احمدرضا حجارزاده:
کتاب «زنان زندگیام» نوشتهی «ایزابل آلنده»، دومین کتابی است که این اواخر با محوریت تجربهها و خاطرههای یک زن و برخوردهایش با جامعهی پیرامون میخوانم (هنوز فرصتِ معرفیِ اولی را پیدا نکردم).«زنان زندگیام» از همان نخستین صفحات بهقدری شگفتزده و مجذوبم کرد و مرا با تکتک جملههای نویسندهاش موافق و همراه ساخت که نتوانستم برابر نوشتن دربارهی آن و ترغیب دیگران به خواندنش مقاومت بکنم. پس اجازه میخواهم حرفِ آخر را اول بزنم؛ اگر فمینیست هستید (یا حتا نیستید) و اگر زن را در مقام انسانی آزاد، مستقل و قدرتمند به رسمت میشناسید (یا نمیشناسید)، لحظهیی در خواندن این کتاب تعلل نکنید، زیرا اثریست بهغایت تاثیرگذار و تکاندهنده که تمام دیدگاهها و باورهای شما را در مورد زنان دگرگون خواهد ساخت.
«ایزابل آلنده» (روزنامهنگار و نویسندهی موفق و سرشناس شیلیایی)، در کتابش با نثری شیوا و ساده و روایتی مینیمالیستی و تلگرافی، از بهترین تجربههای زندگی خود در مواجهه با جنسیت زنانهاش در جامعهی مردسالار شیلی میگوید و لابهلای این شرح خاطرهها، مدام اشارههای بجا و درستی دارد به زنان سرکوبشدهیی که از کودکی در اطراف خود دیده و با آنها زیسته؛ مادر، مادربزرگش و دیگر زنان اقوام و محله. جملههای او در مورد نشانههای گرایشاش به فمینیسم، هر خوانندهیی را به فکر میبَرد و با این پرسش روبهرو میکند که آیا من هم باید یک فمینیست باشم، یا فارغ از جنسیتم، یک زنستیز تمامعیار؟!
شاید رفتنِ ناگهانی پدرش در کودکی او، اولین و اصلیترین عامل گرایش آلنده به فمینیسم باشد. خودش در اینباره مینویسد:«چطور میتوانستم به مردها،که یک روز دوستت دارند و روز بعد دود میشوند، اعتماد کنم؟»، یا امکان دارد نقش زنانهی محدودی که جامعه، فرهنگ و مذهب برای او تعیین میکرد و مقاماتی که همگی مَردند و او را شهروند درجهدو برمیشمردند نیز در کشش آلنده به سوی فمینیسم بیتاثیر نبوده است.

کتاب «زنان زندگیام» به نوعی بازتعریف واژهی فمینیسم است؛ اینبار از منظری منطقی، قابلقبول و مورد احترام. تا جایی که بعید نیست حینِ مطالعهی کتاب، به این جنبش مهم زنان تمایل پیدا بکنید و تصمیم بگیرید شما هم یک فمینیست باشید، و اگر به چنین نتیجهیی رسیدید، چه بهتر که آدم فمینیستی مانند ایزابل آلنده باشد. هرچند او گاهی از موانعی که در این راه پیشِ رو داشته، ابراز ناامیدی میکند. نگاهی به پاراگراف نخست صفحهی بیستم کتاب بیندازید؛ جایی که نویسنده، مقاومت همجنسانش را برای پذیرش هرگونه تغییری غمناک میخوانَد و مینویسد:«بحث مقابله با فاجعه نیست، بحث درستکردن اوضاع است. البته این جنبش با نیروهای واکنشی قدرتمندی طرف است؛ مانند بنیادگرایی، فاشیسم، سنت و بسیاری دیگر. غصهام میگیرد از اینکه میبینم در این نیروهای مخالف، زنان بسیاری هم هستند که از تغییر واهمه دارند و نمیتوانند آیندهیی متفاوت را تصور کنند».
از اینرو آلنده بهرغم هشدار مادرش مبنی بر اینکه در راه فمینیسم، خشونت زیادی را متحمل خواهد شد، آن خشونتها را در راه گسترش و اشاعهی عقیده به جان میخرد و حتا با اطمینان خاطر به مادرش میگوید:«بهای سنگینی بابت زندگی فمینیستیام دادم، مامان! اما هزاربرابرش را هم میدهم».
همین عزم راسخ در پرداخت بهای بیش از حد برای ایجاد برابری میان دو جنس زن و مرد، مُهر تاییدیست بر انتخاب درست مسیری که او در زندگی پیش گرفته است.
گرچه مایلم در خصوص این کتاب ارزشمند به تفصیل سخن بگویم اما در حال حاضر به همین نوشتار کوتاه و شتابزده از سرِ هیجان اکتفا و نقد و بررسی بیشتر را به زمانی دیگر موکول میکنم. اغراق نیست اگر در پایان بگویم کتاب «زنان زندگیام»، فیلم شاهکار «همهچیز دربارهی مادرم» ساختهی «پدرو آلمادوار»،کارگردان اسپانیایی را به خاطرم آورد. همچنین تداعیکنندهی چند کتاب مشابه در ذهنم بود که توسط زنان موفق دربارهی چالشهای زندگیشان نوشته شدهاند. از جمله «هیچچیز یادم نمیآد» (نورا اِفرون)،«برای این لحظه متشکرم» (والری تریر ویلر) و «پاتوقها» (جومپا لاهیری) که هر کدام به نحوی میتوانند ایدهپرداز و راهگشای زندگی زنان امروز جهان باشند.
«زنان زندگیام»، اثری پرشور، آموزنده و هیجانانگیز است که نمیتوان به سادگی از خواندن آن گذشت. اگر فعلاً کار مهمتری ندارید، این شاهکار کمحجم را بخوانید و لذت ببرید.