چشم‌اندازی روشنگرانه در ابعاد وسیع تالار وحدت

هنردستان/ رضا آشفته: در نمایش خاطرات و کابوسهای یک جامه دار از زندگی و قتل میرزاتقی خان فراهانی، بیش از هر چیزی طراحی و میزانسن است که به چشم می آید. دکتر علی رفیعی همواره در ایجاد فضا، تصویر و ترکیبهای تاثیرگذار یکی از بهترین ها در تاریخ تئاتر ما بوده است. به بیان بهترچشم نوازی آثارش مثال زدنی است.

زمانی که کلاوس پیمان، کارگردان آلمانی، در جشنوارۀ بیستم تئاتر فجر، نمایش ریچارد دوم را اجرا کرد؛ برای ما تماشاگران ناآشنا با تئاتر روز دنیا آشکار شد که چگونه می شود در تالار وحدت با آن ابعاد ژرف و وسیع، کاری را بست که در آن همه ابعادش پر شود و همه جایش به چشم بیاید. بعد از آن خالی ماندن این تالار از چنین اجرایی شد آرزویی دور از ذهن تا اینکه علی رفیعی در سال 87 شکار روباه را به صحنه آورد که می توانست تداعیگر چنین تاثیری در ابعاد کلان باشد. نمایشی با تصاویر درشت و قابل نفوذ که هنوز برای خیلی ها یک تاثیر ماندگار است. این بار هم با نمایش خاطرات و کابوسهای یک جامه دار… این مهم به گونه ای دیگر و حتا کمی فراتر از شکار روباه چشمگیر شده است. البته به این نمایش می توان در مورد متن مخالفتهایی کرد و در نقد بعضی از بازیگران مطلب نوشت اما در مورد طراحی و میزانسن با توجه به دامنۀ تاثیر و کارآیی اش باید گفت که این نمایش در ابعاد تالار وحدت چشم اندازی زیبایی را رقم زده است.

 

رفیعی عاشق تصویر است و متاثر از نقاشان بزرگ دنیا به احتمال زیاد که بارها هم به نام فرانسیسکو گویا نقاش اسپانیایی، رنه مارگریت نقاش بلژیکی و مانند اینها اشاره کرده است که حضور پر رنگی در کارهایش داشته اند و این حضور با درک صحیح ترکیب بندی، رنگ، فضا، حرکت و ایستایی، پویایی تصاویر و محو و آشکار شدن تصاویر در همدیگر است که درواقع در امتزاج با دانسته ها و کارکردهای تئاتری رنگ و لعاب دیگری به خود می گیرد و در قاب های بزرگ حال و هوای عجیبی را در صحنه نمایان می کند. کافی است هر لحظه از درام را چون تابلوی نقاشی تصور کنیم. علی رفیعی می داند چگونه باید این قاب ها را در کنار هم بچیند تا مخاطب سر حال باشد از آنچه به تماشایش نشسته است.

این روز در تالار وحدت یک استخر نمایان است، با سایه روشن ها و حرکت موج وار آب بر کف، سقف و دیوارها. این ایدۀ اصلی اجرای خاطرات و کابوسهای یک جامه دار… است. یعنی آب محرک است و پویایی تصاویر را ممکن می سازد. آبمایع و سیال است و در برابر نور واکنش های متنوعی دارد. در برابر نور، آن را می شکند و در انعکاس آن می تواند بازتاب خیره کننده ای را به تماشا بگذارد. این تصویر اصلی است که هر لحظه با آمد و شد بازیگران و تغییر در چیدمان وسایل صحنه دگرگون می شود. در این دگوگونی نمایش، وضعیت مکانی و پیش برندگی قصه اتفاق می افتد. اما مهمتر از همۀ اینها ایجاد فضاست. دکور دیگر مفهوم عادی خود را از دست می دهد. قرار است فضایی ساخته شود که در این فضا دیگر عناصر نمایشی و هنری و زیبایی شناسانه حضور پررنگی خواهد داشت.

صحنه ابتدایی، قتل میرزاتقی خان فراهانی را نمایان می کند. شاید این خود گویای مطلبی اساسی و نکته ای در خور تامل باشد؛ از این روی که اگر بپذیریم، طبق مستندات تاریخی قتل او در حمام فین کاشان رخ داده باشد بنابراین بستر اصلی اتفاقات همین حمام و بیانگر چنین مکانی هیچ چیزی بهتر از آب نخواهد بود. می شد این قتل را با یک تشت آب و کمی خون هم نشان داد و این ایجاز در تئاتر شرق و ایران اتفاقی بایسته است. اما چرا باید دکتر رفیعی به یک نگاه گسترده و گسترۀ معنایی توجه نشان می دهد؟ او نمی خواهد این قتل را کوچک جلوه دهد و این قتل معرف معنای غایی اثر است. رفیعی مطرح می کند که عدم شناخت میرزاتقی خان فراهانی از مردم است که موجبات مرگش را فراهم می کند. او باور می کند که مردم را می شناسد و برای آن تقلا و کوشش کرده و حالا همان ها در این ستم وارده دست به عمل شده و از او دفاع خواهند کرد غافل از اینکه به گفتۀ جامه دار نه مردم او را برگزیده اند و نه سپاسگذار تلاش هایش هستند و نه از او دفاع خواهند کرد. بلکه این توهمی بیش نیست… این مفهوم در قاب کوچک تفسیرپذیر نخواهد بود و نمی تواند از گسترۀ معنایی لازم که در آن قتلی به دلیل عدم شناخت از مردمی که اکنون مقابل این تصویر قرار گرفته اند، برخوردار باشد. درایت و فراست کارگردان هم در ایجاد این نوع تصاویر باشکوه است که می تواند ما را متوجۀ ویرانگری ناآگاهی کند. در این قاب بزرگ این امیرکبیر است که کوچک و حقیر می شود و کسی متوجۀ این صلابت و شکوه نیست که اگر بودند مانع از قتلش می شدند. بیداری و روشنگری به تصویرسازی درست از واقعیات برمی گردد. جامعۀ بیدار دارای رویاهای وسیع و ژرف و پرشمار است. بنابراین رفیعی می خواهد در این رویایی با رویدادها تلخ و تراژیک رویاسازی کند و روشنگری در ابعاد این تصاویر وسیع اتفاق خواهد افتاد. در ناخودآگاه فردی و جمعی کافی است که چنین تصاویری سرآغاز جستجوگری های ما بشوند و درک فلسفی بدون داشتن تصاویر معنادار ناممکن است. رفیعی در تئاتر برای ما ناممکن را با ارائه این تصاویر به هم پیوسته و موثر ممکن می سازد. بابراین نمی توان خرده گرفت که با هزینه کم و صرفه جویی و ایجاد ایجاز می شد باز هم تئاتر داشت اما دیگر آن تئاتر چیزی دیگری بود و مطمئنا تاثیر اجرای کنونی را نداشت. کمی هم به خود خرده بگیریم که ناوارد برخورد می کنیم و یا بهانه های بی خودی می گیریم و یا غفلت و نادانی ما را به ناچار به گزافه گویی وامی دارد. دکتر علی رفیعی مرد اندیشه های ناب است و ریشه دار خود را عرضه می کند. او هویت و کشف لحظاتی را که ما را به اندوه سهمگین می کشاند، می شناسد. او با شناخت به این گسترۀ معنایی توجه نشان می دهد. التفاتی که در دل تصاویر ویران کننده اما روشنگر و بیدارگر نمایان خواهد شد.

این تصویر بزرگ با رگ زدن جامه دار در قاب چشمهایمان کوچک می شود. آن عظمت و شکوه صدراعظم دیگر جز شکست، حقارت و خواری جلوۀ دیگری نخواهد داشت.

حالا از همین تصویر، تصاویر دیگری می تراود. هر یک به نوعی دلالت بر قدرت و بازی و دسیسه های موجود در آن خواهد کرد. کاناپۀ بزرگ جای خالی بسیار دارد برای تن نحیف ناصرالدین شاه و بر آن تخت گلین، مهد علیا و دیگران بازی می کنند. جایی برای بازی قدرت! این کاناپه هم می آید و می رود که قصر شاهی و اتفاقات افتاده در آن را تداعی بخشد. همچنین پاروانهای سیاری که نمود و نشانۀ مکان های دیگر می شود و دلالت بر رعیت، سوگلی های حرم، و حتا حمام و قتلگاه میرزاتقی خان فراهانی خواهد کرد. همۀ اینها همان ایجازی است که بارها سراغش را گرفته ایم. یک تصویر بزرگ در دلش تصاویر خردتری را به دنبال می آورد. اینها در هم تنیده می شود که روایت اصلی از دل این لحظات و خرده روایتها شکل بگیرد. توطئه گران میرزاآقا، کنسول انگلیس، مهد علیا و شاهزادگان هستند. اینها گاهی با صورتهای قرمز حضورشان را خوفناک اجرا می کنند. می آیند که آمده باشند اما برای تهدید و در نهایت هم قتل میرزاتقی خان را موجب خواهند شد.

امتیاز دهید