هنردستان : نگاهی به نمایش راهبان معبد وانگ نوشته محمدرضا کوهستانی و کارمسخرگی
راهبان معبد وانگ می خواهد یک پارودی باشد اما نیست. این نمایش می خواهد نقد و نقبی بزند به زندگی راهبان یک معبد ظاهرن بودایی… اینکه بخواهیم با فرهنگ و دین و اعتقادات دیگران شوخی کنیم، شاید جای اشکالی نیست اما باید خیلی محتاط بود که این شوخی به مرزهای مسخرگی و زیر پا نهادن ارزشهای دیگران نشود. همان طور که ما نسبت به عقاید و باورهایمان تعصب داریم البته دیگران هم به همین میزان تعصب و دلبستگی دارند و اینکه بخواهیم مسخره کنیم باعث دلشکستگی می شود. هنر هم برای دل شکستن نیست و یک راه بارورسازی فرهنگ هم رعایت این آموزه های اخلاقی است و دستکم اینکه بیاموزیم که رعایت حال دیگران امری واجب و شدنی است.
با این مقدمه می خواهم بگویم که موافق با مدل اجرایی راهبان معبد وانگ نیستم و حتما در ادامه نیز دلایل خود را خواهم آورد. در ابتدا و پیش از اجرا فکر می کردم که مثل دو نمایش نیلوفر آبی کار حمید امجد و افسون معبد سوخته نوشته نغمه ثمینی و کار کیومرث مرادی با یک کار در خور تامل با ابعاد بسیار ارزشمند فرهنگی در مواجهه با فرهنگ شرق دور آشنا خواهم شد. اما از همان آغاز دیدم که مسیر شکل غیر جدی به خود می گیرد و با این حال هنوز هم چندان نسبت به آن جبهه نگرفتم اما همین که این جوانها در بطری های شیشه ای ادرار می کردند و استاد و کاهن بزرگ می آمد و به نسبت کم و زیاد شدن ادارار در قیاس با ادرار خودش آنها را تشویق و تنبیه می کرد، حس کردم که همه چیز برخورنده است. چون چنین عملی نه انسانی است و نه در هیچ معبدی چنین قاعده و رسمی متداول است. برای همین دلم نخواست با این روال که دقیقا شکل مسخره به خود گرفته است، دیدن کار را ادامه دهم اما ناچارا باید می دیدم که با استدلال و مصداق با لحظه لحظه این نمایش که می توانست کاری زیبا باشد، مخالفت کنم.
در ظاهر دلالت هایی آشکار بین دو متن راهبان معبد وانگ و افسون معبد سوخته وجود دارد؛ به خصوص رابطه استاد با دختری که در لباس و موی کوتاه شده (ظاهر مردانه) وارد معبد می شود، ربطی به رابطه زن و مرد کاهن دارد که در آنجا نیز یک عشق گمشده و کتمان شده سالها آنها را در حال و هوای ریاضت کشانه قرار داده است. در حالی که عشق زن و مرد انگار امری فراتر از این گسست عاطفی بوده که پس از سالها دوباره مسیر آشنایی شان در یک معبد میّسر می شود. در اینجا هم چنین روالی اما با شکلی متفاوت بازی می شود.
در تعریف پارودی آمده است: نقیضه که به آن «پارودی» نیز گفته میشود و برخی «نظیرهٔ طنزآمیز» ترجمه کردهاند، تقلید طنزگونه از یک کار هنریِ دیگر است. نقیضه در مواردی به قصد استهزاء و نقد اثر ساخته میشود و در مواقعی تنها هدف خنداندن است.پارودی تقلید یا تغییر شکلی عامدانه از محصولی فرهنگی – اجتماعی (شامل انواع متون ادبی و غیر ادبی و گفتار در معنای بسیار گسترده باختینی آن) است که با دیدگاهی دست کم سرگرم کننده، نه لزوما تمسخر آمیز، موضوع اصلی خود را بازآفرینی می کند.
اما آنچه در راهبان معبد وانگ اتفاق می افتد، بیشتر از آنکه یک شوخی یا پارودی باشد، مسخرگی است و چون مرزهای درونی انسان را درمی نوردد و مرتبط با اعتقادات و مقدسات ذاتی بشر است حس می شود که نوعی گستاخی است که بخواهیم این باورها را به بازی بگیریم. از سوی دیگر نیز در طول تاریخ خصومت چندانی بین مسلمانان و بوداییان نبوده که بخواهیم حالا به طریقی انتقام جویی کنیم و بخواهیم این باورهای دیگران را به سخره بگیریم. دهخدا در لغت نامه اش درباره مسخرگی آورده است:
مسخرگی
مسخرگی . [ م َ خ َ رَ / رِ] (حامص ) مسخره درآوردن . استهزاء. بذله گوئی . لودگی .لاغ . هزل . سخریه .
ما در این نمایش بیشتر لودگی می بینیم. از همان ادرار کردن گرفته تا ادرار نوشیدن یکی از راهبان، تا تنبیه و کتک خوردن راهبان و سرآخر هم ورود زن که هوس بازی های اغراق شده ای را به نمایش می گذارند که در حد لودگی است. آن هم در مکانی که قرار است قداست و حرمتی را دربرگرفته باشد. آن هم دیگران که هیچ خصومتی با ما نداشته اند و این دور از انصاف است. همچنین نداشتن مطالعه درباره آیین ها و رسوم بوداییان، منجر به یک سری نکات و آیین های من درآوردی می شود که از صلابت و شکوه کار می کاهد.
حالا با این تعابیر جایی برای ارائه زیبایی باقی نمی ماند هر چقدر که گروه تلاش های بسیاری کرده اند برای اینکه ضرباهنگ و هماهنگی بین عناصر دیداری و شنیدنی منجر به اثری تماشایی بشود و نشان بدهد که گروه فانتزی را می شناسد و می تواند بستر اتفاقات عجیب و غریب را ممکن سازد و حتی این من درآوردی ها در کار کودک امری بدیهی و لازمه کار است اما در یک اثر بزرگسال دستکم باید اصل ماجرا در اثر نمایان باشد. اما این برداشت ها از پایه کذب است و نمی شود درباره موقعیتی کاملا تخیلی به عنوان بستری برای ایجاد یک شوخی، پارودی و امثالهم کاری را پیش برد. بنابراین این حرکتها هم بیشتر نمودار یک مسخرگی صرف است تا اینکه بخواهد افسون معبد سوخته را به بازی بگیرد و از این چالش فضای مفرح و سرگرم کننده ای را ایجاد کند. آن اثر با مطالعات نغمه ثمینی و حرکتهای درست مرادی می توانست در اجرا هم تاملات دقیقی را برایمان ایجاد کند اما در این اثر مسخرگی بیشتر یادآور یک اثر ضد فرهنگی است و با اهداف یحتمل تخریب گر می خواهد مخاطب را با خنده نگه دارد اما این خنده چندان سازنده نیست.
رضا آشفته