یادداشتی بر نمایش «کاسپار هاوزر» به کارگردانی «بابک بیگوند»

غلبه بر وجوه اختیاری انسان امروزی

امیرسجاد دبیریان: اجرای نمایش «کاسپار هاوزر» به کارگردانی بابک بیگوند در تماشاخانه خاتون، نمایشی است با نگاه آزاد به نمایش کاسپار نوشته «پیتر هانتکه»؛ نمایشنامه ای که اشاره به زندگی مرموز و معماگونه کاسپار هاوزر دارد، جوانی آلمانی که در قرن نوزدهم  در انظار عمومی شهر ظاهر می شود و ادعاهای عجیب و غریبی دارد مبنی بر اینکه چیز زیادی از مناسبات اجتماعی نمی‌داند و البته در برابر خواست و پرسش‌های مردم هم با واژگان محدود و اطلاعاتی ناقص تنها به ذکر مواردی تکراری و بی ربط می‌پردازد. نمایش «کاسپار هاوزر» اما بیانی ریشه‌ای‌تر به موضوع دارد و به شخصیت کاسپار در قالب اکت‌های نمایشی و غالبا نمادین، وجهی فلسفه‌گونه  به آن‌چه قرار است به انسان امروز اشاره داشته باشد را روایت می‌کند.

بر اساس آن‌چه که مخاطب این شب‌ها از این شخصیت نمایشی روی صحنه می‌بیند، انسان عصر حاضر که بر مبنای سرشت و فطرتی پاک، پای به عرصه خلقت می‌گذارد به مثابه کاسپار هاوزری است که از جهانی بی‌آلایش به جایگاه و مرتبه ای رسیده است مملو از پلیدی ها و پلشتی ها که حال باید شکل و شمایلی متناسب با آن پیدا کند. نمایش با تلاش و تقلای یک انسان قرار گرفته در پوسته ای شبیه جنین داخل یک رحم آغاز می‌شود. سر آخر او از آن غشای تنگ خلاصی پیدا می‌کند و از همان‌جاست که مجموعه‌ای از آموزه‌ها، واژگان و عبارات به او تحمیل و دیکته می‌شود.

واژگان و عبارات دیکته‌شده به او بسیار محدود است. حال آن‌که کاسپار باید با این اندوخته بسیار ناچیز به دل انبوهی از مناسبات، تعاریف و مضامین رفته؛ آن هم رفتنی ناخواسته چرا که او اختیاری در آن ندارد. در واقع این بخش از نمایش فلسفه جبری حیات بشر را مورد اشاره قرار می دهد همچنانکه هیچ کدام از ما در آمدن با نیامدن خود به این دنیا اختیاری نداشته‌ایم.

آن‌چه که وجه جبری و قطعی این حیات ناخواسته را تلطیف و منعطف و تا اندازه ای کم یا زیاد خوشایند می‌کند بستگی به نگرش و جهان بینی فرد به پدیدارهای پیرامونش دارد که البته این امر تبدیل به گره و چالش اصلی این نمایش می شود.

درست آن‌جا که جز مواردی انگشت شمار کاسپار با واژگان و مفاهیم در قالب لغت و ادبیات آشنا نمی شود و به او مجموعه ای اعمال قراردادی نشان داده می شود که او تنها مجاز به تقلیدی موبه‌مو از آن‌هاست، قطعاً چنین بشری،کوچک‌ترین اختیار و خلاقیتی از خود ندارد.

در سایه چنین مقدمات و مؤخراتی که به ظاهر در پی آماده‌سازی و مهیای کاسپار به مثابه انسان مسخ‌شده و از خود بی‌خودشده‌ای است که شباهت به جامعه انسانی این عصر و زمان دارد، تنها یک آمال و آرزو در ذهن و روح کاسپار فرو خورده می‌شود و آن این‌که غیر از تکرار طوطی‌وار نامش و این که حتی قادر به نوشتن و هجی‌کردن آنست، او آرزویش را رسیدن به منصب پدر یعنی سوار گارد سلطنتی معرفی بکند.

آن‌چنان این مفاهیم از پس تکرار و تاکید فراوان در روح و روان او نفوذ کرده و با آن ممزوج شده که حتی قادر است به زبان های گوناگون به تکرار همان‌ها در پاسخ به پرسش مامور پلیس اقدام بکند. حال آن‌که خواست مامور پلیس چیز دیگری است و پرسش‌های او در ارتباط با خود کاسپار و روزگار اوست اما کاسپار در مقابل جز بیان واژگان و عبارات محدودی که آموخته چیز دیگری برای ارائه ندارد.

نکته هوشمندانه این نمایش برگرفته از نمایشنامه هانتکه و یا ارجاع به اصل ماجرای کاسپار هاوزر که کارگردان و عوامل اجرایی هم به درستی آن را مد نظر قرار داده و تاکید فراوان دارند همین است که کاسپار به عنوان نماینده انسان دربند با سرنوشت محتومی که برای او در نظر گرفته شده است حتی به فرض بیا آمال و آرزویش از بندی رسته و به بندی چالش‌برانگیزتر دچار می‌شود و اصطلاحا از چاله درآمده و به چاه می‌افتد آن‌جا که آرزو می‌کند سواره‌نظام گارد سلطنتی بشود، یعنی مزدوری مزدورتر که البته فرجامی شوم نیز انتظار او و همه انسان‌های همانند او را می‌کشد و مرگ جبری و غیرقابل تغییر برای او رقم می‌خورد، همچنان‌که تصمیم به این امر را نیز در عصر و نظام سرمایه داری کنونی کس دیگری برای انسان اتخاذ می‌کند.

در پایان باید گفت که با وجود همه این قابلیت‌ها و ظرفیت‌هایی که جوهره نمایش از آن برخوردار است و می‌توانست با بسط و گسترش دامنه مجموعه وقایع و اتفاقات شاهد رویدادی ممتاز در صحنه اجرا باشیم اما گروه نمایشی شیوه‌ای موجز با حداقل تجهیزات و آکساسوار صحنه را برای اجرا اتخاذ کرده که البته بخشی از آن پیامد معذورات و مضایقی است که تماشاخانه محل اجرا به آن دچار است که اگر نسبت به این موارد هم اهتمامی جدی صورت می گرفت، بی‌شک یکی از بی‌نقص‌ترین و در عین حال تاثیرگذارترین اجراهای تئاتری سالی که گذشته را شاهد بودیم.

3.2/5 - (38 امتیاز)