خشونت عمومی در طبقۀ متوسط

نقدی بر نمایش خدای کشتار 

 

 رضا آشفته: نمایش خدای کشتار به کارگردانی علی سرابی این روزها در تالار مستقل تهران با افبال عمومی طبقۀ متوسط تهران روبرو شده است و شاید عمده ترین دلیلش نیز آینه ای است که پیش روی مخاطبانش قرار داده است.

خدای کشتار را باید تراژدی قرن بیست و یکم دانست و این به دلیل تعریفی است که از این گونه (ژانر) نمایشی متبادر می شود که در این باره فردریک یوئین می گوید:«تراژدی نیز نمایانگر اشکال و نگرشهای گذرایی است که با محدودیتهای دورۀ خاص هر تراژدی تطابق دارند، یعنی دوره ای که تراژدی در آن خلق شده یا معرف آن است چون ستیز و تخاصم جوهر زندگی است، پس بینشهای تراژدی از ماهیت و روح قهرمانی انسان از ارزشی عظیم برخوردارند. اما همچنان که قدرت نفوذ و شناخت بشر از ماهیت نیروهایی که به قولی او و اهدافش را عقیم و نابود می کنند بیشتر و بیشتر می شود، همراه با «طبیعی شدن» خدایان فناناپذیر به صورت نیروهای طبیعی و افزایش حاکمیت و تسلط انسان بر آنها، تراژدی ناب نیز ناپدید می شود، هرچند که وضعیت های نراژیک باقی می ماند.» (فرهادپور، 1393: 70)
در این باره ارنست بلوخ، فیلسوف مارکسیست معتقد است که جایگزین ترس و شفقت که پایه و بنیان تراژدی کلاسیک    هستند، در تراژدی معاصر مقاومت و امید شده است «که در خود شخصیتهای تراژیک مشهود و مرئی اند. اینها دو حالت    احساسی و بنیانی در متن یک رابطۀ انقلابی اند و در برابر جبر تقدیر سر خم نمی کنند.» (همان)

بنابراین خدای کشتار می خواهد به گونه ای متفاوت در برخورد دو خانوادۀ به ظاهر متمدن پاریسی که مهد فرهنگ و هنر دنیای معاصر است، خشونت و وحشت ناشی از رفتارشان را تبدیل به موقعیتی تراژیک کند که هر دو به سست شدن بنیان انسانی و فروپاشی اخلاق در زمانۀ اکنون اشاره خواهند کرد.

وجه دیگر و بارز خدای کشتار کمدی است چون که آنچه رخ می دهد شکل شوخی می گیرد و با خنده و لبخند تماشاگران منجر به کمدی خواهد شد و این موردی است که ارنست بلوخ در اشاره به متون برتولد برشت نیز از تراژدی کمدی یاد کرده است و یاسمینا رضا نیز در پیروی از چنین روالی می خواهد همان بن مایه را در طبقۀ متوسط مورد ارزیابی قرار دهد. شاید گذر زمان است که رضا را واداشته در زمانۀ اکنون نفوذ و سیطرۀ این طبقه را به چالش بکشد. اگر در قرن بیستم اوژن یونسکو این خشونت ناشی از رفتارها و تفکرات ایدئولوژیک را به شکل نمادین در کرگدنها نمایان می سازد اما در خدای کشتار این خشونت در روابط اجتماعی افراد آشکار و عریان است؛ چه در مدرسه و میان دانش آموزان که همدیگر را می زنند و لت و پار می کنند و چه در مهمانی که میان میزبان و مهمان رفتارشان به ناسزا و دعوا و توهین منجر می شود. بنابراین دیدن این روابط که بسیار هم شبیه است به رفتارهای فراگیر اجتماعی که نشان از رفتار هیستریک عمومی دارد، دلالتی بر ظهور نوعی کمدی است که نشانه هایش در رفتارهای زشت و پلشت مردمان روزگار ما دارد و بیشتر هم نمود و نشانه هایش منحصر به طبقۀ متوسط و بورژواست که به شکل فراگیری بر جهان سیطره یافته اند.
از همان آثار برشت می توان از خدای کشتار نیز به عنوان کمدی جدی یاد کرد.«کمدی، زیرا در کمدی قلمرو امکانات بی نهایت است، زیرا طیف کمدی به عرصۀ آزادی قابل دسترس تعلق دارد و تضادهای نهفته در جامعه و انسانها را می توان در چهارچوب این زمینه ها به منزلۀ اموری متباین، غیرعقلانی و نهایتن قابل حل افشا کرد، و جدی، چون میان امکانات و تحقق غایی آنها شکافی عمیق وجود دارد.» (همان، 71)

به همین دلیل ساده می شود نتیجه گرفت که خدای کشتار یک نمایش تراژدی- کمدی است که شاید شباهت هایی هم با جهان ابزورد و یا کمدی سیاه منحصر به اروپای شرقی در دوران کمونیسم دارد. بنابراین می توان در خدای کشتار هم انتظار خنده را داشت و هم اندوه را که در سبک و سنگین شدن این دو است که چالشی در خواهد گرفت و اگر تراز و بالانسی بین این دو وجه تراژدی و کمدی نیز صورت گرفته باشد، به قاعده می توان به برداشتی مثبت تر نظر دوخت چون در کمدی صرف فقط خنده اتفاق خواهد افتاد و آن درنگ و دریافت لازم صورت نخواهد گرفت. همچنین در خدای کشتار با نگاه تراژیک صرف، راه به جایی نخواهد برد چون تلخی بیش از حد و هولناک شدن قضایا منجر به دوری گزینی مخاطبان خواهد شد و حتا امکان دارد که همه چیز ناباور تلقی شود.
برداشت علی سرابی نیز در قلمرو تراژدی- کمدی است که البته آنچه از او دیده ایم هنوز هم جای دارد که برای بالانس شدن به سوی وجه تراژیک حرکت کند. به ویژه در لحظات پایانی که این دو خانواده کاملا هیولاوار خود را آشکار کرده اند باید که سقوط تراژیک و اخلاقی انسان را در دایرۀ خودخواهی ها که منجر به خشونت خواهد شد، نمایان سازد.

شیوۀ بازیگری بنابر خواست و هدایتگری علی سرابی، کارگردان در خدای کشتار ناتورالیستی است. بنابراین تلاش بازیگران نمود درونی و حسی یافته است و در جدی ترین حالتها نیز باعث خنده تماشاگران خواهد شد و شاید هم دوری برخی را به دنبال داشته باشد که این چیزها خنده دار نیست بلکه گریه دار است و هولناک!
بازیگران در جان بخشی این وضعیت دگرگونه و خشن بسیار نقش داشته اند. یعنی با بازی سرد و خشن نوید محمدزاده در نقش آلن بسیاری از لحظات خدای کشتار برجسته و در آن مفهوم سازی و القای فضای خشن اتفاق می افتد. مارال بنی آدم در نقش آنت و همسر آلن که وارد به امور مالی است و به ظاهر باید حسابگر باشد، می آید که به نحوی آشکارتر این قضایا را به گند و کثافت بکشاند و اصلن ملاحظۀ هیچ چیز را نکند. میشل (علی سرابی) و ورونیک (ستاره پسیانی) می خواهند آبرو داری کنند و حتا ورونیک نویسنده می خواهد در جهت روشنگری خانواده مقابل بکوشد که فرزندی خشن تربیت کرده اند و باعث زدن آسیب به دندان فرزندشان شده است… اما اینان که همگی مسلح به دانش و دانسته های روز هستند اما از بی شعوری رنج می برند چون کم آوردنشان در مقابل دیگری دلالتی آشکار بر این نقیصه می کند. اگر غیر از این بود که نباید در مقابل هم صف آرایی می کرد و نتیجه باید واژگون می شد، اسباب مهربانی و آشتی فردیناند و برنوی 11 ساله را برای یک عمر فراهم می ساختند. برعکس، خوی حیوانی و رفتار دهشتناک اینان خبر از ویرانگری روح و روان شان می کند و تماشاگر می هراسد از اینکه خودش هم دچار چنین رفتاری شود که متاسفانه این روزها در اکثر موارد شاهد چنین جار و جنجالهایی در اقصا نقاط دنیا هستیم و همین خود عاملی برای فروپاشی خانواده است که مرکز ثقل استقرار صلح و زندگی در جهان است!

لباس معرف طبقۀ متوسط است چنانچه آلن وکیل شرکت داروسازی است و با کت و شلوار حضور یافته و خواه خواه همسرش نیز باید با کت و دامن در مهمانی آشنایی و آشتی حضور داشته باشد. میشل انگار به ناچار و اجبار ورونیک لباس روشنفکری بر تن کرده است که شاید تناسبی هم با شغل عمده فروشی اش (در زمینه لوازم خانگی) نداشته باشد اما این قضیه را در اوج درگیری های لفظی آشکار می کند. ورونیک نیز نویسنده است و به قاعده باید لباس های سنگین و رنگین بر تن کرده باشد اما این لباس و ظاهر فرهیخته نیز نمی تواند جانب خویشتنداری را رعایت کند و در نهایت او نیز بی چاک و دهان خواهد شد.
طراحی صحنه (آتوسا قلمفرسایی) نیز می خواهد نمایانگر یک خانۀ لوکس باشد که دارنده و صاحبش یک فروشنده و یک نویسنده است و این متوسط بودن در ظاهر امر هویدا باشد. البته می شد فارغ از این وجوه ناتورالیستی به دلیل گروتسک شدن وضعیت باز هم از این نشانه های عینی و ملموس کاست و با نشانه های دیگر در خوفناک شدن وضعیت گام برداشت.

امتیاز دهید