پايمال شدن ارزش هاي انساني

هنردستان: نگاهي جامعه نگر به نمايش آشپزخانه نوشته آرنولد وسكر و كار محمدحسن معجوني

 آشپزخانه نمایشی درباره پایمال شدن حق و حقوق آدمهاست. نمایشی که در آن کارگران مشغول به کار یک آشپزخانه از آنچه از ایشان دریغ شده است، می گویند. اینها باید حالشان خوش باشد چون کار می کنند و درآمد دارند و خیلی راحت می توانند هر آنچه نیاز دارند بخرند و حتی به تفریح و زندگی خوش بپردازند اما با این وجود، انگار حالشان اصلا خوش نیست و با سیلی سرخ روی شان را سپید می کنند که مبادا از این هم بدتر بشود.

 

یک آشپزخانه در جوار یک رستوران پر فروش و رونق در لندن، باید که کارگرانش را از زیادی کار کردن خسته کند چون بیش از حد مجاز رُسشان کشیده می شود اما این مسالۀ اصلی شان نیست. اینها حتی دله دزدی هم می کنند و هر یک به گونه ای مازاد بر آنچه سر کار می خورد، از انباری و آشپزخانه مایحتاج روزانه اش را به خانه اش می برد. صاحب رستوران هم خبر دارد اما آنقدر ازشان کار کشیده که خیلی راحت بخواهد بر این دست کژی ها چشم ببند و این را به ضرر خودش حساب نکند.

اینها عصبی اند؛ یعنی یک جریان عصبی تند و تیز و فراتر از اینها، بسیار ویرانگر بر فضا حاکم است. دلیل اش چه می تواند باشد مگر نه اینکه به کارگر باید کار داد و به ازایش دستمزد خوب؟! اینها پرسش های اساسی ضد جهان سرمایه داری است و همیشه سوسیالیست ها درباره اش موضع گیری کرده اند و همیشه هم در این بگیر و ببندها، جهان سرمایه کار خودش را کرده و آن طور که باید و شاید حق و حقوق زیردست ها را رعایت نکرده و در این فرادستی سرمایه داران عدالت ناکام مانده است چون انسان زورمند اهل نابرابری هاست و برای همین همیشه شیب تندی هست که اختلاف طبقاتی را در جوامع مختلف جیغ می زند. اما فراتر از اینها را در آشپزخانه داریم می بینیم. به هر تقدیر با همه زحمت ها اینها دارند زندگی می کنند و دستمزدشان نیز پر بدک نیست! اما اینها احترام نمی بینند و برایشان ارزشی قائل نمی شوند. انگار حیوانی هستند که به ازای کارشان باید بخورند و استراحت کنند که جان دوباره ای بیابند برای چپاول شدن. این احترام فراتر از بنیان های مادی دلالتی آشکار بر روح و وجدان درونی آدمها می کند که از بين رفتن اش، ریشه تمامی اغتششات است. وسکر ایرلندی در انگلستان یک قربانی است. او خود را یک استعمار شده می پندارد و البته که در اجرای معجونی از این وجوه متن اش چشم پوشی شده است که بشود به همان اختلافات درونی که در یک فضای مشترک متجلی می شود بپردازد. در اینجا این آدمها فقط باید کار کنند و البته این کارکردنها نمی تواند مسیر انسانی را بر آنها بگشاید. اینها فقط مثل الاغ کار می کنند. این همان مساله ای است که دردشان را تشدید می کند وگرنه نباید مثل سگ و گربه با هم گلاویز شوند و بگومگوهایشان بسیار زننده و برخورنده باشد. این مراودات اشتباه فضا را آلوده تر می کند که همه چیز غیر قابل تحمل جلوه کند چون به قاعده احترام و انسانی هیچ چیزی پیش نمی رود. بنابراین ضرورت روابط کاری بنابر معیارهای مادی و معنوی است که این حق و حقوق انسانی را به مرزهاي قابل اعتنا پیش خواهد برد. در جهان سرمایه درآمدزایی بیشتر چرخۀ اقتصادی ویرانگری را تعریف می کند که در آن امکان زیستن برابر را از بین خواهد برد. این می تواند در یک آشپزخانه یا در هر جایی دیگر باشد که گروهی باید کار کنند و کسانی اندک تر از چپاول این دسترنج ها سرمایه دار تر شوند. فزونی سرمایه یک رکن اساسی در جهان سرمایه داری است و این دلیلی روشن و مبرهن هست که هیچگاه عدالتی بین کارگران و کارفرمایان حاکم نشود و در جهانی که چرخۀ اقتصادی به هر شکلی ارجح است بر انسان، نباید جسارت و گستاخی فرودستان را در اعتراض آشکار و پنهان شان امری غریب دانست. در این مراتب بدون معنا که حقوق معنوی در آن ملحوظ نشده باشد، چالش و بحران امری عادی است و درواقع در این مسیر طغیان و آشوب نیز ماکزیمم برخوردهاست.

ورود هر روزۀ این آشپزها با دعواهای روز قبل شان آغاز می شود. اینها همواره نسبت به همدیگر و محیط پیرامونی شان کنش مند هستند و همیشه دچار پیامدی خواهند شد که زنجیروار عرصه را بر آنان تنگ و تنگ تر می کند. این تنگنای محیط است که فضا را خفقان آور می سازد و آنها گاهی در واگویۀ دردها به التیام و مرهم می اندیشند و گاهی از سر ناچاری به پر و پای هم می پیچند که آنچه معنای انسانی را برایشان هویدا می سازد، ازشان دریغ شده است. اینان به دنبال خالی شدن از عقده های بسیاری هستند که بخش عمده ای از آن را در فضای کاری دچار شده اند و بخشی هم از آن دنیای کوفتی و لعنتی هست که گرفتارش شده اند. این همان نظم مدرنی است که انسان محور است به ظاهر اما اصل قضیه آن طوری است که در آن هیچ کس حتی آنان که در راس جهان سرمایه قرار می گیرند لذت نمی برند. انسانها زنجیروار به هم پیوسته اند. یک جامعه شاداب و پر نشاط نیازمند مراتب به هم پیوسته شادابی هاست. نمی شود به تنهایی شاد بود در حالی که خودت اسباب زحمت و اذیت دیگران را گسترانیده باشی. این همان بزنگاه محوری است که انگار تا قیامت مواجهۀ همگانی را با دلایل آشکار و پنهان آماده می کند.

وسکر با ملیت گرایی های مطروحه گسترۀ معانی متن آشپزخانه را جهانی تر از آن چیزی دانسته که شکل محدودتر و مینی مالترش را در آشپزخانۀ معجونی می بینیم. به هر تقدیر متن در دهه 50 قرن بیستم و در اوج چالش های جهان سرمایه و سوسیالیسم نوشته شده است و امروز بسیاری از این مباحث رنگ عوض کرده اند و شکل تعدیل یافته تری را به خود گرفته اند و از برآیند این دو حتی جهان سوسیال دموکراسی تری در بسیاری از نقاط به دنبال آرامش و حضور معناگرایانه تری به زندگی هستند و روابط بین همگان را در کشورها تعریف و اجرایی کرده اند. به هر  روی، این چالش ها ریشه در جامعه مدرن دارد و روشنگران جامعه به دنبال انتقاد تند و تیز از آن برآمده اند که بشود شکل بهتری را جایگزین این همه اختلاف و نابرابری کرد. انسان همواره چالش مند است که جهان بهتر و ایده آلتری را بر تن و روان آدمها حاکم گرداند. هر چند این مسیر بسیار سخت و نارواست اما چاره ای نیست. هرگاه ستمی رواداشته شود، انسانها به دنبال مبارزه برخواهند آمد و باید که نظم بهتری جایگزین شود.

آشپزخانه نمونه ای است از یک جامعه برهم ریخته و ناعادل. کارگران فقط باید کار کنند و سر به زیر باشند و در آن مهر و عطوفتی هم انگار نباید باشد و اگر هم باید باشد، شکل پیش پا افتاده و تقلیل یافته ترش باید در دسترس باشد. این همان ضد منطقی است که حال انسان را خراب می کند چون به تعبیر درست تر انسان عادل و آزاد است و این فطرت و میل درونی انسان است و اگر جز این باشد علیه اش حتما آشوبی نیز خواهد بود كه دوباره آزادی و عدالت محور اصلی روابط آدمها در هر جامعه ای باشد.

اینان هر روز می آیند که فقط کار کنند بنابر همان تعریفی که کارفرما رواداشته است اما روزشان پر آشوب است چون از درون ارضا نمی شوند و به تعبیر بهتر، انسان فقط ماده نیست که بنابر نیازهای مادی بتواند زیستش را بگستراند. بلکه انسان ابعاد دیگری هم دارد و در آن نیازهای عاطفی و روانی نیز باید لحاظ شده باشد و این همان حلقۀ مفقوده ای است که آرنولد وسکر در آشپزخانه به آن می پردازد اما مسیر خطی است که داده پردازی ها سوار بر پیرنگ پر چالشی است که در آن قهرمان یک آشپز به نام پيتر (با بازی مازيار سیدی) است و ضد قهرمان صاحب رستوران (سام دولتي) است و هر دو اینها به قاعده درستی برگزیده شده اند که هر یک بنابر جنس بازی و نوع فیزیک بدنی بتواند بیانگر چالش اصلی درام باشد و این هم نکته بارزی است که اجرای معجونی را در مسیر درست چالش ها برای بیان اندیشه متن قرار می دهد. ضمن آنکه آن خط مشی متن وسکر هم بار سیاسی اش کمرنگ تر و از آن سو بار معنایی اش مترادف با اصول روان شناسانه (روان شناسی اجتماعی)  خواهد شد. در این چالش درنگی درست اتفاق می افتد که بدانیم این راه هموار نخواهد شد مگر تجدید نظر اساسی صورت گیرد و کارفرما علاوه بر جبران نیازهای مادی به دنبال احترام و ارزش قایل شدن کارگران، و کارکنانش باشد.

 

رضا آشفته

امتیاز دهید