نقد و نظری بر نمایش‌نامه‌ی «پسر» اثر «فلوریان زِلِر»

دلایل سرکِشی

احمدرضا حجارزاده: ادبیات داستانی فرانسه از دیرباز تاکنون مورد توجه اهل کتاب سراسر جهان بوده اما چند سالی‌ست ادبیات نمایشی این کشور نیز مورد اقبال و توجه علاقه‌مندان به تئاتر قرار گرفته است.گرچه پیش از این افرادی مانند «ژان ژنه»،«ژان پل سارتر»،«ژان آنوی»،«اوژن یونسکو»،«یاسمینا رضا» و «ماتئی ویسنی‌یک» آثار درخشان و ماندگاری در این زمینه عرضه کرده بودند، ولی نسل جوان و معاصر نمایش‌نامه‌نویسان فرانسوی با نگاه و تفکر متفاوت‌شان به ادبیات نمایشی، فضایی تازه و خلاقانه در تئاتر فرانسه ایجاد کردند. یکی از بهترین نمایش‌نامه‌نویسان فعلی فرانسه را بی‌تردید باید «فلوریان زِلِر» دانست؛ هنرمندی که با سه‌گانه‌ی نمایشی مشهورش ـ پدر، مادر، پسر ـ نظر غالب نویسندگان و کارگردانان بزرگ جهان را به سوی خود جلب کرد.

نمایش‌نامه‌ی «پسر»، بخش پایانی نمایش‌نامه‌ی سه‌گانه‌ی اوست که همچون دو اثر قبلی، به بحران میان اعضای خانواده می‌پردازد. این‌جا نویسنده بر چالش‌های دوران بلوغ یک نوجوان (نیکلا) متمرکز است که حتا قادر نیست به سادگی درباره‌ی مشکلش با نزدیک‌ترین افراد خانواده حرف بزند. هرچند در روند نمایش‌نامه مشخص می‌شود علت آشفتگی روحی نیکلا، جدایی پدر و مادر او (و در واقع خیانتِ پدرش به مادر) است اما نوجوان قصه که از زندگی امن و آسوده‌ی خود در کنار آن‌ها لذت می‌بُرد، اکنون نمی‌تواند غیبت حضور یکی از آن‌ها را تحمل بکند. بنابراین دست به شورشی خودخواسته علیه زندگی‌اش می‌زند تا به نحوی اعتراض خود را از وضعیت بغرنج و تحمیلی‌اش به گوش پدر و مادر برساند، ولی بزرگ‌ترها به قدری درگیر مسائل خود هستند که بحران را جدی نمی‌گیرند و آن را به بلوغ فکری و جنسی نوجوان‌شان ربط می‌دهند، نه به مشکلی که خود ایجاد کرده‌اند. در صحنه‌ی ششم نمایش‌نامه،«آن/ مادر» درباره‌ی فرزندش به «پی‌یر/ پدر، همسرِ سابق» می‌گوید:«نمی‌دونم این‌همه غمش از کجا می‌آد. انگار که…» و پدر غمگین‌بودن نیکلا را اقتضای دوره‌ی نوجوانی می‌داند و بی‌آن‌که مساله را جدی بگیرد، توجیه می‌کند:«نوجَوونه آن. تا حالا دیدی یه نوجوون عاشق زندگی باشه؟» (ص33).

شاید این بی‌توجه‌یی به روح پریشان نیکلا، ناشی از سال‌ها زندگی مشترک و سه‌نفره‌ی آن‌هاست که باعث می‌شود پی‌یر حس بکند فرزندش را خوب می‌شناسد. در حالی‌که این‌طور نیست و وقتی نیکلا درباره‌ی شکست عاطفی‌اش به پی‌یر دروغ می‌گوید، او متوجه نمی‌شود و حرفش را باور می‌کند. همین عدم شناخت کافی‌ست که اشتباه پایانی پدر را در خارج‌کردن پسر از بیمارستان رقم بزند و فاجعه به بار بیاورد. پی‌یر مدام می‌خواهد با اعتمادکردن به نیکلا، فرصت تازه‌یی در اختیارش قرار بدهد تا او به آرامش روحی برسد و زندگی عادیِ سابق را در پیش بگیرد اما اعتمادهای پدر هر بار با شکست روبه‌رو می‌شوند. تنها کسی که در این میان به نظر می‌رسد نیکلا را بهتر از دیگران می‌شناسد و درک می‌کند، سوفیا (همسر دومِ پدر) است که شخصیت نیکلا را بیرون از محیط خانواده دیده و قبلاً با او صمیمی نبوده، ولی به سرعت بر اساس نشانه‌های رفتاری و گفتاری پسر، به مشکلات روحی او پی می‌برد، تا جایی که وقتی پی‌یر قصد دارد ساشا (بچه‌ی سوفیا) را برای چند ساعت به او بسپارد تا با زنش به یک مهمانی دوستانه بروند، سوفیا مخالفت می‌کند و این اجازه را به او نمی‌دهد، چون پیش از این،گریه‌های نامتعادل نیکلا را دیده و یک بار هم زیرِ بالش او در اتاق‌خوابش، چاقو پیدا کرده است!

فلوریان زِلِر موفق شده در نمایش‌نامه‌اش ابعاد روانی شخصیت‌ها را به درستی درک و تصویر بکند. پی‌یر در نمایش‌نامه‌ی «پسر»، پدری کنش‌گر و دل‌سوز است که می‌خواهد به هر شکل ممکن آینده‌ی تیره و تار فرزندش را روشن بکند. او،که خود قربانی چنین وضعیتی بوده، نمی‌خواهد نیکلا هم آن شرایط را تجربه بکند. بنابراین نقش پدر خوش‌حال و موفق را در پیش می‌گیرد اما به طور نامحسوسی تبدیل به همان شخصیتی می‌شود که پدر خودش (پدربزرگ نیکلا) بوده و حتا اعتراف می‌کند که شبیه به پدر خودش با پسرش حرف زده!

پی‌یر: این‌که مجبورم نقشی رو بازی کنم که با تمام وجود ازش متنفرم خیلی ناراحتم می‌کنه. مثلاً این اواخر خودم متعجب بودم که جمله‌های … دقیقاً جملاتی بودن که وقتی کوچیک بودم پدرم استفاده می‌کرد … جملاتی که به خاطرش من واقعاً از پدرم متنفر شدم … حالا نوبت منه. آخرش شبیه اون شدم.

سوفیا: چه جمله‌هایی؟

پی‌یر: «می‌خوای توی زندگی چی‌کار کنی؟» یا «من هم‌سن تو بودم فلان‌کار و فلان‌کار رو انجام می‌دادم» یا «باهات چی‌کار کنیم؟» (ص84).

«آن» مادری‌ست خودباخته که از طرفی نمی‌داند باید با بحران روحی پسر نوجوانش چه بکند و از سوی دیگر، نگران اوست و سعی می‌کند نقش حامی را داشته باشد.«سوفیا» عاقله‌زنی‌ست که کاملاً بر زندگی مشترکش با پی‌یر تسلط دارد و با وجودی که حضور نیکلا بر زندگی آن‌ها سایه‌یی از نگرانی انداخته، عشق به پی‌یر سبب می‌شود رفتاری محترمانه و بیش‌تر کنترل‌گر بر نیکلا و فضای جدید خانه داشته باشد، ولی جذاب‌ترین نقش نمایش‌نامه‌ی را باید «نیکلا» دانست که نویسنده با دیالوگ‌نویسی‌های ماهرانه، معمایی کنجکاوی‌برانگیز برای خواننده/ تماشاگر آفریده تا علاوه بر این‌که نتواند به افکار گنگ و پیچیده‌ی او پی ببرد، حسی از هم‌دلی با این شخصیت را در او بیدار بکند. نیکلا با پاسخ‌های پرت و کوتاه، تا پایان نمایش‌نامه دلیل سرکشی و افسردگی‌اش را در قبال خواسته‌های پدر، مانند یک راز سربه‌مُهر نگه می‌دارد و این، یکی از نقاط قوت متن است. همچنین نویسنده به خوبی عنصر غافل‌گیری را در نمایش‌نامه به کار برده و مدام به خواننده/ تماشاگر رودست می‌زند. به‌ویژه در پایان‌بندی نمایش که مخاطب انتظار فرجامی خوش برای شخصیت و خانواده‌ی نیکلا دارد، ناگهان با شوک عجیبی مواجه می‌شود.

در نهایت باید گفت نمایش‌نامه‌ی «پسر»، اثر قابل‌توجه و مهمی با مضامین طلاق، خیانت، افسردگی و تاثیرشان بر نهاد خانواده است که می‌توان از خواندنِ آن هم به میزان تماشای اجرای متن لذت برد و آموخت.

5/5 - (2 امتیاز)