رمان «آفتاب در سایه» روایت دختری است به نام سایه؛ دختری هجدهساله که برای جلب رضایت برادرش به کاوش دربارهی خداوند و پیبردن به ذات الهی میپردازد. در این مسیر اتفاقاً کتاب منطقالطیر به دست او میرسد و از طریق این کتاب با هفت شهر عشقِ عطار آشنا میشود. در این کتاب، ماجرای عبور ناآگاهانهی سایه از هفت وادی (طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فنا) شرح داده شده است. سایه که در «وادی طلب» دچار مشکلات فراوان و پیاپی میشود و تا مرز جنون پیش میرود، در «وادی معرفت» با قوانین کائنات آشنا میشود و با آنها اوج میگیرد. قوانین ابدی کائنات،که تمامی انسانهای موفق در تمامی عصرها از آن بهره گرفتهاند. قوانین طلایی که موجب میشوند هر آرزومندی به آرزویش برسد و در واقع تمام آنچه هر انسانی برای درک واقعیت وجودش به آن نیاز دارد.
شخصیت اصلی رمان دختر جوانیست که از نامش (سایه)، تاریکیهای درونش و اتفاقهای پیدرپی و پیچیدهای که در زندگیاش رخ میدهد،گذر کرده و با شناخت خود و تواناییهایش سایهها را پشت سر میگذارد و در نهایت به آفتابی فروزان و جاودانه،که همان ذات پاک الهیست، میرسد.
نرگس شعبانی لالانی، نویسندهی این رمان عرفانی و روانشناسی، که اینک به چاپ دوم رسیده فارغالتحصیل رشتهی روانشناسیِ تربیتی است. او در کتاب خود تلاش کرده به زبان ساده و بسیار روان و در عین حال جذاب، قصهی زندگی و کشمکشهایی که شخصیت داستان (سایه) با آنها روبهرو میشود را بازگو کرده و راهکارهای روانشناسی و عرفانی برای حل آن ها را طوری بیان کند که خواننده بتواند از آن به عنوان نقشه راه زندگی خود استفاده کرده و این آموزهها را در جهت بهبود معنوی زندگی شخصی خودش نیز بهکار ببرد. نویسندهی «آفتاب در سایه»، دختری را که هالهای از پوچی و نیستی سرتاسر زندگیِ او را احاطه کرده، با ورود به هفت شهر عشق منطقالطیر، طوری هدایت میکند که خواننده در پایان کتاب دیگر با بیماری به جنونرسیده و گوشهنشین در یک بیمارستان روانی روبهرو نیست، بلکه شخصیتی را مییابد که تمام تیرگیها، تنهاییها، تهمتها و بیعدالتیهایی را که در حقش روا داشتهاند، با آگاهی کامل پذیرفته و به نور الهی، پرتوی درخشان و آرامش محض رسیده است.
کتاب «آفتاب در سایه»، روایتی نو از هفت شهر عشق است. هفت وادی ذکرشده در منطقالطیر از اهمیت خاصی برخوردار است.
هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم یک کوچهایم (مولانا)
شرح کامل و تعلیم این هفت وادی مخوف،که در واقع راه حضرت عشق است در کتاب منطقالطیر در قالب داستان سفر مرغان به رهبری هدهد و حکایاتی که رخ میدهد آمده است و نویسنده نمونه عملی آن را در قالب مراحل زندگی شخصیت داستان از ابتدا تا انتهای کتاب برای ما تصویر میکند. برای آشنایی بیشتر با این هفت وادی شگفتانگیز،کتاب «آفتاب در سایه» را بخوانید اما اکنون اندکی نیز به موارد مطرحشده در وادی معرفت، یعنی سومین وادی از هفت شهر عشق میپردازیم.
بعد از آن بنمایدت پیش نظر/ معرفت را وادی بیپا و سر
سیر هر کس تا کمالِ وی بُود/ قرب هر کس حسب حال وی بُود
معرفت زینجا تفاوت یافته است/ این یکی محراب و آن بت یافته است
معرفت یعنی شناخت. وقتی شما خواستهای را طلب میکنید و با عشق شدید در برابر موانع ایستادگی میکنید؛کائنات نیز نقشهی راه درست را به شما هدیه میدهد. در این وادی شما از اسرار و قوانین هستی آگاه میشوید و با عملکردن به آنها، به صورت کاملاً عجیب و معجزهوار، هماهنگی کامل جهان را در جهت تحقق خواستههای خود میبینید.
«گاهی ناآگاهانه در دعاهایمان درخواستی میکنیم که برای رواشدنش باید بهای سنگینی بپردازیم».
در فصل اول کتاب با خواندن این جمله که در آغاز رمان آمده، به فکر فرو میرویم. چند بار برای برآوردهشدن خواستهای که در اصل به صلاح و مصلحت ما نبوده، پافشاری کردهایم و تحت هر شرایطی آن را از خداوند طلب کردهایم؟ چند بار نگاه اعتماد و توکل را از حضور خداوند برداشتهایم و خودخواهانه فقط طلب کردهایم و در پایان، پس از دیدن آسیبهای زیاد و جبرانناپذیر با ناامیدی از محضر الهی رویبرگردان گشتهایم؟
سایه؛ دختر جوانیست،که علاقهی جنونآمیزی به برادرش یوسف دارد و مدتی به خاطر حادثههای غیرقابلپیشبینی و اتفاقهای شوم و پیدرپی که برای خود و خانوادهاش رخ میدهد، دستخوش روزگاری سخت و ملالآور میشود. فشارهای روحی و روانی، او را تبدیل به بیماری روانپریش میکند که تصور بهبودی را به خواب و رویا بدل کرده است.
«آفتاب در سایه» در درجهی اول یک رمان است؛ داستان بلندی که مشکلات و مسائل زنان جامعه را به خوبی نشان میدهد. داستان با کتاب منطقاطیری که به دست سایه رسیده شروع میشود. از عشق هم میگذرد و به معرفت میرسد. در وادی معرفت تکتک قوانین الهی به سادگی تمام و با مثال برای او بازگو میشود. سایه با این قوانین به استغناء و بینیازی میرسد و سپس توحید، حیرت و در آخر فقر و فنا، و البته در وادی هفتم است که سایه متوجه میشود این ماجراها از یک طلب آغاز شده. تمام آدمهای زندگیاش و همهی آن کسانی که به او بدی و خوبی کرده بودند، خود او بودهاند.