«مریم عربی» سالهاست به عنوان روزنامهنگار فعال است اما از چند سال پیش به اینسو وارد عرصهی ترجمه شده و کتابها خواندنی و ارزشمندی را راهی بازارِ نشر کرده است. او در دانشگاه شهید بهشتی، فیزیک اتمی خوانده،گرچه از آغاز به رشته تحصیلیاش بیعلاقه بود و همزمان با تحصیل، وارد بازار کار شد. برنامهسازی تلویزیون، ساخت فیلم کوتاه، ویراستاری،کارهای پژوهشی و در نهایت روزنامهنگاری و ترجمه، از جمله کارهاییست که عربی تجربه کرده است. او با روزنامههایی مثل بهار، شهروند و تهران امروز و … همکاری داشته و اکنون در مجلهی چلچراغ،که نشریه محبوب دوران دانشجوییاش بوده، قلم میزند. همکاری با «فریدون عموزاده خلیلی» در چلچراغ و شرکت در کارگاههای داستاننویسی او موجب گرایش مریم عربی به ادبیات کودک شد. هرچند پیش از آن، سه کتاب در حوزهی اقتصادی و یک کتاب در حوزهی سیاسی ترجمه کرده بود اما به لحاظ ذهنی و شخصی با فضای ادبیات کودک، احساس نزدیکی و صمیمیت بیشتری داشت. بنابراین تمرکزش را در این حوزه بیشتر کرد. از این مترجم، تاکنون سه رمان نوجوان و ۱۳کتاب کودک به چاپ رسیده است.کتابهای «حرف بزن» (نوشته لاری هالس اندرسون)،«بادکنک قرمز» (الیزابت کارپنتر)،«نجواها» (گرگ هاوارد)،«صدا برای دادزدن نیست (الیزابت وردیک)،«آلودگی برای پخشکردن نیست (الیزابت وردیک)،«ماجراجوییهای رایلی» و «خرگوشک بقیه هم حق دارند» برخی از عناوینی هستند که مریم عربی ترجمه کرده است. او کتابهای تازهیی نیز در دست چاپ و ترجمه دارد. به بهانهی آغاز سیوسومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با او به گفتوگو نشستیم.
***
با توجه به حجم آثار و فاصلهی زمانی ترجمههایتان، آیا میتوان شما را جزو مترجمان گزیدهکار نامید؟! با توانایی و تسلطی که بر ترجمه دارید، چرا پرکارتر نیستید؟!
برای مدت زیادی کار ثابت من، روزنامهنگاری بود و ترجمه را در کنار روزنامهنگاری انجام میدادم. راستش این شاخه و آن شاخه هم زیاد پریدهام. ورودم به ادبیات کودک و مهمتر از آن، تجربه مادرشدن باعث شد کار ترجمهی کودک را جدیتر بگیرم. بیشترین کتابهایی حوزه کودک با ترجمه من نیز طی دو سه سال اخیر و همزمان با تجربهی مادریام به چاپ رسیدهاند.
معمولاً چه آثاری را بر چه مبنایی برای ترجمه انتخاب میکنید؟! کتابهایی که تا امروز ترجمه کردهاید، انتخاب خودتان بودهاند یا پیشنهاد ناشر؟!
بیشتر کتابها را به پیشنهاد ناشران ترجمه کردم. البته طبیعتاً چند کتاب پیشنهاد میشد و از بینشان انتخاب میکردم. در ادبیات کودک بیشتر به حوزه مهارتهای زندگی علاقه دارم؛کتابهایی که در قالب داستانی و با زبان نرم کودکانه، مهارتهایی را به کودکان یاد بدهد که اتفاقاً بهترین زمان یادگیریشان همان سالهای آغاز کودکی است. مثلاً این اواخر یک رمان کودک ترجمه کردم که دربارهی کمالگرایی بود و با خواندن سطر به سطرش حس میکردم اگر خودم مشابه این کتاب را در هفتهشت سالگی خوانده بودم، شاید زندگیام مسیر دیگری در پیش میگرفت!
عمدهی مشکل کار ترجمه را در شرایط فعلی نشر کتاب چه میدانید؟! خودتان برای ترجمهی کتابهایی که چاپ کردهاید، با چه دشواریهایی مواجه بودهاید؟
در حوزه کودک مسالهی اصلی نبود سازوکارها و نهادهای قابلاعتمادی است که کتابهای خوب را در بستری مناسب به پدرها و مادرها معرفی بکنند. البته جوایز و فهرستهایی مثل لاکپشت پرنده و… وجود دارد که به انتخابهای آنها جهت میدهد و باعث دیدهشدن کتابهای خوب میشود، ولی عامهی مردم اغلب با این سازوکارها و نشانها و جوایز آشنایی ندارند و بدون شناخت، در اسباببازیفروشیها و خانههای بازی و… به خرید کتابهای متفرقهای رو میآورند که علاوه بر ترجمههای کمدقت، مشکلات ویرایشی فراوان و تصویرسازیهای ضعیفی دارد و حتا سلیقهی بصری کودک و والد را هم تنزل میدهد؛کتابهایی که بدیهیترین نکات ویرایشی مثل «ه» کسره و نیمفاصله هم در آنها رعایت نشده. در این میان کار ناشران متعهدی که بابت تصویرسازی و ویرایش و ترجمه و چاپ کتاب، وقت و هزینهی فراوانی صرف میکنند، آنطور که باید قدر دانسته نمیشود و به تبع آن مترجم متعهد هم از عواید کاری که برایش زحمت کشیده، بیبهره میماند. در حوزهی نوجوان مشکل اصلی مسالهی خط قرمزهاست. دست ناشر و مترجم در انتخاب کتابهایی که مورد پسند نوجوان امروزی باشد، بسته است و بسیاری از کتابهای خوب، قلعوقمعشده و بدون انتقال روح اثر به دست خواننده فارسیزبان میرسد.

فکر میکنید این روزها با توجه به دسترسی عمومی به اینترنت و آشنایی نسبی با زبانهای خارجی و بخصوص انگلیسی، ترجمه آثار خارجی تاثیری بر فروش کتابها و افزایش آمار مطالعه دارد؟
ترجمه بیشتر از آن که نیازمند تسلط به زبان مبدا باشد، به تسلط بر زبان مقصد وابسته است. چیزی که این روزها شاهدش هستیم، افزایش تسلط عموم مردم به زبانهای خارجی و در واقع مبدا است و بازار نشر همچنان نیازمند کسانیست که ضمن آشنایی با یک زبان خارجی، پیچوخمها و ظرافتهای زبان فارسی را بشناسند؛ چیزی که در فضای آنلاین کمتر دیده میشود.گذشته از این، فضای مجازی با انبوه گروههای کتابخوانی اینستاگرامی و تلگرامی و… بستر مناسبی برای معرفی کتابهای خوب و مقایسه کیفیت ترجمههای عرضهشده به بازار فراهم کرده و به اعتقاد من، اتفاقاً تا حدی به نفع بازار کتابهای ترجمهای تمام شده؛ برخلاف روزنامهنگاری که به خاطر ماهیت و کارکردش، از این فضا آسیب دیده است.
وضعیت کیفی نشر کتاب و بازار ترجمه را طی سالهای گذشته چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا در این زمینه، پیشرفتی داشتهایم یا حالِ ترجمه، تعریف چندانی ندارد؟!
دنیای امروز بیش از حد به شهرت وابسته و متکی است؛ شهرتی که جنسش با گذشته فرق کرده و بیش از آن که مبتنی بر شایستگی باشد، به تسلط بر فنون برندسازی شخصی و نحوه ارائهی خود در شبکههای اجتماعی مرتبط است. همین باعث شده اسمهای جدیدی در عرصه ترجمه مطرح بشود که در برخی موارد شهرتشان را نه از دقت نظر و توانمندیها و تسلطشان به فنون ترجمه، بلکه از تاثیرگذاریشان در شبکههای اجتماعی وام میگیرند. این شاید جدیترین آسیب بازار ترجمه در سالهای اخیر باشد؛ این که گاهی نامهایی به عنوان مترجم برند شدهاند که اگر پای تطبیق و مقایسه به میان بیاید، به کیفیت کارشان انتقادهای جدی وارد است. با همه اینها مترجمان جوان و خوبی هم روی کار آمدهاند که شاید تا چند سال آینده، جای خالی نجف دریابندریها و محمد قاضیها را پر کنند.
آیا سابقهی کار ژورنالیستی شما بر کیفیت و زبان ادبی کتابهایتان موثر بوده یا سبک و شیوهی ترجمهی شما کاملاً متفاوت از کار روزنامهنگاری شماست؟!
نمیشود گفت که کاملاً متفاوت است و به هر حال انتخاب واژهها و چینش جملهها از یک ذهن سر زده و از یک جنس است. ضمن آنکه کار من در حوزهی روزنامهنگاری هم بیشتر در بخش بینالملل و ترجمه بوده و به همین خاطر به زبان ادبی کتابهایم نزدیک است؛ خواه کمی شتابزدهتر و کموسواستر که آن هم به ماهیت کار روزنامهنگاری برمیگردد.

در ترجمهی کتاب، تا چه میزان به قلم و جهانبینی نویسنده و محتوای کتاب وفادارید و چه میزان خود را مجاز به دخل و تصرف در متن میدانید؟!
شاید این انتقاد به من وارد باشد که بیش از حد به قلم و روح و محتوای اثر وفادارم و به عنوان مترجم خودم را مجاز به هیچگونه دخل و تصرف حتا در یک جمله از کتاب هم نمیدانم. فقط سعی میکنم هر جمله را با حفظ لحن و ساختار، به نرمترین و وفادارانهترین حالت ممکن به زبان مقصد برگردانم.
نکتهی ناگفتهیی اگر مانده بفرمایید.
سختترین و در عین حال جذابترین نکته دربارهی ترجمهی کتاب شاید این باشد که خیلی چیزها اساساً قابلترجمه نیستند و در بهترین حالت میتوان نزدیکترین معادل را برایشان در نظر گرفت. این مساله، ترجمه را برای مترجم به یک بازی جذاب و پیچیده تبدیل میکند و او را وا میدارد که برای نزدیکشدن به روح اثر، برای مدتی هم که شده، با کتاب زندگی بکند. همین است که میگویند ترجمه هنر است، نه فن و این همان چیزیست که باعث شده از میان مترجمی و فیلمسازی و روزنامهنگاری، ترجمه را انتخاب بکنم.