نقدی جامعه نگر به ویولن تایتانیک نوشته و کار پیترو فلوریدیا، کار مشترک ایتالیا، افغانستان و ایران

لینک کوتاه :

به اشتراک بگذارید:

امتیاز دهید

نابرابری ها

هنردستان: رضا آشفته/ جهان گاهی آنقدر نابرابر است که تحمل کردنش برای همه ناممکن است. اما به شکل استعاریک پیترو فلوریدیا، کارگردان ایتالیایی چنین منظور و مفهومی را به بهانه دست گرفتن رمان کشتی تایتانیک (پایان تایتانیک نوشته اثر هانس ماگنوس انتسنبرگر) در یک نمایش اجرا می کند. او بسترسازی مفاهیم را دقیقا شکل ها و تکنیک های در هم تنیده ای می داند که از مشارکت مخاطب و ایجاد فضا به نتیجه می رساند و پیامد چنین فرمی همان برخوردی شهودی و کشف آنچه هست که باید در زیر لایه های این نمایش مستتر باشد. هر چند در سطح نیز تصاویر دقیقی برای آن لحاظ شده است. یعنی حرکت عمدی اجرا از سطح به عمق پیش می رود و در هر لحظه بخشی از این متن با صراحت مورد توجه قرار گرفت و در آن استعاره ها به روشنی برای مخاطبانش رمزگشایی خواهد شد.

اولین استعاره همانا کوه یخ است. درباره کوه یخ می دانیم که: کوه یخ یا کوه یخی، توده یخی است که از انتهای یک یخچال یا کناره یک منطقه یخی جدا شده و روی آب دریا شناور شده باشد. هنگامی که زبانه یک یخچال وارد دریا می‌شود، زیر آن، رفته رفته شسته شده و به آسانی از بدنه اصلی جدا می‌شود. یخی که در یک توده یخ شناور وجود دارد، هشت نهم آب دریا سنگینی دارد. از این رو، فقط یک نهم آن از سطح آب بالاتر قرار می گیرد و بقیه اش زیر آب مانده، به چشم نمی آید. بنابراین، توده یخی که ۴۵ متر آن بیرون آب است، پیکری به عمق ۴۰۰ متر نیز در زیر آب دارد.

 این کوه یخ که یک قسمت از آن نمایان است در جهان آدمیان بیانگر طبقه اول یا سرمایه داری است و بقیه که پنهان شده اند بنابر مرتبه یشان شامل طبقات دوم (متوسط) و سوم (فقیر) است. 

در این نمایش نیز مفهوم سازی بنابر مشارکت تماشاگر در سه مرحله از حضور در نمایش اتفاق می افتد. این حضور بنابر نشستن بر صندلی های پلاستیکی اتفاق می افتد. یعنی در سه مرحله این صندلی ها برچیده می شود و تماشاگر شاهد رویدادهایی متفاوت بنابر حس و حالت های دگرگون در جریان نمایش است. یعنی ابتدا در لباس سرمایه دارها و دوم در لباس متوسط ها و در آخر در لباس فقرا در جریان ماوقع قرار خواهد گرفت. البته مرگ نکته مشترک در ایجاد برابری بین این سه قشر و طبقه است و اینکه همه به ناگزیر باید که لباس مرگ را بر تن کنند. هر چند در زندگی فاصله و گسستی ژرف بین این سه طبقه وجود دارد. هر یک به نوعی دارد به دلخواه خود زندگی می کند که از بالا به پایین فشار بسیاری وارد می شود و به نابرابری دامن خواهند زد. انگار مرگ پایان این نابرابری است هر چند زندگی روال خوشایندی برای اکثریت فقرا و پس از آنان طبقه متوسط ندارد و انگار دنیا فقط به کام سرمایه دارها و ثروتمندان است. این تعریفی است که بر دنیا حاکم است اما حقیقت چیز دیگری است. این حقیقت همان نکته است که ما را به چالش می کشاند. نابرابری، در ریاضیات، گزاره‌ای در مورد اندازه نسبی دو کمیت است. نامساوی‌ها را با نشانه‌های بزرگتر یا کوچکتر نمایان می سازند. شاید این دلیلی باشد برای اینکه برابری در بین مردمانی که باید یکتایی را باور داشته باشد هیچگاه استقرار نیابد.
۱. «نابرابری چیست؟ چه ماهیتی دارد؟ چه مشخصه هایی دارد؟ در شهرها و نواحی چگونه می توان آن را شناسایی کرد؟ پیچیدگی مفهوم نابرابری، همانند سایر مفاهیم فلسفی، باعث شده است که فلاسفه و صاحب نظران در تعریف آن اتفاق نظر نداشته باشند و از این رو تعریف واحدی از آن ارائه نشده است. نابرابری در ابعاد و مقیاس های مختلف نظیر نابرابری در سطح جهانی، ملی، ناحیه ای، شهری، روستایی و جزو آن، ظهور می کند. این امر هم در کشورهای توسعه یافته و هم در حال توسعه در تمامی ابعاد تداوم داشته و دارد. بحث نابرابری توسعه نواحی از موضوعاتی است که به تازگی، یعنی پس از دهه ۱۹۶۰ در فرهنگ برنامه ریزی ناحیه ای مطرح شده است و جایگاه آن هنوز در کشور ما مبهم است.»
۲. «ما در دنیایی مملو از نابرابری ثروت، درآمد، قدرت و نفوذ و… زندگی می کنیم که دلیل عمیق و ریشه دار تنش های اجتماعی و تفرقه در جامعه است که منجر به درد و رنج وحشتناک میلیون ها نفر می شود. اختلاف میان اقلیت ثروتمند و میلیاردها نفر که در فقری خفقان آور زندگی می کنند بسیار بیشتر از گذشته شده است. در سراسر جهان تخمین زده شده که ۱۰ درصد از ثروتمندترین افراد صاحب ۸۵ درصد ثروت سرانه جهان هستند. دارایی های سه تن از ثروتمند ترین افراد جهان بیشتر از مجموع تولید ناخالص داخلی ۴۷ کشور با حداقل GDP است.»