نگاهی به کتاب و فیلم «پسری با پیژامه‌ی راه‌راه» نوشته‌ی جان بوین

اکتشاف تلخ یک قهرمان کوچک

احمدرضا حجارزاده

جان بوین (John Boyne‎) زاده‌ی ۳۰ آوریل۱۹۷۱، نویسنده‌ی ایرلندی، در دوبلین به دنیا آمد و هنوز در این شهر زندگی می‌کند. نخستین داستان کوتاهش در روزنامه‌ی  Sunday Tribuneسال1993 چاپ شد. او دانش‌آموخته‌ی دانشگاه‌های «ترینیتی» و «ایست آنگلیا» است. این رمان‌نویس پرکار، سال2015 جزو هیات داوران جایزه‌ی گیلر بود. با وجودی که رمان‌های او به بیش از پنجاه زبان مطرح جهان ترجمه شده‌اند، تنها اثری که تا کنون از او در ایران چاپ شده،«پسری با پیژامه‌ی راه‌راه» است. بوین این رمان را سال ۲۰۰۶ نوشت و دو سال پس از چاپ، رمانِ کم‌حجم، ولی عمیق و تاثیرگذار او توانست نظر اهالی سینما را جلب بکند تا در سال 2008 فیلمی با همین عنوان ـ ساخته‌ی «مارک هرمن»،کارگردان انگلیسی ـ تولید و روانه‌ی اکران بشود. «پسری با پیژامه‌ی راه‌راه» را می‌توان از بهترین کتاب‌هایی دانست که با محوریت جنگ و عواقب آن بر زندگی مردم و بخصوص کودکان نوشته شده است. در این یادداشت، به مقایسه‌ی تطبیقی رمان و فیلم «پسری با پیژامه‌ی راه‌راه» پرداخته‌ایم.

کتاب «پسری با پیژامه‌ی راه‌راه»؛ رمزگشایی کاشف کوچک از حقیقت بزرگ

موضوع جنگ همیشه از دغدغه‌های مهم و گزینه‌های جذاب برای هنرمندان، به‌ویژه نویسندگان و کارگردانانِ سینما و تئاتر بوده و تا امروز آثار بی‌شماری بر پایه‌ی این سوژه تولید شده‌اند. جان بوین در رمان «پسری با پیژامه‌ی راه‌راه» مساله‌ی دردناک و غم‌انگیز هولوکاست را از دیدگاه یک پسربچه بازگو می‌کند. نویسنده در پرداختن به موضوع هولوکاست و اردوگاه مشهور آشوویتس، دست به پژوهش گسترده‌یی زده و با آن‌که داستان او، اثری صرفاً خیالی و غیرحقیقی است اما خواننده با پندهای اخلاقی، انسانی و ضدجنگ فراوانی در کتاب روبه‌رو می‌شود.

این کتاب روایت‌گر سرنوشتِ «برونو»، پسربچه‌ی نه‌ساله‌ی آلمانی است که هم‌زمان با جنگ جهانی دوم و حاکمیت حزب نازی، در برلین با خانواده‌ی نظامی‌اش زندگی می‌کند. برونو پسری کنجکاو و علاقه‌مند به اکتشاف است. روزی خبر می‌رسد پدرش در مقام یکی از فرماندهان بانفوذ جنگ ترفیع گرفته و باید همراه خانواده به خانه‌یی در حومه‌ی شهر برلین نقل مکان بکند. همه‌ی اعضای خانواده از این ماجرا خوش‌حالند، غیر از دو نفر؛ برونو و مادربزرگش که می‌داند ترفیع‌گرفتن پسرش یعنی کشتار هرچه بیش‌تر یهودیان لهستانی. برونو،که از خانه‌ی جدید متنفر است، از پنجره‌ی کوچک اتاقش، اردوگاهی را روبه‌روی خانه می‌بیند که با سیم‌خاردار از محیط بیرون جدا شده و کسانی که آن‌سوی حصارند، لباس‌هایی یک‌دست به شکل پیژامه‌ی راه‌راه بر تن دارند. برونو،که گمان می‌کند آن‌ها کشاورزند، ابتدا از پدر و مادرش درباره‌ی ماجرا می‌پرسد و زمانی که بزرگ‌ترها از ارائه‌ی پاسخ دقیق خودداری و با پوشاندنِ پنجره‌ها، او را از تماشای دوباره‌ی اردوگاه منع می‌کنند، خودش دست به‌کار می‌شود تا راز اردوگاه را کشف بکند، ولی اکتشاف بزرگ و تلخِ برونو، آشنایی‌اش با پسری با نام «شَموئل» و درست هم‌سن خود اوست که هر روز به تنهایی با لباس‌های راه‌راهش پشتِ حصارها می‌نشیند و همیشه گرسنه است.

شخصیت برونو، شمایلی از یک قهرمان کوچک با روحی بزرگ است که صداقتش در رفتار و گفتار، و تنفر و مخالفتش با جنگ، او را به عضو سرکش و غیرقابل‌کنترل خانواده تبدیل کرده. هرچند رضایت دیگران ـ شامل مادر و خواهرش گِرتل ـ ناشی از بی‌خبری آن‌هاست، چون نمی‌دانند وظیفه‌ی پدر در خانه‌ی جدید چیست و حتی زمانی که مادر، راز هولناک پست تازه‌ی همسرش را کشف می‌کند و از او می‌خواهد هرچه سریع‌تر آن‌جا را ترک بکنند، او با خشونت مخالفت و اعلام می‌کند:«این دستور و خواسته‌ی پیشوا ـ آدولف هیتلر ـ است»، و پیشوا کسی است که برونو او را نمی‌شناسد و حتی نمی‌تواند لقبش را درست تلفظ بکند:

برونو پرسید:«پیشپا دیگر کیست؟».

پدر گفت:«پیشپا نه! درست بگو» و صحیح آن را به برونو گفت. برونو دوباره سعی کرد درست بگوید اما باز هم نشد.

پدر گفت:«اوه، نه. درستش … مهم نیست!».

برونو دوباره پرسید:«خب هرچی؛ حالا کی هست؟».

پدر با حیرت به برونو خیره شد و گفت:«تو خوب می‌دانی از کی حرف می‌زنیم».

برونو گفت:«من نمی‌دانم».

گرتل مثل همه‌ی خواهرها خودش را وسط انداخت و گفت:«او رهبر کشور است، الاغ! تا حالا روزنامه نخوانده‌ای؟»/ صفحه‌ی 102.

شخصیت‌پردازی و فضاسازی‌های فوق‌العاده‌ی نویسنده، از دیگر نقاط قوت کتابند.گره‌های داستانی ایجادشده در رمان بوین، مخاطب را وا می‌دارد تا مثل برونو، به پیش‌روی در مسیر داستان ادامه بدهد و فرجام کار پسرک را کشف بکند،گیرم سرنوشتی غیرمنتظره و تلخ برای برونو رقم خورده باشد. رمان در بیست فصل کوتاه و با ضرب‌آهنگی تند و نفس‌گیر روایتی تکان‌دهنده از خانواده‌ای را بازگو می‌کند که به دلیل خشونت‌طلبی پدری،که خود را یک میهن‌پرست حقیقی می‌داند، در ازای نسل‌کشی بی‌رحمانه‌ی یهودیان، یکی از اعضای بی‌گناه خانواده‌ی خود را از دست می‌دهد.

فیلم «پسری با پیژامه‌ی راه‌راه»؛ یک‌بارمصرف با تاثیر کوتاه‌مدت!

تا امروز فیلم‌های بسیاری در سینمای جهان با موضوع کشتار غیرعادلانه‌ی قوم یهود و تنها به دلیل تفاوت در باورهای دینی، ساخته و نمایش داده شده‌اند.«پیانیست» The Pianist رومن پولانسکی،«فهرست شیندلر» Schindler’s List استیون اسپیلبرگ و «سقوط» Downfall الیور هرشبیگل، برخی از مهم‌ترین آثار سینمایی در این زمینه‌اند. حتی در کشور خودمان هم مسعود کیمیایی با کارگردانی فیلم خوش‌ساخت «سرب» ادای دینی به جامعه‌ی یهودیان کرده اما قرار نیست همیشه فیلم‌هایی با موضوع مشترک، آثاری شاخص و دیدنی از کار درآیند، به ویژه اگر جزو اقتباس‌های ادبی باشند،کار سخت‌تر هم خواهد شد، زیرا تبدیل تصورهای ذهنی یک نویسنده به تصویرهای عینی یک فیلم‌ساز مقوله‌ای دشوار و پیچیده است. با این‌همه در مورد کتاب اقتباس سینمایی از رمان «پسری با پیژامه‌ی راه‌راه»، می‌توان گفت هرچه کتاب با توصیف‌های دقیق و اطلاعات مستند درباره‌ی جنگ جهانی دوم و پروژه‌ی هولوکاست،گیرا و تاثیرگذار است، نسخه‌ی سینمایی اثر، فیلمی بی‌حس‌وحال و یک‌بارمصرف از کار درآمده. البته گاهی در فیلم ریزه‌کاری‌ها و خلاقیت‌های خوبی دیده می‌شود، مثل صحنه‌ی گفت‌وگوی دونفره‌ی برونو و ماری (خدمت‌کار خانه) که از ترس یک فرمانده‌ی جوان نازی صدای خود را هنگام گفت‌وگو پایین می‌آورند و بعد برونو در کمال تعجب می‌پرسد «چرا یواش حرف می‌زنیم؟» و ماری با لبخند شیرینی می‌گوید «نمی‌دونم»، یا صحنه‌ی شیرینی‌خوردن شموئل (که برخلاف ترجمه‌ی کتاب، در فیلم اِشمول تلفظ می‌شود) هنگام برق‌انداختن لیوان‌ها در آشپزخانه‌ی خانواده‌ی برونو.

با این وجود، چون ادبیات معمولاً چند گام جلوتر از سینماست، و همچنین به دلیل ضعف در کارگردانی، فیلمِ مارک هرمن نتوانسته حق مطلب را به درستی در مورد رمان ادا بکند. در فیلم، بسیاری از جزییات کتاب تغییر کرده، مانند پایان‌بندی فیلم،که یک‌سره با کتاب فرق دارد. اگر در کتاب، سربازان هستند که لباس‌های برونو را کنار سیم‌خاردار پیدا می‌کنند، در فیلم مادر و خواهر او به چنین کشف غم‌ناکی می‌رسند و زیر باران ناهنگام ضجه می‌زنند. هرچند فیلم، اثر متوسطی است اما این صحنه به قدری خوب و تاثیرگذار بازی و تصویربرداری شده که در یکی از آمارگیری‌های رایجِ «ترین»ها، آن را جزو پنجاه صحنه‌ی غم‌انگیز تاریخ سینما دانسته‌اند، یا سکانس پانسمان زخم برونو توسط پزشک سابق یهودی (پاول) که حالا جزو پیژامه‌پوش‌هاست و سیب‌زمینی پوست می‌کند. در کتاب، مادر پانسمان زخم را به نفع خود مصادره می‌کند تا اعتباری نزد همسر نظامی‌اش کسب بکند، ولی در فیلم، به سردی و با اکراه از «پاول» تشکر می‌کند،که این تغییر درست در فیلم بیش‌تر به مذاق مخاطب خوش می‌آید.

با این‌حال،کارگردان با وفاداری به سوژه‌ی اصلی کتاب، سیر قصه‌ی فیلم را مینی‌‎مالیستی و تا حد زیادی از تاثیر عاطفی و احساسی آن کم کرده. نیمه‌ی نخست فیلم تا رسیدن به نقطه‌ی اوج، واقعاً کسالت‌بار و کش‌دار است. شخصیت‌ها تک‌بعدی‌اند و انعطافی در تغییر آن‌ها با وقوع حوادث مختلف نمی‌بینیم. آدم‌بدها (مثل پدر) همیشه بد می‌مانند و آدم‌خوب‌ها (مثل مادر، مادربزرگ و برونو) همیشه خوب. البته در صحنه‌ای، برونو دروغی مصلحتی به ضرر دوست جدیدش، شموئل، سر هم می‌کند که بلافاصله عذاب وجدان می‌گیرد، اشک می‌ریزد و به دوستش قول می‌دهد دیگر چنین چیزی تکرار نشود. در فیلم، دوربین بیش از این‌که بر افکار و احوال برونو متمرکز باشد، به معرفی خانواده‌اش و شرایط زندگی او در آن دوره‌ی تاریخی می‌پردازد، ولی در نیمه‌ی دوم فیلم، ناگهان داستان جان می‌گیرد و برونو به قهرمان مهربان و دوست‌داشتنی فیلم تبدیل می‌شود. خوش‌بختانه انتخاب بازیگران اصلی، با دقت و وسواس صورت گرفته و تماشاگر می‌تواند از بازی‌های خوب ایسا باترفیلد (برونو)، ورا فارمیگا (مادر) و جک اسکنلن (اشمول) لذت ببرد.

اگر هوس کردید فیلم «پسری با پیژامه‌ی راه‌راه» را ببینید، پیشنهاد می‌کنیم ابتدا کتاب را بخوانید تا به آشنایی کاملی با شخصیت برونو برسید و بعد پای فیلم نه‌چندان ارزش‌مند مارک هرمن بنشینید.

این رمان توسط نشر هیرمند و با ترجمه‌ی پروانه فتاحی به چاپ رسیده است.

صحنه‌ای از فیلم

5/5 - (1 امتیاز)