سرویس فرهنگ و ادبیات هنردستان: سرمایههای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی حاصل یک شب و یک هفته و یک سال نیست و حسب عمق؛ در طول زمان و از درون شکل میگیرند. امروزه روشن شده است که در طول هشت سال جنگ ایران و عراق، قدرتها و کشورهای متعددی از نظر تسلیحات و اطلاعات و تبلیغات رسانهای و… به ارتش عراق کمک میکردند. کمکهایی که قابل قیاس با کمکهای گاهگاه به ایران نبود. اما ایران توانست هشت سال در مقابل این تهاجم و جنگ بزرگ ایستادگی کند. چرا که در آن سالها هنوز اندوختههای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی قابل اتکایی داشت. فرماندهان نظامی تعلیمدیده، زاغههای انباشته، هواپیماهای مدرن و سرحال با خلبانهای تیزپرواز، اعتمادبهنفس، معنویت، ذخیره مالی و… و از همه مهمتر اعتماد عمومی و جوانانی که بیست تا سی سال پیش از جنگ تربیت شده بودند. صندوقهای شیشهای کمک به جبهههای جنگ از النگو و گوشواره طلا پر میشد. خشکبار و نان دستپخت روستایی و تخممرغ و نامههای پرمهر به دست رزمندگان میرسید. کشاورزان بعد از فصل درو داوطلب حضور در خط مقدم بودند. دانش آموزان سنگرهای سوسنگرد و دزفول و مهران را به خلوت مدرسه تبدیل کرده بودند. فرصتطلبان فرصت عرضاندام نداشتند. جنگ کویتیپور داشت، آهنگران داشت.
کرونا را اگر جنگ ندانیم، حداقل باید به عمق این بحران اعتراف کنیم. جمیع متخصصین بر این عقیدهاند که راهحل نهایی برای کنترل ویروس کرونا، قطع زنجیره سرایت آن است که جز با قرنطینه برآورده نمیشود. این همان قسمتی است که مبارزه با کرونا را به جنگ شبیه کرده است. جنگی که احتیاج به سرمایههایی دارد که مثل سالهای جنگ دهه شصت دیگر وجود ندارد. عدم قرنطینه حاکمیتی تهران و قم و رشت و… تنها از سر همین ناتوانیها بود و باقی بهانه.
برای یک اقدام ملی غیرحاکمیتی هم؛ مردم به گفتههای مسئولین و رسانههای رسمی اعتماد ندارند، بنابراین از طریق دستورات حکومتی امکان بسیج همگانی از بین رفته است. شایعات فرصت پرچمداری پیدا کردهاند. اختلاف طبقاتی شدید؛ مردم را به دو گروه معین تقسیم کرده که قیاس آنها با هم کار قرنطینه را دشوارتر میکند. گروهی که با سرمایههای مالی و امکانات متنوع از قرنطینه فرصتی برای استراحت ساختهاند و در فضای مجازی از تفریحات لاکچری میگویند و یا حداقل کتابهای مفید و فیلمهای جذاب سینمائی را به هم معرفی میکنند. در مقابل گروهی که بدون کار و فعالیت روزانه امکان امرار معاش ندارند. دولت که همواره از گروه اول منتفع بوده و در رشد ایشان کوشیده است، همچنان که گروه دوم را هم به قیمت لاغر شدن طبقه متوسط بیش از پیش توسعه داده است، ذخیرهای برای ایجاد تعادل حتی موقتی این وضعیت ندارد. قرنطینه نیازمند تأمین زندگی گروه دوم است که در موقعیت فعلی توان و تدبیری برایش ممکن نیست. متأسفانه هیچ ذخیرهای برای شرایط فعلی باقی نمانده است.
حالا سلامتی، به قول بزرگی، شبیه دستگاه تلفن شده است. اینکه کسی تلفن داشته باشد برای استفاده از این فناوری کافی نیست. حالا سلامت جامعه به سلامت آحاد جامعه بستگی دارد. هیچ دژ تسخیرناپذیری برای صاحبمنصب و سرمایهدار و تحصیلکرده و فقیر و غنی باقی نمانده است. همه ناچار هستند برای سلامتی خودشان هم که شده به فکر سلامتی دیگران باشند. این همان ذخیره فرهنگی لازمی است که طی چندین دهه از بین رفته است و یا حداقل آنچنان کمرنگ شده که باید نگران آن بود. تغییر مفهوم و کارکرد اخلاق و تعهدات اجتماعی از داشتههای دوره جنگ فاصله زیادی گرفته است. موضوع اول پیدا کردن مقصر نیست که همه به سهم خود مقصر بودهایم. موضوع اول باور این تحول شوم است که معمولاً بعد از هر بحرانی دوباره فراموش میشود.
فعلا آنچه از اهمیت اصلی برخوردار است کمک به فراهم شدن شرایط قرنطینه برای عبور از بحران و البته عبرت از این روزهای تلخ خواهد بود. لازم نیست که حتماً به فکر جان خود باشید تا خودخواسته شرایط قرنطینه را بپذیرید و یا با لجاجت اجتماعی و نافرمانی و یا تظاهر به شجاعت کاذب و نافهمی، قرنطینه را بشکنید. در حال حاضر منافع ملی و سلامت ملی مطرح است. بنابراین حتی اگر برای جان و سلامتی خودتان هم ارزشی قائل نیستید، به حکم وظائف اخلاقی و اجتماعی و انسانی، باید تابع این الزام جهانی باشید. به ویژه لازم است برای گروه دوم هم شرایطی فراهم نمائیم که بتوانند به پروژه قرنطینه بپیوندند. برای متمولین و مدیران و… هم چارهای وجود ندارد جز اینکه بین ابتلا و فاجعه ملی یا مساعدت و انفاق و سلامت همگانی، راه دوم را انتخاب کنند. باشد که این بار متنبه شده و برای تداوم حیات در سرزمین آباء و اجدادی، در حفظ و تعمیق سرمایههای اجتماعی هوشمندانهتر و متعهدانهتر عمل کنیم. معلوم نیست که این آخرین بحران بشریت باشد.