پیشنهادی برای تئاتر خصوصی

  هنردستان: رضا آشفته/ نمایش در بارانداز نوشته و کار کاوه آهنین جان با آنکه در نگاه اول برگرفته از یک فیلم سینمایی به همین نام از الیا کازان است اما در واقع برداشت آزادی است که در تلفیق با قصۀ خون آشام (دراکولا) سمت و سوی دیگری گرفته است و به نوعی تبدیل به اثری مستقل شده است.

یک بندرگاه که در آن مافیایی فاسد همچون مجموعه ای از خون آشامان به جان و زندگی مردم افتاده اند و آنان را تا نابودی مطلق تحت فشار قرار داده اند و در این شهر بی قانون هیچ دادرسی نیست مگر خود مردم آگاه شوند که تا خرخره در فساد غرق شده اند و اگر نجنبند در این غرقاب از بین خواهند رفت.

 

نگاه کاوه آهنین جان به این مساله تعمیم پذیر در دنیا؛ به راستی که در این فضای تمثیلی ما را تحت تاثیر قرار می­دهد. او هم تخیلی کارکردی دارد و در فضایی به نسبت پسامدرن در ارجاع به قصه­های متفاوت و قدیمی­تر ما را با ساختاری نوین مواجه می­گرداند. هدف هم اتکای بر صورت نیست بلکه در آن معنای ژرفی هم تنیده شده است و شاید هم در آن بشود رگ و پی تاثیرپذیری از استادش حمید سمندریان و دورنمات را هم پیداکرد. چنانچه ارجاع به نمایشنامۀ ملاقات بانوی سالخورده یادآور چنین نکته ای است.

فضا مملو از خشونت و کثافت است و همه انگار خودشان را درگیر شرایط سختی می کنند که در آن استعماری اتفاق افتاده است. شاید ارجاع به زندگی سرخپوستان هم برای یادآوری این استعمار باشد که یکی از بارزترین نمونه هایش در تاریخ است. به هر تقدیر این آدمها زیر ستم و شکنجه اند.

در این نمایش ساختار ترکیبی ما را با وضعیتی متفاوت روبرو می کند و هنجار شکنی ها و آشنایی زدایی ها بیانگر اتفاق رو به پیشی است و شاید اگر هم لغزشی هست این برمی گردد به تجربۀ بزرگی که خواه ناخواه در اولین گام کارگردانی می تواند هم چنین باشد اما در کلیت خودش، اثر قابل پذیرش و گیرایی است. این همه نتیجه ساعتها زحمت و تمرین و چشم انتظاری برای گرفتن تالار برای اجراست. انرژی گروه جوان هم دلیل دیگری است که بشود اجرایی قابل تامل را دید و در عین حال هیجان و ضرباهنگ تند هم دلیلی است که بشود با حوصلۀ بهتری کار را دید.

داستان هم جذابیت­های خود را دارد و از ابتدای اجرا نیز حضور بازیگران با گریم خون آشام و انجام رقص­های تند و خشن مخاطبان را درگیر با اجرای دربارانداز می کند. جانی رییس مافیاست و هر نوع خطایی را در ملاعام انجام می دهد و از پلیس واهمه ای ندارد. او آدمهایی دارد که برایش کار می کنند و هر کدام این آمادگی را دارد که کسی علیه جانی حرکت و اقدامی بکند کاملا سر به نیست بشود. داستان با قتل برادر سی لب در بندرگاه آغاز می شود. حالا این دختر است که به عنوان اعتراض دیگران را تحریک می کند که در مقابل این همه ستم سکوت اختیار نکنند و بتوانند انتقام خودشان را بگیرند. روکا جوانی است که تحت تاثیر این اعتراض قرار می گیرد اما کارش بسیار مشکل است چون خودش هم یکی از آدمهای جانی است اما در قبلیه همه سوگوارند و حالشان از این همه بر هم ریختگی گرفته است. یکی باید حرکتی بکند و بتواند شرایط را به نفع همگان تغییر دهد. اما جانی و آدمهایش متوجۀ این اعتراض روکا می شوند. اینکا برادر روکا که خواسته او را از مهلکه برهاند، خودش مورد تهدید قرار می­گیرد و زیر شکنجه­ها معلول می­شود. آنها همچنین سی لب را می کشند و ماتیلدا دختر روکا را تبدیل به یک خون آشام می کنند. اما روکا که به کمک بازپرس به دنبال افشای حقیقت و از بین بردن جانی است، در این بازی همه چیز را به نفع خودش تبدیل می کند. شاید بیش از هر چیزی مرگ کبوترهایش هستند که او را برای انجام چنین انتقام بزرگی تحریک کرده اند.

نادیا حسام طراح صحنه بر عنصر فضا تاکید داشته است برای همین از دکور و وسایل صحنه به اختصار استفاده می کند و در ته صحنه ویدئو پروجکشن تصاویر فیلم و انیمیشن را پخش می کند و در آنجا بریده هایی از بندرگاه را می بینیم که پیوسته ابرها آنجا را مه آلود کرده اند و به سختی می شود روشنا را در آن مشاهده کرد. بازیگران به ناچار باید در ترکیب های متعدد آنچه باید را نمایان سازند و آنها هستند که مکانها را بر ما آشکار می کنند. در این نمایش طراحی گریم بسیار سخت و پیچیده می نماید و هر بازیگر با گریمی مخصوص به نقشش در صحنه حاضر می شود. مجموعه ای از آدمها که از حالت معمول بیرون هستند و غیرمتعارف بودن گریم هم این پیچیدگی را دامن می زند. طراحی نور هم حضور پررنگی در طراحی و ترکیب تصاویر دارد و می شود گفت که اگر نور را از آن حذف کنیم شاید بسیاری از تابلوها از تاثیر خود بازمی ماندند. رقص ها طوری طراحی شده است که بشود هیاهوی شهر را نمایان کرد و بسیاری از درگیری های درام بر پایۀ همین رقصهاست که به بهترین نحو ممکن نمایان می شود. البته هنوز هم این رقصها جای کار دارد که بشود شکیل ترش کرد و هماهنگی و موزون بودن رفتارها را نمایان ساخت.

در عین حال تقابل انسان و خون آشام کلیت این فضاسازی ها را دربرگرفته است و همین ایدۀ اصلی اجراست که در طراحی نور، رقص، لباس و حتا آهنگسازی چنین خواسته ای لحاظ شده است. بنابراین تکلیف اثر با مخاطب مشخص است و جایی برای سردرگمی باقی نمی ماند. مجموعه ای از عناصر نمایشی در حالتی سخت و پیچیده در خدمت اجرایی هستند که بشود تاثیر متفاوتی را بر مخاطب تئاتر بگذارند. ما در ایران کمتر به سراغ چنین سوژه­ ها و شکل­ و ساختارهای اجرایی می­رویم چون هم وقت می­برد و هم هزینۀ اجرایش سنگین است و البته این نوع خرج کردن ها بیشتر تداعیگر تئاتر برادوی است که در آنجا بازگشت سرمایه را تضمین می کند اما در اینجا معلوم نیست که چنین تضمینی برای بازگشت سرمایه وجود داشته باشد. به هر تقدیر راه و کار کاوه آهنین جان می­تواند به وضعیت تئاتر خصوصی که این روزها در غرقاب کمدی های سخیف گیر کرده است، نوعی پیشنهاد جذاب و کارآمد باشد که این گونه هم می شود کار کرد. یعنی هم هزینه کرد و هم ایده های هنری و زیبایی شناسانه را در اثر تزریق کرد و همچنان به دنبال معنا و درک مصائب اجتماعی بود.

امتیاز دهید