هنردستان : نیچه از پیامدی خبر می دهد که هنوز بشر متوجه آن نیست و در سده آینده سرنوشت محتوم انسان مدرن است.
فردریش ویلهلم نیچه (1900-1844 میلادی) فیلسوف شهیر آلمانی که در قرن 19 میزیست در کتاب “اراده قدرت” می گوید: “آنچه حکایت می کنم تاریخ دو سده آینده است. من وصف می کنم آنچه را که در شرف آمدن است. آنچه دیگر نمیتواند به گونهای دیگر بیاید؛ ظهور هیچ انگاری”1.
او از پیامدی خبر می دهد که هنوز بشر متوجه آن نیست و در سده آینده سرنوشت محتوم انسان مدرن است. نیهیلیسم (nihilism) یا نیست انگاری پیامد بی ارزش شدن ارزش هاست. چه آن که در دوره مدرن، زندگی معنای خود را از دست داده، اخلاق، معرفت و دین بی اعتبار شده اند. قبل از بررسی پیامدهای فلسفی و اخلاقی یادآور می شویم گرچه مدرنیته تکنولوژی، رفاه، توسعه و پیشرفت را به ارمغان می آورد ولی خسارت روحی و روانی آن چنان عظیم و زیانبار بود که برخی آن را تاریک ترین دوران، عصر ظلمت، عصر جهالت، عصر تهیدستی، عصر عسرت، عصر جنون فناورانه و … نامیدند.2
شاخصه های اصلی دوران مدرن
مدرنیته از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است که برخی از مهم ترین آنها که با هدف این مقاله سازگار است، عبارتند از:
علم: یکی از پدیده های ذاتی عصر مدرن علم است3. علوم تجربی بعد از دوران رنسانس پیشرفت حیرت آوری داشت و مورد اقبال جامعه غربی و به تبع آن جامعه جهانی قرار گرفت و از همین روی بر صدر نشست و تقدیر دنیای مدرن قرار گرفت و همین امر لوازم اخلاقی، اجتماعی و فلسفی به بار آورد.
اوماتیسم یا انسان گرایی: با توجه مضاعف به انسان و نقش او در جهان هستی و محوریتش در هستی، معرفت و اخلاق از جمله شاخصه های دیگر دوران مدرن بود.
سکولاریسم: حقیقت این واژه که متحذ از دنیاگرایی است، تاکید بر جدایی دین از سیاست، توجه به علم و تمدن، گرایش به دنیا و نتایج آن است. این ویژگی پیامدهای سیاسی، اجتماعی و فلسفی بسیاری را به دنبال داشته است.4
نیهیلیسم یا نیست انگاری: به دلیل بی ارزش شدن ارزش های حاکم بر جامعه و عدم جایگزینی مناسب، انسان به ورطه پوچی افتاده و چنانچه ابتدای نوشتار از نیچه نقل کردیم این سرنوشت محتوم بشر مدرن است.
فرو ریختن آداب، سنن و رسوم: تجدد فقط انقلاب صنعتی نبود بلکه این انقلاب صنعتی و علمی، انقلاب فرهنگی را به دنبال آورد که نتیجه آن انهدام بنیان های سنتی و آداب و رسوم اجتماعی و فرهنگ بود. از این رو برخی انقلاب در فرهنگ را از ویژگی های دیگر مدرنیته دانسته اند. 5
طرد حاکمیت دینی، فقدان نور متعالی و انکار خدا: ویژگی دیگر این دوران از میان رفتن سندیت کتاب مقدس و تبدیل آن به اثری تاریخی، ابطال مرجعیت کلیسا و در نهایت انکار مبدأ متعال و خدای ادیان بود و البته این به اشکال گوناگون ظهور و بروز کرد تا آنجا که نیچه در جمله معروف خود ادعا کرد “خدا مرده است”6 و مراد او برخلاف تصور عامیانه اعلام مرگ خدا نبود بلکه او اعلام کرده بود که ما نور مقدس را نامرئی و روح قدسی را از سرزمین خود رانده ایم و خدا را در وجود و تمدن مان کشته ایم.7
ویژگی های دیگری نیز برای مدرنیته ذکر کرده اند که ما به همین مقدار که مهم ترین مبانی دنیای مدرن به شمار می روند اکتفا و بر همین اساس پیامدهای آن را تبیین می کنیم تا در ادامه لوازم آن را برای جامعه ایرانی – اسلامی به سنجه عقل بسپاریم.
پیام های مدرنیته
علم زدگی
علم گرایی افراطی و توجه بیش از پیش در قرن نوزدهم به علم منجر به ظهور حلقه وین شد که عملا در بیانیه ها و آموزه های آن هر چه به تجربه و مشاهده قابل اثبات نبود، توهم تلقی شد و بدین سان دین، اخلاق، عرفان و متافیزیک با مهر غیرعلمی بودن مورد بی مهری های متعدد و افراطی قرار گرفت و پایه های فرهنگ و تمدن پیشین تخریب شد. نتیجه این نگرش افراطی ظهور پوزیتیویسم به عنوان تکمیل کننده چرخه تخریب و ظهور شک گرایی بود که لوازم اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و دینی متعددی را موجب شد.
انسان ذوق زده از توسعه علم و صنعت، چشم و گوش خود را نسبت به عوارض طبیعی آن بست و از همه مهم تر غفلت از نقاط قوت سنت و به خصوص اعراض از دین، اخلاق و فرهنگ اصیل موجب شد در مقابل بحران ها از تدبیر لازم برخوردار نشود، تا آنجا که حتی اندیشمندان قوم نیز مسئولیت ناپذیر شدند و در پیچ و خم علم پرستی و تجربه گرایی از وظیفه اجتماعی خویش غفلت ورزیدند.
وقتی در سال 1955 میلادی 18 برنده جایزه نوبل بیانیه ای در تمجید علم صادر کردند و خویش را از مسئولیت های بعدی آن بری دانستند و مدعی شدند “علم راهی به سوی زندگی سعادت آمیز است”، هیدگر در همان سال در سخنرانی “وارستگی” این بیانیه را به چالش کشید و اعلام کرد: “معنای این سخن چیست؟ آیا چنین سخنی از سر تأمل گفته شده است؟ آیا این سخن هرگز از روی تذکر در معنای عصر اتم به زبان آمده است؟ نه! زیرا اگر ما به این سخن علم دل ببندیم بیش از هر وقت دیگر از بینش متفکرانه نسبت به عصر خود دور می شویم. چرا؟ زیرا از تأمل و اندیشیدن به عاقبت خویش غافل می شویم.”
تکنولوژی که دنباله توسعه یافتگی صنعتی و پیشرفت علمی بود، در دوره اخیر سرنوشت بشر را دگرگون کرده و در عین دگرگونی در زندگی انسان و آوردن امکانات روز افزون رفاهی و بهداشتی و این که توسعه خدمات اقتصادی و اجتماعی را به دنبال داشته است به دلیل مواجهه نادرست انسان معاصر و غفلت او، با خود نیروی ویرانگر جنگ ها، نابودی محیط زیست، افزایش استرس و اضطراب، سهولت نظارت علمی بر زندگی شخصی، نابودی منابع طبیعی و … را به همراه آورده است.
از این رو ممکن است علم و تکنولوژی آسایش و رفاه را به ارمغان آورده باشد ولی آرامش و معنای زندگی را موجب نشده بلکه در موارد متعددی مخدوش کرده است، به طوری که گابریل مارسال این عصر را “عصر جنون فناورانه” نام گذاشته است.
نیهیلیسم یا نیست انگاری
چنانچه در صدر مقاله اشاره شد نیچه سرنوشت محتوم مدرنیته را غلتیدن در دامن نیهیلیسم می داند. او که فلسفه خویش را بر همین مبنا پایه نهاده است، دلیل اصلی این معضل بزرگ مدرنیته را بی ارزش شدن همه ارزش ها می داند و معتقد است هیچ راهی برای فرار از نیست انگاری وجود ندارد، چه ارزش ها از ارزش افتاده اند و همه امور از معنا تهیه شده اند: “تلاش هایی که برای گریز از نیست انگاری صورت می دهیم بی آن که ارزش های قدیمی را از نو ارزش گذاری کنیم، نقیض خود را به بار می آورند و مسئله را حادتر می سازند.”9
البته همان طور که نیچه در آثار متعددش به آن صحه گذاشته است و دیگران نیز در تفسیر و تفصیل سخن او بیان کرده اند، نیهیلیسم در قلمرو اخلاق، در قلمرو دین، در قلمرو معرفت و … اتفاق افتاده و موجب ترویج شک گرایی معرفتی، اخلاقی و مذهبی شده است.10
انکار خدا و فقدان امر متعالی
پیامد دیگر این عصر بی اعتبار شدن کتاب مقدس و مرجعیت کلیسا و به تبع آن انکار امر متعالی و خدا بود. خدا که تکیه گاه مطمئن بشر سنتی بود و موجبات آرامش او را فراهم می کرد، در دوران مدرن از او بازستانده شد.
در واقع مدرنیته که دچار نیهیلیسم دینی شده بود با تصور این که خدا امری موهوم است، به جنگ با حق تعالی رفت. نتیجه این نبرد، تهیه شدن جامعه مدرن از نور الوهی و خاموش شدن عشق به مبدأ متعال بود: “پایان عصر حضور خدا و الوهیت در یک معنا خلاصه می شود؛ “عصر ظلمت” که چونان شبی قیرگون به این طریق فرا می رسد. چنان نیست که صرفا الوهیت و خدا از میانه گریخته باشد بلکه این بارقه و نور الهی است که در تاریخ و تقدیر عالم فرو مرده است. این عصر ظلمت بار است که زمانه عسرت نام گرفته چرا که هماره بر عسرت بارگی دهشت بار آن افزوده شده است.”11
چنان که داستایوفسکی بعدها اذعان کرد در جامعه ای که خدا نباشد، همه چیز مجاز خواهد بود. از این رو جامعه بی خدای مدرن دچار بحران های متعدد معنوی و اجتماعی شد.
بی معنایی زندگی
از جمله معضلات و مشکلات عصر مدرن بی معنایی زندگی بود که از عوارض نیهیلیسم و نتیجه بی ارزش شدن ارزش ها است. این بحران و مشکل اساسی تا بدانجا پیش رفت که احساس هایی همچون بی خانمانی، عدم امید به زندگی، پوچی و بی هدفی را گسترش داد و در همین فضا آلبر کامو فوری ترین نیاز بشر امروزی را “معنای زندگی” عنوان کرد.
وقتی زندگی معنای خویش را از دست داد، عوارض اجتماعی آن در قالب پدیده هایی همچون خودکشی، اعتیاد، بی هویتی، سستی و تنبلی، استرس، اضطراب و … فراگیر شد و این گونه است که نگرانی؛ سرنوشت محتوم بشر مدرن می شود.
غفلت و بی فکری
یکی از پیامدهای مدرنیته غفلت از حقایق و اصالت ها و اشتغال به ظواهر و حواشی است. نتیجه چنین نحوه عملکردی، بی خردی و بی فکری مزمن است. این غفلت چنان سنگین و بزرگ است که انسان مدرن از غفلت خود نیز غافل است. از این رو بعضی، عصر مدرن را “عصر بی فکری تمام” نام داده اند. “بیایید خود را گول نزنیم. همه ما از جمله آنها که تفکر حرفه آنهاست اغلب کمابیش دچار فقر تفکریم. همه ما بسیار سهل انگارانه فاقد تفکریم.”
بی فکری میهمانی نهایی است که در جهان امروز همه جا در آمد و شد است چرا که امروزه ما هر چیزی را به سریع ترین و ارزان ترین طریق فرا می گیریم. تنها از برای آن که به سرعت و فوریت آن را فراموش کنیم. بدین سان گردهمایی از پس گردهمایی برپا می شود. رسوم یادبود هر دم افزون تر از پیش در تفکر فقیرتر و فقیرتر می شوند. یادواره و بی فکری پهلو به پهلوی یکدیگر برپا می شوند.”12
هیدگر در “نامه ای در باب اومانیسم”13 دلیل بی فکری مدرن را جدا شدن تفکر از اصل خود می داند. وقتی تفکر به واسطه جدا شدن از اصلش به پایان می رسد، انسان دیگر فکر نمی کند بلکه خود را با فلسفه مشغول می سازد و بنابراین برای رقابت با یکدیگر به ایجاد مکاتب و به تعبیر هیدگر به “عرضه ایسم ها” می پردازد و این مکاتب نیز با رشد بعدی خود موجبات رقابت گسترده تری را فراهم می کنند، بدون این که از تفکر و تأمل بهره ای داشته باشند.14
در سایه همین بی فکری است که روح و روان انسان در دوره معاصر آسیب دید. جسم او فرقه ولی روانش پریشان تر شد. علم او افزایش یافت، اطلاعاتش حجیم شد و فوران کرد اما عمل او تحلیل رفت و به همین علت دوران مدرن دوره ای است که شکاف میان علم و عمل بیش از هر دوره ای خود را نشان می دهد.
پی نوشت:
1. نیچه، فردریش. اراده قدرت، مقدمه، قطعه 2.
2. این تعابیر در عبارات نیچه، هیدگر، یاسپرس، رنه گنون، فریتهوف، شوان و دیگران مکرر آمده است. برای مطالعه ر.ک مقالات نگارنده در مجموعه مقالات همایش بین المللی روز جهانی فلسفه در ایران با عناوین تحولات عصر مدرن و نیازهای انسان معاصر از نگاه هیدگر، ص 44-42 و مسئولیت اخلاقی انسان معاصر.
3. درباره سکولاریسم که شماره نخست کتاب نقد ویژه سکولاریسم فصلنامه ارغنون.
5. هیدگر، مارتین؛ پرسش از تکنولوژی، ص 41-40.
6. نیچه، فردریش؛ چنین گفت زرتشت، ترجمه داریوش آشوری، ص 424.
7. این جمله و عبارت نیچه واکنش های علمی و غیر علمی متعددی را برانگیخت و کتاب ها و مقالات متعددی درباره آن نگاشته شد. از جمله هیدگر رساله ای تحت عنوان “کلام نیچه، خدا مرده است” نگاشت که در مجموعه “راه های جنگلی” به چاپ رساند. او در آن رساله می گوید: “تلاش در جهت این که حقیقت چنین کلامی در مورد مرگ خدا به دور از کج اندیشی به تجربه آید، چیزی نیست به جز آن که فلسفه نیچه را بشناسیم.” همان، ترجمه منوچهر اسدی، ص 305.
8. هیدگر، مارتین، وارستگی؛ گفتاری در تفکر معنوی. ص 124.
9. نیچه، فردریش، اراده قدرت؛ قطعه 28.
10. درباره نیهیلیسم نیچه ر.ک مقاله “نیچه و نیازهای انسان معاصر، یارعلی کرد فیروزجایی، نقد و نظر، شماره 46-45.
11. کورنتی موری، جان، انسان بی خدای عصر نوگرایی و عصر فرانوگرایی؛ ترجمه هدایت علوی تبار، ارغنون، شماره 11 و 12/ ص 81 و 124.
12. هیدگر، مارتین، وارستگی؛ به نقل از زمینه و زمانه دیدارشناسی، سیاوش جمادی، ص 258.
13. از مهم ترین اثر هیدگر که آن را مبدأ گشت هیدگری دانسته اند و او در این رساله – که پاسخی به پرسش های ژان بوفره فیلسوف فرانسوی است، به وضوح در مورد مسائل محملی چون اومانیسم، آمریکاییسم، کمونیسم، مسیحیت، سوبژکتویسیم، هستی، نیستی، تفکر و … بحث می کند.
14. Heideger, Martin, Letter on Humanism, p. 196
خرد نامه/ ابراهیم علی پور؛ عضو هیئت علمی و مدیر گروه فلسفه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
منبع : هنرآنلاین