نگاهی به رمان «خوش‌نشین» نوشته علی موذنی

دستورالعمل ساده برای خانه‌دارشدن

احمدرضا حجارزاده:

لابد شما هم این جمله معروف را شنیده‌اید که «اجاره‌نشینی، خوش‌نشینی است».گرچه به نظر می‌رسد چند سالی‌ست دیگر کم‌تر کسی به این مَثلِ قدیمی باور دارد. با این‌حال برای سال‌های طولانی در کشور ما این جمله میان مستاجران دهان به دهان می‌چرخید اما حقیقت آن‌ست که معضل خانه‌دارشدن در کشور ما مدت‌هاست به مساله‌یی جدی برای اغلب خانواده‌های ایرانی تبدیل شده و متاسفانه این درد، نه تنها تاکنون تسکین نیافته که روز به روز بر عمق و شدت آن افزوده شده، تا جایی که به جرأت می‌توان گفت در زمانه فعلی دیگر خانه‌دارشدن بیش‌تر شبیه به یک رویا و حسرت است تا آرزویی منطقی و امکان‌پذیر. علی موذنی از نویسنده‌های شناخته‌شده عرصه ادبیات،که بیش‌تر او را با کارگردانی تله‌فیلم‌هایی برای سیما و آثاری در حوزه ادبیات مقاومت و دینی می‌شناسند، در کارنامه ادبی‌اش رمانی دارد به نام «خوش‌نشین» که به موضوع اجاره‌نشینی در ایران پرداخته. ماجرای کتاب روایت مهرداد و بهار، زوج جوانی است که با گذشت چند سال از ازدواج‌شان در حالی که منتظر تولد نخستین فرزندشان هستند با وسوسه عقیلی – از همکاران مهرداد در اداره – عزم خود را برای خرید خانه‌ای اوکازیون جزم می‌کنند، ولی یک مشکل بزرگ در میان است. با وجود تلاشی که آنها برای تهیه پول مسکن می‌کنند، مبلغ مورد نیاز فراهم نمی‌شود. بنابراین دست به دامان – پری‌خانوم – مادر بهار می‌شوند که پس از فوت شوهرش (محمود) با آنها در یک خانه زندگی می‌کند. مهرداد از وام بازنشستگی پری‌خانوم استفاده و به ناچار منزل نو را به نام او می‌کند و این آغاز دردسرهای بیش‌تری است.

موذنی این رمان را بر اساس رویداد مشابه‌ای در زندگی واقعی یکی از دوستانش نوشته است و از قضا تله‌فیلمی به نام «آپارتمان» نیز بر مبنای مبنای داستان خود ساخته که از تلویزیون پخش شده. خوش‌نشین از معدود رمان‌هایی است که اجاره‌نشینی را به عنوان مهم‌ترین دغدغه ایرانیان و بخصوص پایتخت‌نشینان دستمایه قرار داده و آن را با نثری ساده و روان روایت کرده. این کتاب با وجود حجم ۲۷۲ صفحه‌ای، از چهار بخش و فصل‌های بسیار کوتاه تشکیل شده که موجب ریتم و روند تندی در خوانش کتاب شده. فضای کتاب با اندکی چاشنی طنز و شوخی‌هایی که بین سه شخصیت اصلی – بهار، مهرداد و پری – رد و بدل می‌شود، از رئالیسم اجتماعی و باورپذیری برخوردار است و همین امر تمام وقایع و آدم‌ها را مستند و منطقی جلوه می‌دهد. موذنی در شخصیت‌پردازی‌های کتاب، به ویژه پرورش شخصیتی مانند پری‌خانوم در قالب مادرزنی آرام و البته زیرک که رفته‌رفته برای تحقق‌بخشیدن به رویای دیرینه‌اش، یعنی خانه‌دار‌شدن، تبدیل به زنی خودخواه، حریص و بدخو می‌شود و فرزند و دامادش را از خانه فراری می‌دهد، بسیار خوب، ماهرانه و بی‌نقص عمل کرده. توصیف کوچه و خیابان‌های شهر و هم‌چنین افکار درونی آدم‌ها، خوش‌نشین را به اثری خواندنی بدل کرده که شاید مرهمی بر دل جماعت اجاره‌نشین کشور باشد و حتی فراتر از آن، می‌توان این رمان را راهنمای کوچک و مفیدی برای خانه‌دارشدن تلقی کرد. این منظر، داستان سرشار از پندهای اخلاقی و آموزه‌های اجتماعی برای زندگی مسالمت‌آمیز زوج‌های جوان و مقاومت برابر مشکلات پیشِ روست؛ پندهایی که البته هرگز رنگ‌وبوی شعارپراکنی به خود نمی‌گیرند. طراحی خلاقانه جلد کتاب با تصویری از بخش خرید ملک در صفحه نیازمندی‌های روزنامه، از دیگر نقاط قوت کتاب است. چنان‌که در برخورد اول با کتاب،گمان می‌رود کتاب با روزنامه جلد شده که در واقع چنین نیست.

با این‌همه دو ضعف کوچک در دل داستان به چشم می‌خورد. نخست آن‌که پیداست علی موذنی کتاب را سر دل و فرصت و با وسواس و حوصله نوشته و از این رو در طول قصه با جزییات فراوانی روبه‌رویم که وجودشان چندان ضروری نمی‌نماید و خواننده را به تدریج خسته و کلافه می‌کند. در حالی که نویسنده به راحتی می‌توانست از بیان این‌همه شرح جزییات – بی‌آن‌که – به اصل قصه لطمه‌یی بخورد – بگذرد و داستان را در حجمی کم‌تر اما دل‌پذیرتر روایت کند. دوم شیوه گفت‌وگونویسی موذنی برای شخصیت‌هاست. بخصوص نگاه کنید به نحوه حرف‌زدن مهرداد و بهار در روابط عاطفی و عاشقانه زندگی مشترک‌شان.گفت‌وگوها اغلب دم‌دستی، غیرواقعی و مصنوعی‌اند و انگار با شخصیت‌های یک سریال ضعیف تلویزیونی طرفیم تا زوجی محترم و باشعور که خانه‌خریدن شده تمام همّ و غمِ شب و روزشان. حتی گفت‌گوهای بین کارمندان اداره، تکه‌پرانی‌ها و خوشمزگی‌های همکاران با هم، مثل رفتار و گفتار کودکانه نصیری در تلکه‌کردن رفقایش، لوس و نچسب و بی‌نمک از کار درآمده‌اند. تنها شخصیتی که کاملاً عقلانی و طبیعی حرف می‌زند، عالیه‌خانوم – مادر مهرداد – است که اتفاقاً عاقله‌زنی مهربان، باتجربه و مشکل‌گشاست.

با تمام این تفاسیر، خوش‌نشین ارزش یک بار خواندن را دارد. بخصوص برای خانوم‌هایی که هنوز به رویای خانه‌دارشدن دل‌خوش و امیدوارند:

بخش کوتاهی از رمان خوش‌نشین را مهمان ما باشید:

کل وسایل پری تو یک وانت نیسان جا شد. بهار و مهرداد کنار راننده نشستند و پری به اصرار خود عقب کنار وسایلش نشست که طی چهار پنج سال به اندازه‌ای که در یک اتاق جمع‌وجور شوند تقلیل پیدا کرده بودند. بهار از شیشه وسط نگاهی به پری و وسایلش انداخت و گفت، آهسته: آبروریزی!

مهرداد گفت: چرا آبروریزی؟

بهار گفت: چهار تا تیکه جنس مگه بیش‌تره؟ جلو در و همسایه!

مهرداد شانه بالا انداخت. خواست بگوید عوضش آپارتمان مال خودمان است اما نگفت. مگر بهار خود نمی‌داند؟ اما احساساتی می‌شود دیگر.کاری‌ش هم نمی‌شود کرد. خواست بگوید بهتر نیست به جای این‌که جلو در و همسایه‌ای که هنوز نمی‌شنانسی‌شان، سرافکنده این چهار تا تیکه جنس نباشی، سرت را بالا بگیری از این‌که صاحب آپارتمانی؟ اما خسته‌تر از این بود که حوصله استدلال داشته باشد. بخصوص که بهار وقتی نخواهد حرف بفهمد نمی‌فهمد و هیچ قاعده و قانونی هم مجابش نمی‌کند. جمع‌وجورتر نشست و گفت: راحت‌تر بشین!

بهار گفت، با اخم: خوبه، راحتم!

و  کلاه شادی را از روی پیشانی‌اش کشید عقب‌تر. شادی نگاهش می‌کرد اما بهار حوصله او را هم نداشت. یعنی فکر این‌که حالا همسایه‌های جدید با دیدن چهار تا تکه جنس آنها چه چیزی فکر می‌کنند و چه می‌گویند، اجازه نمی‌داد حتی لبخند شادی را ببیند. این اخم تا ظهر هم ادامه داشت و حتی بیش‌تر هم شد، آن‌قدر که لحن او را تند و خشن کرده بود، طوری که وقتی مهرداد آخرین کارتن را با بدبختی از چهار طبقه آورد بالا و عرق‌ریزان از در وارد شد، بهار مقابل او ایستاد و گفت، با لحنی تند: این بچه گشنشه. منم هیچ‌چی شیر ندارم.

مهرداد که انتظار داشت بشنود خسته نباشی عزیزم از این‌که یک‌تنه این‌همه بار را آورده‌ای بالا، آن هم فقط به این دلیل که پول نداشته‌ای کارگر بگیری،گفت: منم هیچ‌چی پول ندارم.

بهار فریاد زد: پس من چه خاکی تو سرم بریزم؟

مهرداد خیلی جلو خود را گرفت که کارتن را به زمین نکوبد.گفت خاک قبر منو!

بهار راه افتاد به طرف اتاق. فریاد زد: نونت نبود، آبت نبود، آپارتمان‌خریدنت چی بود؟ (صص۱۰۷و۱۰۸).

5/5 - (5 امتیاز)