یادداشت درویشی برای چهار استاد

هنردستان: آثار ماندگاری از چهار استاد موسیقی نواحی در قالب اجرای معرفی گوشه هایی از موسیقی منطقه تربت جام با هنرمندی غلامعلی پورعطایی، نورمحمد درپور، عبدالله سرور احمدی و غلامعلی نی نواز منتشر شد.

به گزارش هنردستان،  آلبوم موسیقی تربت جام در قالب شصت و ششمین مجموعه از آلبوم های موسیقی نواحی ایران با هنرمندی غلامعلی پورعطایی، نورمحمد درپور، عبدالله سرور احمدی و غلامعلی نی نواز چهار استاد موسیقی نواحی ایران توسط انتشارات فرهنگی هنری ماهور منتشر شد.

 

 

در توضیحات محمدرضا درویشی پیرامون این آلبوم  آمده است:

«چاربیتی: یک فرم موسیقی در منطقه تربت جام و خراسان رضوی و جنوبی تا منطقه سیستان است و در واقع فرمی شعری است با چهار مصراع که همان «دوبیتی» است و به‌اشتباه آن را چاربیتی میگویند. در جنوب خراسان گاه به آن «چارلِنگی» هم گفته میشود که باز همان دوبیتی است: دوبیتیهای خراسانی. انواع دیگر فرم چاربیتی در موسیقی منطقه تربت جام و باخَرْز عبارتاند از مقامهایی چون جمشیدی، هَزارگی (هَزارهای)، کوهستانی و سَرحدّی.

جمشیدی (با پیشنوازی مشقِ پِلتان و نوایی): این مقام منسوب به ایل جمشیدی از بزرگترین ایلات منطقه‌ تربت جام است. با تغییر مرزهای شرقی ایران توسط دولت بریتانیا ایستگاههای اصلی این ایل (و نیز ایل هَزاره) که تربت جام در ایران و هرات در افغانستان بود، از هم جدا و این دو ایل دوپاره شدند. فراموش نکنیم که تا نیمه دوم حکومت سلسله قاجار، در هرات سکّه به نام شاه ایران ضرب میشد. در واقع، موضوع تغییر مرزها در شرق، شمال و غرب ایران بههیچ‌وجه تصادفی نبوده است.

لیلی و مجنون: داستانی است که در اینجا خواننده قسمتی از آن را میخواند: زمانی که مجنون از این جهان در میگذرد و او را به زندان لَحَد میسپارند، دو مَلَک (نَکیر و مُنکر) در جایگاهش حاضر میشوند و از او میپرسند: «رَبِّ تو کیست؟» مجنون آهی میکشد و میگوید: «لیلی». میپرسند: «پیامبرت کیست؟» میگوید: «غیر لیلی دیگری نیست.» میپرسند: «امامان تو کیستند؟» میگوید: «هر که را که عشق نام است امام من است… آن‌قدر در عشق لیلی غرق بودم که به روز محشر پروایی نداشتم. از هر کاری که انجام دادم توبه اولیٰ (بالاترین) میکنم بهجز توبه از عشق لیلی [خداوند].» ملائک (نَکیر و مُنکر) که این سخنان را از مجنون شنیدند خواستند او را عذاب دهند و با گُرز گِرانی که داشتند بر او بکوبند. در همان لحظه از جانب خداوند ندا میآید که دست از او بردارید و دل شوریده او را آزار ندهید؛ روز قیامت خلایق را جمع میکنم؛ او را به بهشت نزد خود میبرم و به مقصود و مطلوبش میرسانم. «لیلی و مجنون» در مقام «سَرحدّی» اجرا شده و شعر آن مناجات جُنید بغدادی است از کتاب جامعالسلوک حضرت مولانا شاه اَمانالله  نقشبندیه ـ مجدّد الفِ ثانی از پیروان سلسله طریقت نقشبندیه مجدّدی تربت جام.

صیاد: داستانی است که باز در اینجا خواننده بخشهایی از آن را میخواند: روزی صیادی به قصد شکار به صحرا میرود. یک قُمری را روی شاخه درختی میبیند. نزدیک میشود. از طرف دیگر یک شاهین هم در آسمان قصد شکار قمری را دارد. پرنده که میبیند میان دو صیاد، یکی در زمین و دیگری در آسمان گرفتار شده، به درگاه خداوند پناه میبرد و میگوید: خداوندا! هیچ راه و جا و چارهای ندارم. مناجات قمری مستجاب میشود و ماری در زمین پای صیاد را میگزد و تیر صیاد از کمان رها میشود و به سینه شاهین میخورد و هر دو صیاد در زمین و آسمان از میان میروند.

داستان صیاد در مقامی خوانده میشود که امروزه اشتباهاً به آن مقام «صیاد» میگویند. مرحوم نورمحمد دُرپور غزل کُشتیگیری حضرت رسول (ص) با حضرت علی (ع) را در این مقام میخواند و به شهادت فرزند ارشدش، محمد فاروق دُرپور، آن را مقام «کُشتیگیری» مینامید. بعدها مقام «صیاد» را از روی مقام «کُشتیگیری» برداشتند. شعر مقام کُشتیگیری در فرم غزل و احتمالاً از مولوی یا شاعری با تخلّصِ طالب است.

جمشیدی (لحنِ مصطفیخان): نورمحمد دُرپور به شیوه پیشینیانِ خود به هر یک از شیوههای خواندن یک مقام «لحن» میگفت، مثلاً لحنِ یاسینِ مُریدار ـ که استادش بود ـ یا مقام جمشیدی به لحنِ یاسین مریدار. در اینجا لحن نه به معنای مقام و نغمه، بلکه به معنای برداشت و شیوه درک و دریافتِ باطنی یک استاد از یک مقام است. مرحوم غلامعلی پورعطایی نام این اجرای خود را که شعر آن از شمسالحق مجدّدی نقشبندی است «از عیش باده‌نوشان» گذاشته بود.

 

دوبیتی : دوبیتی و چهاربیتی از معروف‌ترین آوازهای متداول در نواحی جنوب خراسان هستند که همراه با دوتار خوانده می‌شوند.

ذکر لا اله الّا الله: از ذکرهای مراسم دراویش نقشبندیه مجدّدی تربت جام است که خانقاه و جمعخانه ندارند و میتوانند در هرجا و در هر شهر یا روستا گِرد هم آیند. آنها به مراسم خود «جَهْر» میگویند که به معنای بلند و رفیع است. سلسلهنقشبندیه مجدّدی در تربت جام و تایباد در شرق ایران و در افغانستان، پاکستان و هند پیروانی دارد. رهبر فعلی سلسله آنها که اکنون در شهر مشهد زندگی میکند مجدَد الفِ ثانی است، یعنی «دوباره بعد از هزارهی اول قمری» که میشود حدود چهارصد سال پیش که این سلسله در خراسان تشکیل شد و مصادف بود با سفر یکی از سلسلهداران نقشبندیه کردستان به شرق خراسان. مقام این ذکر «سَرحدّی» و شعر آن از مولوی است.

سَبزِ پَری: داستانی در توصیف عشق و عاشقِ حقیقی است که نورمحمد دُرپور آن را در مقام «سَرحدّی» با لحن ملّا نعمت خلیلی و با شعری از عبدالرحمان جامی میخواند: عشق پوشیدنی نیست (قابل پوشاندن نیست) و عاشقِ حقیقی به خاطر اخلاص خود در عشقش شُهره (رسوای) عام میشود و از ننگ و عار و صحبت و حدیث مردم نمیهراسد.

معراجنامه: داستانی است که نورمحمد دُرپور در وصف به معراج رفتن حضرت محمد (ص) میخواند:

نقل کردهاند که از طایفه بنیهاشم نهالی رویید که صبح صادق از قدوم او منوّر شد. شاعر در وصف زیبایی آن حضرت میگوید قد و قامت و چشمان و مژگانش چنان زیبا بود که عقل و هوش هر انسانی را میربود. در آیات مختلف قرآن کریم نام و صفات پیامبر (ص) با رموز مختلف آمده است. خداوند آیات را بر آن حضرت از طریق جبرئیل روان نمود و لحظهای که پیامبر به آسمان عروج کرد ملائک به پیامبر مرحبا میگویند و خداوند به او میگوید: ای حبیب من! عرش مزین شد از سبب ورود و وصال تو. بعد از آن پیامبر عرضِ حال امّتِ خود را نزد خداوند میبرد و خداوند نیز به خاطر حبیب خود گناهان امّت را میبخشد و زمانی که پیامبر از معراج باز میگردد صحابه جمع میشوند و به او تبریک میگویند. «معراجنامه» در مقام «سَرحدّی» و در لحن ملّا اسرائیل اجرا شده و شعر آن از شیخ احمد جامی است.

سَرحدّی: مولانا میگوید: آدمی فَربه شود از راه گوش. بنابر اطلاعات و مشاهداتم، در قرن اخیر فقط سه نفر در منطقه تربت جام و باخَرْز دوتار مینواختند و آواز نمیخواندند: نظر محمد سلیمانی، غلامحسین سمندری و عبدالله سَروَر احمدی. به اینان میتوان اسفندیار تخمکار را هم افزود، نابغهای که غنچه ماند و گُل نشد!

مرحوم نظرمحمد سلیمانی درویش نقشبندیه نبود ـ مانند دُرپور و پورعطایی که بودند ـ اما انسان عجیبی بود. فوزیه مجد میگفت: «در اوایل دهه‌ پنجاه شمسی با او بودم در روستایش، تایباد، در منطقهی باخَرْز. مانند سالکان بود، با لباسی مندرس، خانهای مندرس و دوتاری مندرس. پرسیدم چطور امرار معاش میکنی؟ گفت: دوتار میزنم برای مردم و هر از چند وقت با کاسهای مِسی در روستایم به گدایی میروم. پرسیدم چرا به روستاهای دیگر نمیروی تا تو را نشناسند؟ آخر تو استادی! گفت: باید در روستای خودم گدایی کنم که همه مرا میشناسند تا نَفْسَم شکسته و خُرد شود.»

نظر محمد آواز نمیخواند. خوب میشنید، با گوشِ دل و استادانه مینواخت. مرحوم عبدالله سَروَر احمدی شاگرد نظرمحمد سلیمانی بود. او هم آواز نمیخواند و فقط مینواخت. مانند استادش بود. درویش نقشبندیه نبود. کارمند اداره آب بود و زندگی آرامی داشت و مسکن و نوایی مناسب. مرحوم غلامحسین سمندری هم آواز نمیخواند و فقط مینواخت. درویش نقشبندیه هم نبود. زندگی آشفتهای داشت. پسری دارد که در موسیقی وارث اوست. آن دو دیگر وارثِ موسیقی ندارند. سمندری در فقر مُرد اما میراثدار بود. دوتارش مانند دُرپور و نظرمحمد تا آخر عمر هشت دَستان (پرده) داشت. دوتار پورعطایی شانزده تا هجده دَستان داشت و اندازهاش حدّاقل دوبرابر دوتارهای موجود و چهاربرابر دوتارهای قدیم منطقه تربت جام بود. در این مجموعه از نظرمحمد سلیمانی و غلامحسین سمندری ظاهراً اجرایی نیست اما به واقع هست. چون از عبدالله سَروَر احمدی دو اجرا هست. این سه استاد و آن استادی که غنچه ماند و گُل نشد در یک ویژگی با هم نسبت و شباهتِ تام دارند: جملگی از راه گوش فَربه شدهاند!»

 

منبع: مهر

امتیاز دهید