نگاهی به مجموعه‌داستان «چرا این‌جا همه‌چی این‌جوریه؟» نوشته «کیم مونسو»/ فراتر از داستان

احمدرضا حجارزاده:

در حالی‌که هنوز ادبیات کلاسیک، رمان‌های مشهور و قطور جهان، معدودخوانندگان پروپاقرص خود را دارند، شتاب زندگی طی یک دهه گذشته، هواداران کتاب و کتاب‌خوانی را به سمت‌وسوی نووِل‌خوانی و داستان کوتاه سوق داده. این روزها خوانشِ داستان‌های کوتاه و نیمه‌بلند بسیار داغ است و دیگر کم‌تر کسی حوصله می‌کند زمان زیادی را برای خواندن آثار چند جلدی و قطوری مانند «در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته» (مارسل پروست)،«برادران کارامازوف» و «ابله» (فئودور داستایوفسکی) یا حتا رمان‌های به‌روزتر اما حجیمی نظیر «جزء از کل» (استیو تولتز) و «اتحادیه ابلهان» (جان کِندی‌تول) صرف بکند. در چنین شرایطی است که داستان کوتاه توجه علاقه‌مندان ادبیات را به خود جلب می‌کند و بازارش سکه می‌شود اما در این بازار شلوغ، بسیار مهم است چه داستان‌های را از کدام نویسنده بخوانیم تا این گونه‌ی ادبی جذاب نیز ما را خسته و دل‌زده نکند. در همین رابطه نگاهی داشته‌ایم به مجموعه‌داستان «چرا این‌جا همه‌چی این‌جوریه؟» نوشته‌ی «کیم مونسو».

نویسنده را بشناس!

«خواکیم مونسو گُمِس»، مشهور به کیم مونسو، نویسنده اسپانیایی است که سال1952 در بارسلونا به دنیا آمد. در دانشگاه گرافیک خواند و در همین رشته مشغول به کار شد اما در این حرفه چندان دوام نیاورد و به خبرنگاری و نویسندگی برای روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون ایالتی کاتالان رو آورد. او علاوه بر داستان‌نویسی و نوشتن برای رسانه‌ها، به عنوان طراح کُمیک، ترانه‌سرا و مترجم فعالیت داشته است. این نویسنده اغلب به زبان کاتالانی می‌نویسد و جوایزی مثل «جایزه ملی ادبیات فرمانداری کاتالان»، جایزه «حرف طلایی» برای کتاب «86 داستان» و جایزه «شهر بارسلونا» را برای کتاب «چرایی چیزها» برده است.«دونالد بارتلمی»،«خولیو کورتاسار» و «رمون کنو» از مهم‌ترین نویسندگانی‌اند که مونسو آن‌ها را الگوی نویسندگی خود قرار داده است.

مونسو چگونه می‌نویسد؟!

این نویسنده اسپانیایی در یکی از مصاحبه‌هایش گفته پروسه نگارش آثارش،کاملاً بر پایه بداهه‌پردازی است. او بارها و بارها چرک‌نویسِ داستان‌های ناتمامش را دور می‌ریزد، چون گمان می‌کند قابل ادامه‌دادن نیستند:«شروع به نوشتن یک داستان می‌کنم، بدون این‌که بدانم به کجا می‌روم. اجازه می‌دهم داستان خودش من را با خود ببرد. برای همین، پنجاه درصد داستان‌هایی که می‌نویسم، روانه سطل زباله می‌شوند، چون با این‌که شاید شروع درخشانی داشته باشند اما آن‌طور که باید از کار درنمی‌آیند و به هیچ‌جا نمی‌رسند. داستان نیستند. نمی‌توانی داستانی را شروع کنی در حالی‌که بدانی چطور تمام می‌شود یا این‌که حتا در ادامه‌اش چه پیش خواهد آمد، چون در این‌صورت دیگر تو نیستی که آن را می‌نویسی».

نوشته‌های کیم مونسو توصیف‌کننده بداعت‌ها و محبس‌هایی‌ست که خودمان برای خودمان ساخته‌ایم: حصارهای مدوّر خودساخته‌ای که گیرمان می‌اندازند. دستمایه او در داستان‌نویسی، نه کاملاً اطلاعات بیوگرافی است، نه سرگذشت نسل‌ها، نه داده‌های جامعه‌شناسانه و نه منابع شهری، بلکه عمدتاً کلام، تخیلات و تصوراتِ به اشتراک گذاشته‌شده یا خواننده‌اش است. آن‌چه مونسو می‌نویسد، به معنای دقیق کلمه «داستان» نیست، بلکه فوق‌داستان/ فراداستان (Meta Fiction) است.[1]

دوازده داستانکِ سرگردان

داستان‌های مجموعه «چرا این‌جا…»، از ترجمه‌های اسپانیایی دو کتاب «چرایی چیزها» و «هزار ابله» انتخاب شده‌اند و در واقع نخستین داستان‌هایی‌ست که از این نویسنده به فارسی برگردانده شده‌اند.کتاب حاوی دوازده داستانک است که طولانی‌ترینش از پنج صفحه تجاوز نمی‌کند. عناوین داستانک‌ها از این قرارند:

سی سطر، ایمان، با قلبی در کفِ دست، پسر و خانم، چنگال، خوشا به آن روزها، زخم، قربانی، مبارک‌ها باشه، قارچ‌شناسی، قدرت اراده، داستان.

کیم مونسو در داستان‌ها یا داستانک‌هایش در واقع نظاره‌گر و راوی موقعیت‌هایی هستند که از فرط سادگی شاید به چشم هر کسی نیاید یا به آن‌ها توجه نکند، ولی این موقعیت‌های به ظاهر ساده می‌توانند در زندگی و حال و روز شخصیت‌ها و کسانی که تجربه‌های مشابه داشته‌اند، تاثیرگذار باشد. حتی آدم‌های قصه‌های مونسو می‌کوشند حرف‌شان را راحت و روان بزنند و منظورشان را به سادگی بیان بکنند اما انگار چیزی در عمق وجود آن‌هاست که از این امر بازشان می‌دارد یا مساله را دچار پیچیدگی‌های روایی و مفهومی می‌کند. مانند داستان اول همین مجموعه به نام «سی سطر» که تلاش یک نویسنده را برای نوشتن داستان کوتاه به نمایش می‌گذارد، در حالی که او سال‌هاست به بلندنویسی عادت کرده و اکنون برای کوتاه‌نویسی به دردسر افتاده. نویسنده،که در واقع برای یک مسابقه داستان‌نویسی با قید شرطِ «یک تا سی سطر» مشغول نوشتن داستان کوتاه است، چنان از این موجزنویسی در عذاب است که سطرها را با هر آن‌چه به ذهنش می‌رسد، پر می‌کند و به شمارش سطرها می‌افتد:«هیچ‌وقت بابت طولانی‌شدن نوشته‌هایش نگرانی به خود راه نداده است. هرچه طولانی‌تر بهتر: به هر سطر جدیدی خوش‌آمد گفته، چون سطرها یکی پس از دیگری، هم نشان‌دهنده حجم عظیم کارند، هم عظمت اثرش، و برای همین ـ حتی اگر هم یک، دو یا پنجاه سطری که در طول یک روز نوشته، عملاً چیزی به داستانش اضافه نکند ـ هرگز حذف‌شان نمی‌کند» اما راوی می‌گوید جریان نوشتن این داستان متفاوت است:«همین مانده که متر بردارد و طولش را اندازه بزند». نکته بامزه ماجرا همین است که نویسنده‌‎ای ـ که شاید به نوعی خودِ مونسو باشد ـ داستانِ داستان‌نویسی خود را در قالب یک داستانک بیان کرده! یا مثلاً وقتی مونسو قرار است از عشق و دوست‌داشتن حرف بزند، یکی از عجیب‌ترین داستان‌های ملودرام (ایمان) را رقم می‌زند؛ بحث و جدلی نافرجام بر سر اثبات دوست‌داشتن یا نداشتن یک زوج به یکدیگر. داستان مثل یک نمایش‌نامه و در قالب گفت‌وگو و بدون کم‌ترین توضیح صحنه ناگهان آغاز می‌شود؛ با جمله‌ای تردیدآمیز که در نهایت با همان جمله نیز پایان می‌یابد. یک دورِ باطل در دوست‌داشتن کسی که ادعای دوست‌داشتن شخص مقابل را دارد اما نمی‌تواند مدرک و نشانه‌ای برای اثبات ادعایش مطرح بکند. زن می‌گوید «شاید به خاطر همینه که دوستم نداری» و مرد بلافاصله می‌گوید «دوستت دارم». زن او را به تردید می‌اندازد:«از کجا می‌دونی؟» و مرد نمی‌داند، فقط حس می‌کند. تقریباً می‌توان گفت همه داستانک‌های مونسو از این ویژگی برخوردارند. تکرارهای بی‌هدف و سرگردان که مخاطب را در فهم ساده‌ترین حرفِ نویسنده سردرگم می‌کنند. در حقیقت او ایده‌ای یک‌خطی را در دست می‌گیرد و بی‌آن‌که بداند به کدام چه سرنوشتی در انتظار نوشته اوست، موقعیت‌های مختلف را شکل می‌دهد و تلاش می‌کند تکه‌های ناجور این پازل به‌هم‌ریخته را جور بکند. مهم نیست اگر موفق نشود، چون به هر حال کیم مونسو موفق شده داستانی را، هرچند عجیب و پرابهام و سرشار از پرسش‌های بی‌پاسخ، خلق بکند. نگاهی بیندازید به داستان چهارم کتاب با نام «پسر و خانم». آیا می‌توانید به روشنی بگویید این داستان کوتاه قرار است به شما چه بگوید؟ پسری در کوچه‌های اسپانیا، آگهی‌های کاغذی فروش خانه را از کوله‌پشتی‌اش خارج می‌کند و به در و دیوار شهر می‌چسباند. او از این راه نان می‌خورد! ولی انگار کسی مانع نان‌خوردن اوست. زنی پشت سر پسر راه می‌افتد و آگهی‌های او را از در و دیوار شهر پاک می‌کند. واقعاً چرا؟ زن پاسخ روشنی نمی‌دهد، فقط خود را محق می‌داند که این کار را بکند. پسر اعتراضی ندارد. او به کارش ادامه می‌دهد و زن هم. در طول این داستان چهار صفحه‌ای، فقط برای لحظه‌ای کوتاه و گذرا با این گره و معما روبه‌رو می‌شویم و باقی سطرهای داستان به توصیف متن آگهی‌ها و تکرار یکنواخت عملِ زن در بی‌ارزش‌کردن تلاش پسر می‌گذرد. پسر آگهی‌ها را با چسب می‌چسباند، زن آن‌ها را جدا می‌کند. پسر آگهی‌ها را با چسب می‌چسباند، زن آن‌ها را جدا می‌کند و این جمله‌ها بارها تکرار می‌شوند، بی‌آن‌که چیزی بر غنای ادبی داستان بیفزایند. با این‌‎وجود،کیم مونسو با همین گونه داستان‌نویسی، هواداران خاص خود را دارد که از این عجیب‌بودن فضای نوشته‌های او لذت می‌برند. خوش‌بختانه کتاب «چرا این‌جا همه‌چی این‌جوریه؟»، از ترجمه خوب نوشین جعفری برخوردار است تا خواننده داستانک‌ها، دست‌کم در خواندن آثار از محتوا و روایت نامتعارف داستان‌ها دچار پریشانی ذهنی نشوند و خط اصلی داستان را گم نکنند. اگر در داستان‌های کیم مونسو، همه‌چیز یک‌جوری‌ست، ترجمه جعفری کمک کرده آن‌ها را بی‌دردسر بخوانیم و با شکلی کم‌تر شناخته‌شده از ادبیات اسپانیا آشنا بشویم.گرچه از این کتاب، ترجمه دیگری با عنوان «زخم» نیز موجود است، آشنایی با مونسو پس از مجموعه‌داستان حاضر، فقط به یک کتاب دیگر با نام «گوادالاخارا» محدود شد و دیگر اثری از او روانه بازار نشر ایران نشد.


1. از مقدمه کتاب با ترجمه نوشین جعفری.

5/5 - (8 امتیاز)