فرم و نگاه ايراني

هنردستان: نقدي فرم گرايانه به نمایش تیاتر سعدی، تابستان 32 نوشته و کار حسین کیانی

حسین کیانی همواره در شناخت و تسلط بر فرم نمایش های ایرانی تلاش های در خور تاملی کرده است. به عبارت بهتر او خود یکی از منابع معتبر به لحاظ اجرایی است که با هر اجرایش افزوده های بیشتری را برای مخاطبانش آشکار می سازد.

 

نگاه تجربي

حسین کیانی علاوه بر روحوضی و تعزیه اشراف کاملی بر فرهنگ و خرده فرهنگ های ایرانی دارد و به قاعده می تواند از آنها بنابر ضرورت اجرایی اش بهره وری نمایشی کند. او در نمایش تیاتر سعدی تابستان سی و دو، به دنبال ارائه بخشی از نمایش موزیکال ایرانی و نمایش مضحک ایرانی است. او در اینجا بدون توجه به اصالت های فرم گرایانه، بر اساس نوعی نگاه تجربی برای آزمودن تکنیک ها و شیوه های نمایش ایرانی اقدام می کند و هر بار نیز افزوده ای دارد. اما این فرم گرایایی همه چیز آثارش نیست و حتی بر کلیت آن نیز غالب نمی شود چون حسین کیانی دغدغه مند است و با شعور آگاهانه و در ارتباط با مسائل اجتماعی قلم می زند و اثر نمایشی اش را به صحنه می آورد.

در نمایش اخیرش، با استفاده از زن پوش ها که در مجالس شادی آور زنانه کارکرد دارند و اسباب رقص و خنده حضار را فراهم می کنند، بهره لازم را می برد، براي اينكه بخش عمده اي از كارش خنده دار شود. البته در این اجرا با حضور نقال رقاص، یادآور پیش پرده خوانی نیز می شوند که در آن مجید رحمتی با دایره می نوازد و میخواند و دو زن پوش هم باید برقصند و ادا و اطوار در بیاورند. از آن مهمتر اجرای باغ آلبالوي چخوف است. بنابراین می شود گفت به دنبال احیای یک تعزیه مضحک است. اول اینکه بازیگران نسخه در دست گرفته اند؛ یعنی تعزیه می خوانند. دوم اینکه روال نمایش موزیکال است چنانچه تعزیه موزیکال و به دلایلی شبه اپراست. سوم اینکه نمایش شادی آور و دقیق تر بگوییم مضحک است. خود این ماجرا توام با یک دراماتورژی است که ما را دچار فعل و انفعال دقیق تري می کند که چگونه  باغ آلبالو به راحتی و موجز اجرا می شود؟!

اینها مواردی است که بیانگر نیروی خلاقه حسین کیانی است که هر بار در توسعه و گسترشش بیشتر می کوشد. برای همین همواره دیده و به خاطر سپرده می شود چون با تلاش و دغدغه مندی صحنه را پر می کند. بنابراین در ارائه شکل موفق است و این خود دلیلی موجه است که با دقت دیده شود. هر چند برخی با خطای دید حرکاتش را تکراری و غیر موجه فرض می کنند. به هر روی بخشی از تلاش کارگردانان تئاتر است که با نگهداری این شیوه ها و بهره وری درست و به روز کردن آنهاست که اصالتهای ایرانی را در درازمدت دامن خواهد زد.

يك كمدي

تیاتر سعدی تابستان 32 یک کمدی ایرانی است که در ارجاع به تاریخ معاصر نوعی تراژدی علیه هنر معاصر را رقم می زند. اینکه تئاتر و تاریخ معاصر دستاویزی شده که یک نمایش ایرانی در تلفیق با فرمول های تئاتر غربی و در تلفیق با آن شکل بگیرد بستر در خور تاملی را ایجاد  می کند که یکی از دغدغه های همیشگی حسین کیانی نمایشنامه نویس و کارگردان است.

 تئاتر در صد و پنجاه سال اخیر از ارکان پیشرفت فرهنگی و از نشانه های ترویج دموکراسی در جامعه مستبد ایرانی است. این دستگاه فکری در کنار مدرسه (دانشگاه) و مطبوعات توانسته اند پیشرفت موثری را در ایران رقم بزنند.

بنابراین خود تئاتر هم یکی از موانع در نظام بسته بوده است و هرگاه احساس خطر کرده اند یا به کل جلویش را گرفته اند و یا با ژانگولر بازی و آتراکسیون مانع از جریان فکری مثبت برای دگرگونی جامعه ایده آل بوده اند. این روند در دورۀ رضاخانی و بعد هم محمدرضا پهلوی محقق شده است.

در اینجا بستر آتش سوزی تئاتر سعدی است در روزهای ننگین کوتای 28 مراد 32 که شعبان بی مخ و جاهل های تهران به آنجا هجوم می آورند و همه چیز را به آتش می کشند. تئاتر سعدی درواقع بعد از تئاتر فرهنگ و فردوسی محلی بوده برای اجرای آثار عبدالحسین نوشین (کارگردان به نام و نوین ایرانی) و یارانش که تفکر سوسیالیستی داشته اند و مرام و حزبشان توده نام داشت. حزبی وابسته به اتحاد جماهیر شوروی که به مرور زمان اقتدار سیاسی اش را در ایران از دست داد. اما به لحاظ فرهنگی همچنان حضور و تاثیرش مشهود است چون آنان در شاخه دهای مختلف سعی می کردند که در میان مردم نفوذ کنند. در آن مقطع نوشین از زندان فرار کرده است چون او و تعدادی از سران حزب توده پس از دستگیری به دلیل ترور ناکام شاه از ایران به شوروی روانه شده بود و حالا شاگردانش ادامه دهنده همان راهی بودند که برای تئاتر سعدی وضع شده بود. اما حسین کیانی مثالی می آورد که شاید با آن ایده پردازی های نوشین اصلا همخوانی نداشته باشد؟! اینکه در تئاتر سعدی یک نمایش مضحک از باغ آلبالو آنتون چخوف به شیوۀ موزیکال و ایرانی اجرا می شود، شاید نتواند مثال قابل ارائه ای برای آن موشعگیری های جدی و معقول باشد. حتی میان پرده های جلف و آوازخوانی های سبک هم چندان با آن نوع تئاتر متفکر سر سازگاری ندارد و از همه بدتر اینکه نوشین سوفلور را از تئاتر حذف کرده بود و به احتمال قویتر کارگردان ها و گروه های پس از او نیز باید دنباله روی چنین جریانی باشند. چنانچه در نمایش تیاتر سعدی، تابستان 32 فردوس کیهان خدیو (با بازی علیرضا آرا) کارگردان نمایش باغ آلبالو به شیوه ایرانی است. به نظر این شیوه هم اگر بوده در سالنهای دیگر مثل تئاتر باربد بوده است.

موضوع تئاتر

شاید بشود گفت که کیانی موضوع تئاتر را به درستی انتخاب کرده است اما در بازپرداخت و بازآفرینی رویدادی که بشود که بر اساس بریده ای از حقایق تلخ تاریخی را بازنگری کرد، درست عمل نکرده باشد چون کمدی سبک و جلف بازی و رقص و آوازخوانی و در کل آتراکسیون بلایای پس از کودتای 32 است که حکومت محمدرضا پهلوی آن را در نظر گرفت که بشود این گونه همه چیز را تحت کنترل قرار داد. اینها را با شک و تردید مطرح می کنم چون کیانی اشاره به نوشین و یارانش نمی کند در حالیکه این تیاتر سعدی تا همان دقایق آخرش ارزانی این گروه بود که مرام سیاسی داشتند و کاملا ضد شاه عمل می کردند. حتی به همین دلیل تا آن سالها چندان وقعی به متون چخوف نمی گذاشتند که او را مروج بورژوازی می دانستند و این منافات داشت با آنچه توده ای ها در تئاتر دنبال می کردند. اما این هم از آن غلط های مصطلح بود که در ظاهر قضیه نسبت به دیگران قضاوت و احراز می شد.

يك كنشگر

اما از منظر اجتماعی حسین کیانی همچنان یک کنشگر است و از این منظر دارد نسبت به بیچارگی اهل تئاتر صحه می گذارد که هنوز هم این حس و حالت نسبت به ایشان وجود دارد و اینان مطرب به نظر می رسند و از آن ارج و قرب حقیقی دریغ می شوند. بنابراین من حیث المجموع کیانی دارد به نکته های بارزی می پرازد که یادآور حل تئاتر است که چندان هم نسبت به گذشته پیشرفتی هم نداشته است. هر چند در آن روزها به دلیل خصوصی بودن و از سوی دیگر نبودن تلویزیون و عدم گسترش سینما می توانست به لحاظ اقتصادی حال و روزش خیلی بهتر از حالا باشد اما آن اعتبار فرهنگی است که هنوز هم تحت الشعاع عقب ماندگی های جامعه قرار دارد. در حالی که اهل تئاتر در مقام نام آوران فرهنگی در کشورهای پیشرفته در ایجاد جریان های روشنگرانه و ایجاد فضای باز پیشگام بوده اند. به هر روی حسین کیانی از تئاتر استفاده می کند که درواقع به حال و روز مستاصل تئاتر بپردازد و در آن مقطع بی پولی یک عامل است برای تن دادن به شرایط ممیزی های اعمال شده که از سوی شهربانی بلادرنگ به نمایش الصاق می شده است. حتی فراتر از آن، مامور شهربانی، سرگرد فخرایی (امیررضا  دلاوری) دل سپردۀ بازیگر ارمنی، لورین آواکیان (رویا میرعلمی) می شود و دلش می خواهد جواب مثبت بگیرد. از یک سو پول به بازیگر زن، مهرزاده ایرانی (خاطره اسدی) می دهد که از لورین یک موافقت ضمنی بگیرد که او با آه و ناله اعتراف به گناهش می کند بی آنکه اقدامی کرده باشد اما لورین حس می کند سرگرد این کینه را به دل گرفته و دستور آتش سوزی را داده است. اما سرگرد زمان خودکشی اش اعتراف می کند که این کار را نکرده و دستور از جای بالاتری بوده است. به هر تقدیر شعبان بی مخ (باز هم با بازی امیررضا دلاوری) واگویه می کند که از تیمسار دستور گرفته است و در ارائه هدف شان از هیچ رعب و وحشتی دریغ نکرده اند. و اینان آمده اند که دستگاه تفکر را برچینند که می تواند موی دماغ باشد و حکومت مستبد پهلوی را دوباره با حق خواهی ملت مواجه سازد. مواجهه ای که به ضرر حکومت ظالم و به نفع آگاهی بخشی، روشنگری و حق خواهی مردمان مظلوم باشد.

بازيگران

بازيگران اما در نمايش هاي نزديك به هم چندان فرصتي براي بازنمايي و بازآفريني نقش هاي تازه تر و عميق تر يا ندارند و اگر هم داشته باشند بازهم به حداقل ها بسنده مي كنند براي همين به اجبار بازي هايشان كمتر خلاقه و بيشتر تكراري نمايان خواهد شد. يعني اميررضا دلاوري چندان بازي اش با بازي در نمايش همسايه آقا تفاوتي ندارد. يا شيوه خنداندن شهرام حقيقت دوست آن چنان فاصله اي از نمايش مضحكه شبيه قتل ندارد. بنابراين بايد بازيگران درنگ كنند و اين را به نفع خود بدانند كه اگر هر فرصت را يك جنبش تازه در نظر بگيرند آنگاه رفتارشان حياتي تر و هنرشان نمايان تر خواهد شد. وگرنه اين در جا زدن ها فقط انجام وظيفه است و اين دقيقا همان بزنگاه كار هنري با ديگر كارهايي است كه در مدار روزمرگي به تكرار و سرانجام مرگ مي انجامد.

يكي از موارد فني كه به زيبايي شناسي در كليت اثر منجر مي شود، استفاده از نورپردازي و تلفيق درست آن با صحنه آرايي موجز است. در ته صحنه يك نيم دايره از پارچه سفيد است كه همين خود بسترساز ورود و خروج رنگهاي متنوع از طريق فيلترهاي نوري است. به هر روي، بايد كه تنوعي در فضا باشد و رنگ مي تواند نقش اساسي در اين زمينه بازي كند. همچنين ايجاز در صحنه كه بيانگر باغ آلبالو خشكيده و بي توشه است، مي تواند هم پايان بخش اندوهبار آن نمايش باشد و هم حال و هواي اين بازيگران و تئاتر سعدي را در همراهي با شكست كودتاي ننگين 32 ابراز كند و اين همان حال و هوايي است كه شايد به اندازه دو دهه مردم و روشنفكران ايران را بلاتكليف نگه داشته بود كه نخواهند ديگر بر جنبشي نسبت به آن فضاي خفقان آور پهلوي دوم ابراز كنند.

مخلص كلام اينكه؛ با آنکه می شود فکر و ایده نمایشی حسین کیانی را به چالش کشید اما نمی شود ردش کرد چون بسیار دقیق است در ارائه آنچه می خواهد در صحنه بیان کند.  حسين كياني هميشه تازه هايي دارد.

 

رضا آشفته

امتیاز دهید