طی دو دهه گذشته، فیلماولیهای سینمای ایران (نه همه آنها، اغلبشان) بارها ثابت کردهاند از ذهنی پویا و خلاق برخوردارند و اگر امکانات لازم در اختیارشان قرار بگیرد، میتوانند آثاری به مراتب بهتر و شایستهتر از پیشکسوتان این عرصه تولید بکنند. نمونه خوبش،کاوه ابراهیمپور که با نخستین فیلم بلندش ـ «یحیا سکوت نکرد» ـ توانست منتقدان و علاقهمندان جدی سینما ایران را شگفتزده بکند. او غیر از فیلم نامبرده، دو فیلم کوتاه ساخته، از جمله فیلم موفق «روز برای شب» و بسی جای افسوس دارد که این فیلمساز کاربلد هنوز فیلم بلند دیگری نساخته است.
یحیی،کاشفِ اسرارِ خانه وحشت
«یحیی سکوت نکرد»، فیلمی خوشساخت، غافلگیرکننده و پررمز و راز است که از ابتدا با طرحِ پرسشهای مهمی در ذهن تماشاگر آغاز میشود. فیلم،که از روایتی دایرهوار بهره میبرد، در صحنه افتتاحیه نماهایی از دستِ زنی،که فعلاً نمیدانیم کیست، جمعیتی آشفته و بهتزده و نالان، حضور پلیس و دستگیری زنی میانسال به نمایش میگذارد و بالاخره در پایان این سکانس، شخصیت متحیر یحیی (ماهان نصیری) را قاب میگیرد. حالا مخاطب با انبوهی از پرسشها روبهروست. زنِ روی برانکار که بود؟ جُرم زنی که دستگیر شده، چیست؟ پسری که در واکنش به مرگِ زنِ اول، هول کرده و به دیوار میچسبد کیست؟ و همچنین یحیی، چه چیزی او را به چنین بهت و شوکی فرو برده؟! به تمام این پرسشها و پرسشهای دیگری که به تدریج شکل میگیرند، در طول فیلم به درستی و منطقی پاسخ داده میشود و در نهایت دوباره به همان صحنه آغازین میرسیم. انگار این دورِ باطلِ تباهی تمامی ندارد و تنهایی سرنوشتِ محتوم یحیی است.«یحیی سکوت نکرد» با وجودی که در لحظههایی از فیلم، به دلیل رازآلودگی و اسرار مخوفی که در خانه عمه یحیی وجود دارد، تا حدودی به فضای وحشت نزدیک میشود اما به هیچوجه قصد ترساندن او را ندارد. در واقع فیلمساز میکوشد با ایجاد معماهای پیدرپی، دلهرههایی برای مخاطب ایجاد بکند که البته شکی نیست در این امر بسیار موفق عمل کرده است. این فیلم را به واسطه فیلمنامه خوب «طلا معتضدی» میتوان در گونهای از ملودرامهای اجتماعی طبقهبندی کرد که مهارتی ستودنی در قصهگویی دارد. نویسنده قطعههای پازل قصه را با وسواس و خست در اختیار مخاطب قرار میدهد تا او حین دنبالکردن روایت فیلم، آنها را کنار هم بچیند و دلیل روشنی برای سکوت و تنهایی یحیی بیابد. از طرفی شخصیتپردازیهای قوی و بینقص داستان، فاکتورهایی برای شناخت آدمهای فیلم و درک هرچه بهتر آنها از فضای خانه عمه یحیی (فاطمه معتمدآریا)، روابط تیره و مجهولش با همسایهها و غریبههایی که به خانهاش رفتوآمد میکنند و رفتار خشن و نادرست بچههای کوچک و ترسشان از عمه به تماشاگر میدهد تا علاوه بر قاببندیهای اصولی و کارگردانی خوب، از بازشدن گرههای داستانی نیز لذت ببرد. هرچند که در روایت فیلم، ماجرا فعالیتهای سقطجنین غیرقانونی عمه یحیی خیلی زود فاش میشود و دیگر جای کنجکاوی برای مخاطب نمیماند، ولی انگار این مساله آگاهانه بوده، چون موضوع اصلی فیلم،کورتاژ نیست، بلکه رازهای ناگفته و مسکوتمانده عمه یحیی است. یحیی با بازکردن درِ هر اتاقی، قدم به جهانی تازه و ناشناخته میگذارد تا کمکم دستش بیاید ماجرای مارها و جنینهای داخل شیشههای الکل چیستند، یا چرا درِ زیرزمین و اتاقِ دیگری از خانه همیشه قفل است؟ اتاقی که اتفاقاً پُر از اسباببازی است و میتواند اقامتِ یکماهه او را در خانه کسالتآور عمه، خاطرهانگیز و بهیادماندنی بکند. جالب اینکه نشانهگذاریهای فیلم برای چیدمان پازل معماها، حتی تماشاگر را فریب میدهد. مثلاً وقتی بچههای کوچه به یحیی میگویند عمهاش بچهخور است و بعد، عمه شبی همراه با یک لیوان شیر، لباسِ کودکانه تمیز و زیبایی به او هدیه میدهد، این شک در ذهن هر بینندهای شکل میگیرد که لباس، مربوط به یکی از بچههای کشتهشده است که شاید پدر و مادرش برای فرزندشان تداریک دیده بودند و حالا به یحیی رسیده اما چند سکانس جلوتر، با بازشدنِ درِ اتاقِ بچه عمه، متوجه میشویم لباس متعلق به او بوده و اگر دقت بکنید، یحیی در جیبِ پیراهن لباسش یک تیله شیشهای پیدا میکند و عمه بعداً در توصیف فرزند از دسترفتهاش میگوید:«عاشقِ تیله بود»! همین بازیهای به ظاهر ساده است که «یحیی سکوت نکرد» را تبدیل به فیلمی متفاوت از نمونههای مشابه خود میکند و تماشاگر را تا فرجام قصه، پای کار نگه میدارد.

توی این محله چهخبره؟!
پدرِ یحیی، او را برای یک ماه به عمهاش سپرده،که البته به زودی میفهمیم پدر برای همیشه غیبش میزند و فرزندش را با عمه اسرارآمیزش تنها میگذارد. حالا یحیی باید زندگی سختی را در این خانه و محله تجربه بکند. یحیی پسری است کمحرف،کنجکاو و باهوش و مهمتر از همه نترس و شجاع! او همهچیز را با دقت میبیند، به خاطر میسپارد و زیر نظر میگیرد. سعی میکند بفهمدشان یا پاسخی برای آنها پیدا بکند.گرچه شاید نیازی هم به دانستن پاسخِ همه معماها نباشد اما شجاعت و جسارت اوست که وادارش میکند تا از عمهاش در مقابل آزار مسعود و دار و دستهاش بایستد. حتی وقتی متوجه میشود مسعود، با وجود سنِ اندکش دلباخته لیلاخانم (ندا جبراییلی)، دختری بزرگتر از خود است، بیآنکه متوجه باشد به رقیبِ سرسختی برای او بدل میشود. در جمعکردنِ گلابیها به لیلا کمک میکند، از تلفن او برای تماس با پدر بیعاطفهاش استفاده میکند و زمانی که با سردی بچههای کوچه برای همبازیشدن با او روبهرو میشود، مقابلِ خانه لیلا منتظر او مینشیند، ولی یحیی برخلاف مسعود، قصد عاشقی و مزاحمت برای لیلا ندارد،که برعکس، او حامی لیلاست. با او مهربان است و حتا اولینبار از او یاد میگیرد که وقتی چیزی یا کسی گم میشود یا در معرض خطر است، باید با 110 تماس بگیرد؛ نکتهای که در پایان به کارِ یحیی میآید و موجب میشود پرده از راز هولناک عمهاش بردارد، هرچند که به سرعت از کردهاش پشیمان میشود و میگوید «اگر سکوت کرده بودم، الان تنها نبودم»! اما شکستن سکوت توسط یحیی و برملاکردن اسرار آن خانه و حتا محله، او را به بلوغ فکری کودکانهای میرساند تا در نریشن نهایی اعتراف بکند:«قبلاً خیلی چیزها رو نمیدونستم، ولی حالا خیلی چیزها رو میدونم. مثلاً اینکه لیلاخانم رو عمهم نکشته. خودش قرص برنج خورده بود». حالا دیگر یحیی هم مثل خیلی از همسایهها میداند که در این محله چه خبر است. میداند که آقای اردکانی، پدرِ لیلا نیست و عمهاش بچهخور نیست. یحیی با گوشی پزشکی آقای دکتر، انگار در جستوجوی صداهایی است که شنیده نمیشوند یا نباید شنیده بشوند. رازهایی که اگر ناگفته بمانند، بهتر است. یحیی نمیداند برملاشدن آن رازها چهقدر میتواند ترسناکتر از شنیدن صدای نبضِ جنینِ سقطشده و دفنشده زیرِ خاکِ باغچه باشد.

فیلمی برای همیشه
«یحیی سکوت نکرد»، در حالی که از فیلمنامه خوب و کماشکالی بهرهمند است، به لحاظ فرم کارگردانی و دیگر عناصر دیداری و شنیداری، فیلمی سرِ پا و آبرومند است که میتوان آن را بیش از یک بار به تماشا نشست و هر بار دوستش داشت.کاوه ابراهیمپور فیلمش را در روایتی اجتماعی و همهپسند، با سر و شکلی هنری و حرفهای کارگردانی و عرضه کرده است. فیلمبرداری تحسینبرانگیز با قابهای دیدنی، صدابرداری و صداگذاری بجا و شایسته، طراحی صحنه و لباس خوب و بازیهای درخشان بازیگران از مهمترین نقاط قوت فیلمند. به ویژه بازیهای فاطمه معتمدآریا، ماهان نصیری و ندا جبراییلی که نقشهایشان به نوعی مکمل یکدیگر است و به لحاظ برخورد موازی و گرهگشایی در هم تندیده شدهاند. معتمدآریا در جلد یک عمه مرموز، ولی در عین حال مهربان و با وجدان بیدار به خوبی نقش خود را اجرا کرده و برگ دیگری به افتخارات بازیگریاش افزوده است. ندا جبراییلی که پیش از این در فیلم «قاعده تصادف» خوش درخشیده بود، اینجا نیز به اقتضای نقش خود، بازی روان و ساده و صادقی دارد. او نه میکوشد پیچیده به نظر برسد و نه از فرط سادگی، لیلاخانم را در حد شخصیتی مصنوعی و دمدستی پایین میآورد. جبراییلی علاوه بر اینکه انتخاب درستی برای ایفای شخصیت لیلاست، خودش نیز در پرورش حس و باورکردنیبودن کاراکتر دختری شهرستانی،که از روی اجبار تن به زندگی با مردی میانسال داده، نقش موثری داشته اما ستاره درخشان بازیگران فیلم، ماهان نصیری است که با چهره معصوم و صدا و بیانِ لطیف و دوستداشتنیاش، یحیی را به یکی از ماندگارترین شخصیتهای سینمای ایران تبدیل کرده است؛ یک قهرمانِ امروزی که به خاطرِ بیتجربگی در استفاده از سکوت، محکوم به زندگی دشواری در آینده است. هرچند فیلمنامه طلا معتضدی، با برخی نکات مبهم به پایان میرسد که شاید تماشاگر ترجیح میداد تکلیف آنها نیز روشن بشود. از جمله اینکه با دستگیری عمه (احتمالاً به خاطر کورتاژ غیرقانونی)، یحیی قرار است کجا و با چه کسی زندگی بکند؟ یا اینکه آیا لیلاخانم واقعاً با قرص برنج خودکشی کرده یا چون دو ماهه باردار بوده، برای سقط جنین نزد عمه آمده و تمام کرده؟! یا مردمِ محله،که به نظر میرسد رابطه نسبتاً خوبی با عمه دارند، اگر از فعالیت غیرقانونی او آگاهند، چرا تا کنون فعالیتهای او را به پلیس گزارش ندادهاند؟ پرسشهایی از ایندست، فیلم را در نهایت کمی گنگ و الکن به پایان میرساند، ولی حتا با وجود چنین ابهاماتی نمیتوان کتمان کرد که «یحیی سکوت نکرد» فیلم قابلاحترام و مهمی در سینمای امروز ماست؛ فیلم خوشساختی که شاید فقط باید از کارگردانش انتظار داشت دوباره چنین موفقیتی را تکرار بکند. امیدواریم.