«متاستاز»؛ چشم انداز امید

 هنردستان: رضا آشفته/ نمایش متاستاز از شیوه ی ترکیبی و تلفیقی بهره مند است تا که بتواند مخاطبش را به یک مسالۀ درمانی آگاه سازد. شاید هم خود شیوهای درمانی است و شاید هم چشماندازی از شور و امید است؛ به این امید که بشود در کنار بیماران سرطانی برای مبارزه با آن جنگید و برای درمان و داوام زندگی امیدوار شد. از این منظر هنر موجود در متاستاز  کاملا کاربردی است. اما در آن تلفیقی از شیوۀ تئاتر روایی منسوب به مشرق زمین، رقص هندی و مشارکت و برخورد زنده و کارکردی مخاطب در بدنۀ آن لحاظ شده است.

علی اصغر دشتی پیوسته در حال آزمون و خطاست و برای همین هم بی گدار به آب نمی زند؛ هر چند برخی او را به شکست یا توقف محکوم کنند چون او پیوسته مسیر خود را طی طریق می کند و می داند که چه سر مقصدی دارد. شاید برخی او را پسامدرن تلقی کنند و برخی دیگر او را بیرون از قواعد جاری و متعارف بشناسند اما به هر تقدیر نمایش علی اصغر دشتی همواره مورد توجه و التفات همگان واقع شده است. این تنها یک دلیل دارد و آن هم جوهرۀ هنری و زیبایی شناسانه ای است که در تک تک آثارش جاری و ساری بوده است.

 

متاستاز هم یک وضعیت غیر متعارف دارد. در یک سالن تئاتر، گروهی از دختران در حال تمرین نوعی رقص هندی به نام «بهاراتاناتیام» هستند. این رقص از رقصهای کلاسیک هندی است. این گروه هم به سه دلیل این رقص را در پیکرۀ راستین نمایش متاستاز قرار داده است؛ اول عنصر زیبایی شناسی است، دوم، این رقص وجه اعتقادی دارد و به منظور نیایش و ستایش زیبایی و حیات انجام می شود، و سوم، این رقص نمادین است و بسیاری از حرکاتش را به شیوا، ایزد هندو نسبت می دهند که در واقع شیوا، نماد انرژی کیهانی است که علاوه بر ویژگیهای اصلی خلقت مانند آفرینش، جاودانگی و حفظ حیات نمایانگر قدرت ویرانی و تاریکی است. همین نکتهای است که ما را در پذیرش هر نوع سرنوشتی پذیرا خواهد کرد. اینکه در زندگی ما زوال و مرگ هم هست و به ناچار باید با عامل مرگ که گاهی نامش سرطان است و در این روزها هم بیشتر شده است، می توان ضمن کنار آمدن با آن در تدوام حیات، امیدوارانه پویا و فعال بود.

در این نمایش سعی شده است که تا رابطه ای ارگانیک و شکلی مابین شیوۀ اجرا و عنوان متاستاز برقرار شود. متاستاز، انتقال سلول های سرطانی به بافتهای دیگر بدن است که در مراحل خیلی پیشرفته سرطانها ایجاد می شود و گاهی در این شیوه سلولهای سرطانی به دیگر نقاط و دستگاهای بدن سرایت می کند و موجبات سرطان دیگری را هم رقم خواهد زد. حالا در این اجرای نمایشی هم سعی می شود که بدن را نسبت به این انتقال و لانه گزینی و سرایت سلولهای سرطانی آگاه سازند. هدف عمده نیز توانمندسازی بدن افراد بیمار است که شاید از راه نمایش چنین منظوری ممکن شود و دستکم اینکه به لحاظ روانی چنین مقصودی محقق خواهد شد.

نمایش با رقص آغاز می شود و در ادامه در می یابیم که دو نفر از این رقصنده ها مادران سرطانی دارند و آنها در زمان برگزاری یک کارگاه آموزشی تئاتر به نام «بدن» و «عواطف معاصر» این دغدغۀ دو نفره را تبدیل به ماجرایی فراگیر کردهاند که بشود در جامعه نیز از راه اجرای نمایش به تبادل اندیشه پرداخت. هدف نسخه پیچاندن نیست بلکه هدف آگاهی است و این متاستاز نمونه ای است که در آن نوع مواجهه با بیماران سرطانی را گوشزد می کنند. چنانچه در اجرای آن، همپای بیماران سرطانی نیز برجسته میشوند و هر شب از اجرا، یکی از این همپایان به روایت تازه و متفاوتی از یک بیمار سرطانی میپردازد. این نوع حضور و مشارکت است که نمایش را در مسیر بسیار نوین قرار می دهد و چهارچوبهای کلاسیک را در می نوردد. بنابراین هنوز هم عنوان پسامدرن مصداق عینی متاستاز خواهد شد. شاید هم نوعی برخورد درست با مقولۀ ناسازگاری پسامدرن با جغرافیا و اجتماع باشد چون به دلایل مدقن ما کشوری در حال گذار از سنت به مدرن هستیم بنابراین هنوز مدرن نشده ایم که بخواهیم و بشود پسامدرن باشیم. اما این نوع برخورد تکنیکی است که در آن ما را در شکل پسامدرن جلوه می دهد و در حقیقت ما در بطن قضایا هنوز هم فاصله بسیار داریم با پسامدرن. اما به نوعی این دورۀ معلق که در آن هنوز رویارویی سنت با مدرن باب است، به نوعی تداعیگر مواجهۀ آگاهانه در برخورد مدرن با سنت در شیوۀ پسامدرن است.

متاستاز در فضایی خالی و عاری از اشیا و هماهنگ با تمرینهای رقص پیش میرود. موسیقی زنده فرشاد فزونی هم در فضاسازی ایجاد حرکات و حالتها نقش موثری دارد. بازیگران هم فرصتی برای ابراز شخصی ندارد بلکه هدف نمایاندن یک وضعیت است و اینان طوری رفتار میکنند که آن وضعیت بر پایۀ خلاقیت گروهی شکل بگیرد. هیچکس خودنمایی نمی کند و این رفتاری به دور از بازیگری در تئاتر متعارف است. در این فضا هماهنگی بدنها طوری است که دقیقا همان مسیر جنگیدن با سرطان و در واقع ایجاد امید و رسیدن به پیروزی ممکن شود. هر چند اندوه سنگینی هم حاکم بر همه چیز است و ما را متوجۀ درد و تهدیدی خواهد کرد. این همان مسالۀ اصلی است که میتواند ما را به دور از هر نوع هیاهویی آمادۀ یک زندگی پر انگیزه کند. در واقع زندگی حقیقی هم در روابط خانوادگی با چنین هدف و منظوری شکل گرفته است و هنوز هم بر پایۀ چنین تعریفی خانواده حضور پر رنگش را نمایان میکنند.

به هر تقدیر، متاستاز نمایشی است که در آن شیوه های نمایش شرقی وجود دارد که در آن هنر نمایش هند و ایران به شکل بارزتری نمود یافته است و اما در آن بیماری ملحوظ معاصر است و سرطان را باید به عنوان دردی امروزی مورد کنکاش قرار داد. به هر جهت علی اصغر دشتی اندیشمند است و باری به هر جهت خود را نمایان نمی کند و هدفش هم نمایان شدن نیست. بلکه او درک زیبایی شناسانه اش را به ما نمایان می کند. به همین دلیل هم هست که متاستاز از یاد نمی رود و برای برخی تبدیل به نمایشی کارکردی برای مواجهه با این نوع بیماران خواهد شد. اینکه بشود که به نوعی هم با آن کنار آمد و هم با آن مبارزه کرد.

امتیاز دهید