نگاهی به دو سفرنامه/ در غرب خبری هست، نیست؟

احمدرضا حجارزاده:

هاروارد مک‌دونالد؛ 43 نمای نزدیک از سفرِ آمریکا/ نویسنده: مجید حسینی

در نظر عامه‌ی مردم، نوشتن سفرنامه بسیار ساده و بی‌دردسر است. حال آن‌که در ظاهر چنین تصور می‌شود اما در حقیقت سفرنامه‌نویسی از مشکل‌ترین گونه‌های عرصه نویسنده‌گی است، زیرا اندکی بی‌دقتی می‌تواند منجر به ثبت اطلاعاتی نادرست از عقاید، سنت‌ها، باورها و آیین‌های سرزمین، قوم و نژادی دیگر بشود و خواننده را به اشتباه و چه بسا دردسر بیندازد. با این‌همه، نوشتن سفرنامه از دیرباز تا امروز میان جماعت نویسنده و متفکر و عام و خاص و گم‌نام و نام‌دار، جذابییت و کِشش‌هایی داشته. از سفرنامه‌های مشهوری مانند ‌سفرنامه‌های ناصرخسرو، حاجی‌سیاح محلاتی، میرزاصالح شیرازی، برادران امیدوار، مارکوپولو، ژان باتیست‌تاورنیه و ابن بطوطه بگیرید تا سفرنامه جوان‌های امروزی که به هر کجا قدم می‌گذارند، تجربه‌های‌شان را ثبت می‌کنند و می‌خواهند آن را با دیگران شریک بشوند. نمونه‌اش مجید حسینی که تاکنون دو سفرنامه نوشته و گویا به دلیل مدرک و رشته تحصیلی (دکترای علوم سیاسی) و موقعییت شغلی (مدرس «فرهنگ و سیاست در ایران و جهان» در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران)، علاقه و انگیزه‌ی فراوانی برای نوشتن چنین سفرنامه‌هایی دارد. حسینی (متولد58)، پیش‌تر نخستین سفرنامه‌ی فرهنگی‌اش را که بخش‌هایی از سفر به حج بود، با نام «کلوخ‌های بلور» منتشر کرده و «هاروارد مک‌دونالد» دومین سفرنامه‌ی او شاملِ شرح سفر علمی او به آمریکا در سال90 است. او در این کتاب فضای اجتماعی و زنده‌گی روزمره‌ی مردم ایالات متحده را توصیف و تحلیل کرده. این کتاب که در 258 صفحه توسط نشر افق منتشر شده، حاوی عکس‌های سیاه‌وسفید و رنگیِ نویسنده از سرزمین آمریکا نیز هست.گرچه نباید این نکته را از قلم انداخت که نوشته‌های حسینی در کنار تصاویر کتاب، چندان از تشریح و بررسی موقعییت و جغرافیای آمریکا خبر نمی‌دهد، بلکه بیش‌تر گزارشی کوتاه و فوری (بخوانید خبری) از محله‌ها، موزه‌ها و اماکنی است که حسینی از آنها دیدن کرده. ضمن این‌که او لابه‌لای نوشته‌هاش از دو نگاه ویژه نیز استفاده کرده. نخست، جمله‌های احساسی و عاطفی اوست در مقایسه‌ی ایران (به عنوان کشور محبوبش) و آمریکا (کشوری منفورش) که روایت کتاب را از یک‌دستی و انسجام لازم برای نگارش چنین سفرنامه‌هایی خارج کرده، و دوم، نگاه سیاسی و اعتقادی حسینی به رفتار،گفتار و عمل‌کرد مردم و دولت آمریکاست که یک‌سره با اغماض و غرض‌ورزی همراه است و گاهی از شدت خشم و نفرت، به بی‌انصافی تبدیل می‌شود و اغراق به نظر می‌رسد. از این‌رو، توصیف‌های حسینی در سفرنامه آمریکایی‌اش، بیش از آن‌که حاوی اطلاعات و نظرات مستند و اجتماعی باشد، بیان و بازتاب عقاید شخصی و فردی نویسنده از ایالات متحده است که همین موضوع، از ارزش کار و کتاب او می‌کاهد. جالب آن‌که حسینی بارها در فصول چهل‌وسه‌گانه کتابش اشاره و تاکید می‌کند آمریکا کشوری زیبا و قانون‌مند است و همه به قانون احترام می‌گذارند و همه چیز بر پاشنه قانون می‌گردد اما از جانب دیگر، ویژه‌گی‌های مثبتی از این قبیل را با تردستی و زیرکی به امتیاز و سیاست‌های منفی برای آمریکا تعبیر می‌کند! نویسنده به ساده‌گی، شرایط و شخصییت‌های سیاسی و مذهبی آنها را (فارغ از درست یا غلط) مورد اهانت و استهزا قرار می‌دهد و عقاید ضدآمریکایی خود را به خواننده تحمیل می‌کند. لابه‌لای سطور کتاب به کلمه و جمله‌هایی نظیر «بوش دیوانه»،«مسیح عقده‌یی»،«کافه سخت روشن‌فکری»،«زنده‌گی آمریکایی برای توسعه ابعاد مادی، جسمی، حیوانی و بشری» و از این دست برمی‌خوریم. از این منظر،«هاروارد مک‌دونالد» را سفرنامه چندان صادقی نمی‌یابیم. تنها جمله‌ی صادقانه کتاب، جمله‌ی پایانی آنست:«این داستان من از آمریکاست و بس»، و  به راستی آنچه حسینی در کتاب خود آورده، نه یک سفرنامه،که یک داستان بیش‌تر نیست. نگاه حسینی به کشور آمریکا، مصداق آن جمله آشنای فیلم «دختر لُر» است، ولی با کمی تغییر به این صورت:«آمریکا جای قشنگیه، فقط مردمانِش بَدَن».

بخش کوتاهی از فصل چهاردهم کتاب را با عنوان «پلیس‌بازی» بخوانید:«در واشنگتن از در و دیوار پلیس می‌جوشد و کسی که با ذهن ایرانی وارد این فضا می‌شود، در ذهنش تصاویری که از حمله‌ی پلیس آمریکا به سیاهان دیده، نقش می‌بندد. هر پلیسی که به ناگاه نزدیکت ظاهر می‌شود، ناخودآگاه دوست داری اسلحه داشتی و دست به اسلحه می‌بردی، ولی نزدیک‌تر که می‌شود، فکر می‌کنی پلیس از تو می‌ترسد، نه تو از پلیس. در مملکتی که دو ساختمان 60-70 طبقه را عده‌ای با هواپیما وسط شهر نابود کردند، پلیس طبیعی است که از هر کسی بترسد اما به هر حال باید دیدت را در مورد پلیس عوض کنی، چون در این مملکت هر قانونی که در هر جایی قرار است اجرا شود، پلیس حاضر می‌شود».

سفر با حاج‌سیاح/ نویسنده: احسان نوروزی

سفرنامه‌ی احسان نوروزی که اتفاقن او هم مانند مجید حسینی متولد58 است، نه در مورد آمریکا،که شرح سفرهای او به چند شهر مهم اروپایی است. برخلاف «هاروارد مک‌دونالد»، این یکی فقط 160 صفحه دارد، حتا یک عکس هم ندارد و فصول ده‌گانه آن با شرحی دقیق، جذاب و خواندنی روایت شده‌اند. نام فصل‌های کتاب، برگرفته از شهرهایی است که نوروزی در آنها اقامت داشته و این، انتخاب و ابتکار جالبی برای نام‌گذاری فصل‌های یک سفرنامه است. نام برخی از این فصل‌ها عباتند از «وین»، «بوداپست»، «آمستردام»، «پاریس»، «بارسلون»،«برلین» و «پراگ».

نکته‌ی قابل‌توجه و بامزه در نخستین برخورد با سفرنامه‌ی نوروزی، دلیلِ نگارش کتاب است. او در مقدمه‌ی کتابش نوشته:«این سفرنامه پیش از هر چیز به نیت گزارش به دوستانم نوشته شد،که بگویم کجایم و چه می‌کنم. برای هم‌نسلانم،که تنها راه گریز از واقعییتِ ایام بمب‌باران و بی‌برقی و تنها ابزارمان برای سپری‌کردن ملالِ «اوقات فراغت»،کلمات بود، نه تنها مثلن هر داستان دیکنز را هم‌چون سفری به لندن یا آثار داستایوسکی را سفری به سن‌پطرزبورگ می‌خواندیم، بلکه سکون محض بَدن و فراموشی جسم کمک‌مان می‌کرد که کل فرآیند مطالعه را به سفری ذهنی بدل کنیم».

نوروزی دانش‌آموخته‌ی ادبیات نمایشی است و تا کنون ترجمه‌های بسیار در این عرصه روانه بازار کرده. حتا در همین سفرنامه‌اش نیز به هنر تئاتر ادای دین کرده و در آغاز کتاب، جمله‌یی از «برتولت برشت» آورده:«از این شهرها باقی خواهد ماند/ آنچه از میان‌شان گذشت: باد».

امتیاز ویژه‌ی «سفر با حاج‌سیاح»، زبان و روایت داستان‌گو و شیرین کتاب است.گرچه نوشته‌های نوروزی نثری روان و نزدیک به قصه‌پردازی دارد، ولی چنان با ذکر جزییات در زمان، مکان و برخورد با دوستان فرنگی‌اش، ماجرای سفرها را شرح داده که گویی خواننده، خود تجربه‌ی سفر به شهرهای نام‌برده را پشت سر گذاشته. نوروزی در نگارش کتاب، وارد تحلیل و بررسی مسائل تاریخی و سیاسی نمی‌شود و هر نوع برداشت و قضاوتی را بر عهده خواننده می‌گذارد. در واقع او به شیوه‌ی درست سفرنامه‌نویسی عمل می‌کند، یعنی عین آنچه را می‌بیند یا می‌شنود، بی‌کم و کاست باز می‌گوید، و نکته‌ی مهم دیگر در این اثر آن‌که او سفرهای خود را منطبق با «حاج محمدعلی محلاتی» معروف به «حاج‌سیاح» یا «حاج‌مسافر» روایت می‌کند و اصلن در مسیر گردش و حرکت او پیش می‌رود و هر کجا فرصتی دست می‌دهد، لابه‌لای سطرهای کتاب، از نظر و تجربه‌های حاج‌سیاح یاد می‌کند؛ چنان‌که انگار خواننده، دو سفرنامه‌ی موازی را در دو زمان دور از هم دنبال می‌کند. حاج‌سیاح نخستین ایرانی است که عازم سفر به کشورهای اروپایی و آمریکا شد و پس از هژده سال به کشور خود بازگشت. اگر قصد دارید سفری به اروپا داشته باشید ـ بدون این‌که ذره‌یی از جای‌تان تکان بخورید ـ مطالعه‌ی این کتاب را به شما توصیه می‌کنیم.

بخش کوتاهی از فصل «برلین» را بخوانید:«ساعت ده شب به برلین می‌رسم. برای میزبانم یی‌میلی فرستاده‌ام که هر کجا هست، خودش را تا ساعت یازده به منزل برساند. میزبانم این بار نه از اهالی کوچ‌سرفینگ، بلکه دوستی است که بیش از شش ماه قبل در استانبول دیده بودم. در مسافرخانه‌یی در استانبول بود که با هم رفاقتی به هم زدیم (کتابی از ژیژک به دست داشت و همین باعث گپ‌وگفت‌های چندین‌روزه‌مان در آن شهر شد) و ارتباط‌مان را حفظ کردیم. حالا غیر از دیدن برلین، ملاقات اِمیل هم برایم وجدانگیز است. اِمیل در رشته الهیات تحصیل کرده و بالطبع در مورد خاورمیانه کنجکاو است».

3.4/5 - (11 امتیاز)