شکستها و غفلتهای یک ملت

هنردستان: رضا آشفته/ هیچکس نبود بیدارمان کند، در حوزه تئاتر مدرن قرار می گیرد. بستر اولیه کار رئالیسم است اما نوع مواجهه با آن فرآیندی غیرمتعارف را دربرمی گیرد و نوعی اکسپرسیونیسم در آن لحاظ شده است و در نهایت برای یک جمع­بندی منطقی باید گفت که این نمایش کاملا مدرن است. مدرن بودن به واسطۀ اجرایی است که در آن اصول و چهارچوب های رئالیسم شکسته می شود. استفاده از نورپردازی و صحنه آرایی اولین عناصری هستند که مواجهه با متن را به سمت اجرایی غیرمتعارف پیش می برد. بنابراین مدرن بودن بستر رویارویی با ذهن و عین را فراهم می سازد.

کودتای ننگین

هیچکس نبود… به مقطع کودتای ننگین 28 مرداد 1332 می پردازد که سالهای سال کشور ما را در چنگال چپاولگران قرار داد برای غارت نفت و دیگر منابع طبیعی. در اینجا محمد امیریاراحمدی، نمایشنامه نویس بر آن شده که در یک خانواده بازتاب این رویدادها را نمایان سازد. خانواده ای ثروتمند و به اصطلاح خان زاده که در آن هنوز هم اشرافی گری هست اما همانند جامعه، این نظام فئودالیته در حال تبدیل شدن به طبقۀ متوسط باسواد و روشنفکر خواهد بود. یعنی تحصیلات دانشگاهی زمینه ساز ورود تفکرات بنیادین به خانواده است و از سوی دیگر طبقۀ بالای اجتماعی قدرت و سیطرۀ خود را در نظم اجتماعی در حال از دست دادن است.

 

البته امیریاراحمدی نمی خواهد در همین حد همه چیز را خلاصه کند. بلکه او می خواهد رودررویی اهل یک خانواده را نسبت به رویدادها متجلی سازد. خسرو (محمدرضا علی اکبری) مبارز است و اکنون به خانۀ عمویش عیسا خان (پیام دهکردی) پناه آورده است. او عاشق دختر عمویش، پروین، (عارفه لک) است اما دیگر دختر خانه، شَعرا (خاطره حاتمی) دلبستۀ خسروست و نمی خواهد که این دو به هم برسند. او دسیسه می کند که سهراب (رضا مولایی) به سمت پروین برود و از او خواستگاری کند. اما انگار این ازدواج به ظاهری با قبح و اکراه مواجه می شود چون سهراب پسر پوراندخت (الهام پاوه نژاد) است که زن بابای پروین و شَعرا است. عیساخان پس از مرگ رفیق روشنفکرش با همسر او ازدواج کرده و سالهاست که به سهراب به عنوان پسر خانواده پناه داده است. انگار دسیسه می گیرد و خسرو ترجیح می دهد که خانوادۀ عمویش را ترک کند غافل از اینکه بیرون ماموران امنیتی ساواک چشم به راه او هستند. با مرگ خسرو که توری سیاه بر صورت پروین تازه عروس، بیانگر آن است، تراژدی به غایت خود در این وضعیت تاریخی- سیاسی می رسد. خانواده و تناسبات عاطفی آن به دلیل زورمداری و استبداد از بین می رود و سوگ پایان بخش آن است.

در این خانه رویدادها و روابط دیگری هم وجود دارد که به همه چیز رنگ و لعاب می دهد. دایه ای (فریبا متخصص) هست که مدام در حال غر زدن است و قلیان چاق می کند برای خودش و پوراندخت. کوکبی (نیکی نصیریان) هست بچه سال که باید بنابر سنت ایلیاتی در سن پایین ازدواج کند اما پروین نمی گذارد و تصمیم می گیرد او  را از ایل به تهران بیاورد. شکوه اقدس (نیلوفر دربندی) هم همسر اول عیسا خان است و مجنون! البته در پردازش این شخصیت هنوز نکات مبهمی هست که در بازنگری متن نیاز است که به آن توجه شود. همچنین فخر الزمان (آماندا موسوی) که خواهر عبساخان و همسر تیمسار است. تیمسار هم همان نقطۀ اتصال به قدرت است که بعدها اسباب زحمت و قتل خسرو خواهد شد چون که سهراب چنین اتفاقی را رقم زده است. البته می شد بر شناساندن این نیروی نظامی هم در متن و هم در اجرا تاکید کرد برای آنکه مرگ خسرو ناگهانی و اتفاقی جلوه نکند بلکه تاکید شود که در نظام دیکتاتوری پهلوی، این طبیعی است که افرادی که دست به مبارزه می زدند در واقع داشتند با جان خود بازی می کردند.

بیداری یک ملت

بیداری اصل و اساس حرکت رو به جلو در جوامع انسانی است و همواره غفلت و جهل نیروی بازدارنده ای برای پسرفت و در جا زدن آدمیان است. ما هم به دلایل مختلف همواره در طول تاریخ دچار خوابها و غفلتهای بزرگ و دامنه داری شده ایم اما گاهی یک تلنگر کوچک هم منجر به بیداری شده است. شاید اولین بیداری ما مشروطیت در زمان قاجار و بعد هم انقلاب 57 بوده است. محمد امیریاراحمدی در نمایشنامۀ هیچکس نبود بیدارمان کند به دورۀ کودتای 28 مراد 1332 می پردازد. مقطعی که مکث و شکستی دردناک برای یک ملت است. این شکست منجر به وابستگی های شدیدتر به بیگانه می شود و فضای امنیتی تر بر جامعه مسلط می شود برای آنکه نظام پهلوی دوم بتواند مردم را کنترل کند و این تضمینی برای تداوم یک حکومت استبدادی و دیکتاتورمنشانه باشد.

یک خانواده ایرانی در لرستان زیر ذره بین قرار می گیرند و اینها مظهر و نشانه های وجودی یک سرزمین هستند. کسانی که در این قلمرو دچار عشق، حرمان و در پایان شکست و جداافتادگی و گسست از همدیگر می شوند. شاید دلایل عمده شکست هم در همین جا باشد وگرنه می شد با پیروزی مصدق شاهد اتفاقات مستقل و خوش بینانه تری در ایران باشیم که شاید بازنمودش ملی گرایی و دموکراسی می بود. البته اینها حدس و گمانه است که در عمل شکست، فرجامی تلخ و تراژیک را برای ملت ایران به مدت 25 سال رقم زده است.

دغدغۀ فرم و محتوا

پیام دهکردی پس از متولد 1361 این بار هم نشان می دهد که دغدغۀ پرداختن به مسائل اجتماعی را دارد اما این بار از دریچه تاریخ و سیاست بی آنکه بخواهد سیاست زده شود یا سیاسی بازی درآورد. او به مرام مندی انسان معاصر در جغرافیای ایران می پردازد: چگونه است که ناملایمات  داخلی منجر به دشمنی و جنگ می شود و نتیجه این است که نیروهای بیگانه چیره می شوند بر سرنوشت ما؟!

پیام دهکردی بر آن است که از فرم غافل نماند و محتوا را در آمیزش درست با فرم است که به نتیجه و مطلوب نزدیک تر می کند؛ چنانچه نمایش هیچکس نبود بیدارمان کند، یکی از آثار قابل تامل این روزهاست. ای کاش خودش بازی نمی کرد و همچنان شاهد درخشش بازیگرانش می بودیم. به این دلیل که هنوز هم نیاز به بازنگری در بازی هاست و بازیگران هنوز در لفافه های نقش فرو نشده اند و هنوز در بلاتکلیفی ارائه نقش به سر می برند با آنکه گروه بازیگران همگی یا حرفه ای و شناخته شده هستند یا اینکه مستعد درخشش در بازی هستند. برای مثال محمدرضا علی اکبری برای نقش خسرو که نقشی کلیدی هم هست، هنوز درمانده است که چگونه مبارزه و عشق را که هر دو هیجانی و حسی ترین لحظات زندگی را در برمی گیرد بازی اش را پیش ببرد چون از غلیان حس عشق در بازی اش نشانه ای هست و نه روح هیجانی مبارزه را به چهار چوب صحنه می آورد. رضا مولایی در نقش سهراب هنوز نیروی شر را در بازی اش عیان نکرده است. او اهریمن صحنه است و باید با انرژی و درخشش این حس را در صحنه هویدا سازد. عارفه لک مظهر عشق و پاکی و فرشته گون بودن است، او هم باید نفرت و عشق اش را بارزتر و پنهان در مقابل خسرو (عشق) و سهراب (نفرت) به چالش بکشاند. شاید الهام پاوه نژاد در بازی راهش را پیدا کرده باشد و فریبا متخصص که واقعن می درخشد در نقش دایه. خاطره حاتمی شَعرا را به زیبایی پیش می برد اما او هم در ارائه حس کم می گذارد. البته اشکالات و ابهاماتی هم در متن هست و روابط عیسی خان (پیام دهکردی) و شکوه اقدس (نیلوفر دربندی) هنوز معلوم نیست که چرا از هم دور افتاده اند و یکی سر در گریبان است و دیگری مجنون و شیدا…

طراحی نور رضا حیدری از ارکان این اجراست که فرصت های طلایی را برای یک فضاسازی نوین ایجاد می کند. تابش نور از کشوها و از دیوارهای بغل و از هر زاویه ای که غیر قابل پیش بینی است، بسترساز زیبایی شناسی خاصی است که به گونه ای نگاه مخاطب را معطوف به درون نقش ها می گرداند. این یعنی مواجهۀ درونی و ذهنیت گرا که دربرگیرندۀ نظم اکسپرسیونیستی است اما این قاعده هم به طور تمام و کمال اجرا نمی شود، بلکه با تمهیداتی این تکنیک ها در خدمت اجراست.

طراحی صحنه رضا مهدی زاده نیز به گونه ای چشم هایمان را به چشم اندازها و الگوهای تصویری غیرعادی متوجه می گرداند. هر چند پیش از این هم در بلوط های خاکستری کار شهرام کرمی از این فرم راهروها که الگویش از نمایش های ژاپنی است استفاده کرده بود و حتا چمدان های چوبی را هم در اجرای خانۀ برنارداآلبای زهرا صبری به خدمت گرفته بود. در اینجا تلفیقی از این دو تکنیک بیانگر اتفاق نوینی در طراحی صحنه است که باز هم نگاهمان را متوجه رویدادهایی متفاوت به لحاظ دیداری می گرداند. در اینجا استفاده از فرم های غیر معمول در ترکیب چمدان و چتر که هر دو بارها در نمایش های مختلف استفاده شده اند، به تصاویر غیر قابل پیش بینی منجر می شود. اینها المانهایی است که این اجرا را نوآورانه جلوه می دهد.

پیام دهکردی هنرمند خلاقی است که همان قدر برایش فرم اهمیت می یابد که محتوا و به همین دلیل هم ظرف و مظروف را در هم می آمیزد که بتواند ما را متوجۀ خودمان کند. این بیداری ما را به جاهایی می برد که در مرور تاریخ بتوانیم فضاهای بهتری را برای پیشرفت و رشد و شکوفایی جست­وجو کنیم. به امید روزهای خوش، با تکیه بر ایجاد و خلق پدیده های نوینی که ایران آباد و مستقل را در جهان مستحکم گرداند.

امتیاز دهید