نمایش «سیمای شنبهها» به کارگردانی علی نجفی برداشتی آزاد است از نمایشنامهی «یرما» نوشتهی فدریکو گارسیا لورکا (شاعر و نمایشنامهنویس اسپانیایی) اما کارگردان در متنی که همراه با «احسان فکا» نوشته، در این برداشت آزاد، دنیای شخصی و ذهنی خود و نویسنده مشترکش را روی صحنه زنده کرده و آنچه از متنِ لورکا باقی مانده، پیرنگ کلی یا خط داستانی ماجرا از سرشت و سرنوشتِ زنی است که توانِ فرزندآوری ندارد و توهمِ او مبنی بر داشتنِ فرزند، موجب شده همسر پزشکش، زن را در تیمارستانی تحت مدیریت خود بستری بکند.
سیما (آرزو خداکرمی) با وجودی که طبق تایید خُرم (همسرش/ میثم محمدی)، بیمار است و نیاز به مراقبت دارد، این ادعا را رد میکند و در طول نمایش مدام در کشمکش با اوست تا از تیمارستان رهایی بیابد اما موفق نمیشود و به اجبار روزگارش را با زنانی سر میکند که هر کدام به دلیلی آنجا بستریاند و از قضا دو نفرشان وابستگی و پیوندی عمیق با مسالهی بچه دارند؛ دختر عروسکی (مریم جلیلی) و پروین (ملیحه جهانشاهی) که تجربهی بچهدارشدن داشتهاند و آن را مایهی مباهات خود میدانند. سیما نیز با همین دو نفر بیشترین مکالمه و احساس صمیمیت را دارد و گرچه دختر عروسکی با مهربانیاش و پروین با هوش و زیرکیاش میکوشند سیما را از بندِ اسارت در تیمارستان نجات بدهند، ولی دکتر خرم با کنترل و احاطه بر دو دیوانهی دیگر به نامهای رحمتی و رحمانی (نگین بخشیپور/ سارا غفاری)، مانع از موفقیت زنش در فرار میشود. شنبههای هر هفته،کورسوی امید در دل سیما میجوشد، بلکه همسرش از اصرار بر بیماری او دست بکشد و سیما را به خانه برگرداند اما این شنبهها کمکم کسالتبار میشوند و سیما به حضورش در تیمارستان عادت میکند و درست شنبهی سیزدهم، روزِ بدی است که سیما به سیم آخر میزند و به اجرای عملی هولناک رو میآورد.
«سیمای شنبهها» همچنین در پایان تراژیکش شباهت آشکاری با متن لورکا دارد، ولی نشانهگذاریهای این برداشت آزاد برای ایجاد تعلیق و معما در رسیدن به لحظهی فاجعه کممایه است و شاید بهتر بود در دیالوگها یا رفتار سیما و خرم، نشانهایی از التهاب و شدت مشکلی که میان آن دوست و احتمال بروز خشم و جنایت،گنجانده میشد اما در حال حاضر، مخاطب تنها باید از طریق اطلاعاتِ محدود در دیالوگها، پی به وخامت اوضاع ببرد. اشارهیی که گاهی در دیالوگهای سیما بر علاقهی افراطی خُرم به کارش و پولدرآوردن شنیده میشود نیز، تاکیدی بر مقتصدبودنِ همسر در نمایشنامهی «یرما»ی لورکاست که البته نه در متن اسپانیایی و نه در برداشت آزاد نجفی، دلیلی برای تصمیم نهایی یرما/ سیما نیست.

با اینحال، نمایش «سیمای شنبهها» در اجرا ـ از کارگردانی گرفته تا بازیها و برخی عناصر دیداری و شنیداری ـ اثری قابلتوجه و ستایشبرانگیز است. اگر نمایشنامه کمگو و کشدار است، ولی علی نجفی در مقام کارگردان موفق شده حسوحال شاعرانه و تراژیک متن اصلی را به روح کار خود تزریق بکند تا تماشاگر مدت یک ساعت، عمیقاً درگیر نمایش و فضای داستان بشود. علی نجفی،که خود سالهای طولانی سابقهی بازیگری حرفهای و کارگردانی تئاتر و فیلم دارد، در کارگردانی این نمایش تمام توان و تجربههای خود را به کار گرفته تا اثری دیدنی و بهیادماندنی خلق بکند که البته در این امر، موفق عمل کرده است. بیتردید مهمترین امتیاز نمایش، انتخاب و هدایت درست بازیگران برای رسیدن به چنین اجرای قرص و محکمی است. با وجودی که بازیگران نمایش برآمده از کارگاه آموزش بازیگریاند و برای نخستینبار یک اجرای حرفهیی را تجربه میکنند، ولی اغلب آنها توانستهاند بازیهای شایسته و بینقصی ارائه بکنند که نتیجهی آموزش و وسواس نجفی در کارگردانی است.
از میان هشت بازیگر نمایش، آرزو خداکرمی، ملیحه جهانشاهی، مریم جلیلی و میثم محمدی بهترین بازیهای را شکل دادهاند. بهویژه نگاه بکنید بازی در سکوت خداکرمی و جهانشاهی را که چگونه با ریزترین حرکات دست و صورت، توجه مخاطب را به خود جلب و او را میخکوب میکند. بازی نگین بخشیپور و سارا غفاری در نقشهای رحمتی و رحمانی ضعیف نیست اما اغراق آنها در بیان دیالوگها و اصرارشان بر دیوانگی زنها، بیش از حد نیاز است، تا جایی که برخی از جملهها عملاً درست شنیده و فهمیده نمیشوند و دیالوگ از دست میرود. مجید چیتسازی میتوانست نقش دکتر بشارتی را کمی قویتر و جاندارتر ایفا بکند اما متاسفانه بازی او سرد و یکنواخت است. به نظرم کاراکتر سرایدار (بابک جدی) در نمایش کارکرد موثر و ضرورت دراماتیک ندارد. هرچند ترانههایی که در تعویض صحنهها زمزمه میکند بامزهاند، ولی شاید اگر صحنهها را زنانِ تیمارستان تغییر میدادند، فضای کار صمیمیتر بود و از ریتم کُند نمایش کاسته میشد.
گرچه نمایش فاقد نورپردازی است و نور بیتغییر سالن، تاکید بر مکان ثابت و واحد ماجرا و رویدادها دارد، ولی با کمی طرافت در طراحی نور، شاید برخی لحظهها و احساسات شخصیتها بهتر منعکس میشد. در عوض موسیقی «بابک کیوانی» عالی و شنیدنی است. تم آرام موسیقی با ضربههای مقطع بر کلاویههای پیانو، به خوبی حس درونی شخصیت اصلی و رنج و اندوهی را که تحمل میکند، بازتاب میدهد.
«سیمای شنبهها» نمایشی است که پس از پایان، در ذهن تماشاگر آغاز میشود و او را به فکر وا میدارد تا بداند چگونه سیما از زنی آرام، به زنی جانی و سرکش تبدیل شد.