با تحریم تئاتر، به مفهوم اعتراض ضربه نزنیم
در این روزهای پایان سال، یک نمایش کمدی خوب و آبرومند روی صحنه رفته است که در نهایت سادگی و بیادعایی، تلاش میکند اندکی مردم را از هوای اندوهبار موجود در جامعه دور و به زندگی امیدوار بکند. اگر یکی از همین شبها به سالن استاد ناظرزاده کرمانی در تماشاخانه ایرانشهر سر بزنید، میتوانید نمایش شیرین و خوشریتم «میخواهم میوسوف را ببینم» را به نویسندگی «تامارا دالمات»، ترجمهی دکتر محمود عزیزی و تهیهکنندگی و کارگردانی «محمدجواد حبیبی» ببینید و از اجرای حرفهای یک گروه جوان لذت ببرید. حبیبی از سال 86 به صورت حرفهای وارد کار تئاتر شده و در حوزههای کارگردانی، بازیگری، نویسندگی و نقد فعال بوده است. او همچنین از سال 94 وارد عرصه آموزش بازیگری شدم. حبیبی تاکنون بیش از بیست نمایش کارگردانی کرده و نمایش قبلی او،«چرایی و چگونگی زندگی آقای چ» بود که با هنرجوهایش اجرا کرده بود. به بهانهی اجرای نمایش «میخواهم میوسوف را ببینم»، پای حرفهای این کارگردان تئاتر نشستیم و درباره روند تولید،کیفیت اجرا و مصائب این روزهای تئاتر گفتوگو کردیم.
نمایشنامهی «میخواهم میوسوف را ببینم» چگونه برای اجرا به دستتان رسید؟ خودتان آن را انتخاب کردید یا به شما پیشنهاد شد؟
از سال 94 که من وارد عرصهی آموزش شدم، پایان هر دوره کلاس بازیگریام، یک اجرا با هنرجویان همان دوره روی صحنه میبرم. نمایش «میخواهم…» در واقع اجرایی با هنرجویان دوره ششم من است. البته برخی از بازیگران از دورههای قبل به این کار اضافه شدند. من برای انتخاب نمایشنامه «میخواهم…»، نزدیک به سی نمایشنامه خواندم تا بالاخره به این رسیدم. نمایشنامهی «میخواهم میوسوف را ببینم» ویژگیهایی دارد که هم با روحیات من سازگار است و هم به نظرم برای فضای جامعه فعلی ما لازم است. هم جنس کمدی آن که بر اساس خلق موقعیت شکل میگیرد و همچنین یک کمدی اعتراضی است به ساختارهای غلط طبقاتی. به نظرم آمد متن و زمان مناسبی برای اجراست.
آیا این متن پیش از اجرای شما، روی صحنه رفته بود؟
بله، نمایشنامه «میخواهم…»، چند سال پیش با عنوان «میخواهم میوسوف را ملاقات کنم» به کارگردانی دکتر محمود عزیزی در مجموعه تئاترشهر اجرا شده. ترجمه متنی هم که ما کار کردیم، متعلق به دکتر عزیزی است. باید اینجا یک تشکر ویژه از ایشان داشته باشم، چون با اینکه الان ایران نبودند، از طریق پیام و فضای مجازی، برای صدور مجوز از سوی مرکز هنرهای نمایشی خیلی ما را کمک و همراهی کردند.
نخستین برخوردتان با نمایشنامهی «میخواهم میوسوف…» چگونه بود؟ چه ویژگیها و تاثیری بر شما داشت که احساس کردید باید آن را کارگردانی بکنید؟ در مقایسه با نمایشی که اکنون روی صحنه رفته، چهقدر به متن اصلی وفادار بودید؟
چون خودم نمایشنامههای کمدی را دوست دارم، این متن را به خاطر طنز موقعیتهای غافلگیرکننده و جذابی که دارد، خیلی دوست داشتم. همچنین وزن نمایشنامه برای من مهم بود، یعنی نه جایی از کار، سخیف و سبک میشود و نه اینکه بخشهای اضافی و فرضاً چیزهایی که بخواهد از لحاظ تکنیکی به متن صدمه بزند، در متن وجود دارد. متن به شدت وفادار به خط داستانی است و نویسنده ـ تامارا دالمات ـ نیز خیلی دقیق جاگذاری کرده؛ هم کاراکترها، هم موقعیتها و هم قصه را. به شدت فنی و تکنیکی پیش برده. از اینرو متن خیلی خوبی است اما چون زمان نمایشنامه اصلی خیلی طولانی بود، متن را خیلی کوتاه کردیم، ولی تا حد زیادی به قصه وفادار ماندیم، منهای بخش آخر که تغییری کوچکی در کار داشتیم، یعنی یک کاراکتر ا حذف کردیم و یک کاراکتر دیگر را اضافه کردیم که حضور این کاراکتر جدید، در حد چند ثانیه روی صحنه میآید!
کوتاهکردن متن اصلی لطمهای به ساختار و قصه نمایش نزد؟
نه، ما به هیچوجه در قصه دست نبردیم و به پیامی که نمایش میخواهد به مخاطب القا بکند،کاملاً وفادار ماندیم. البته در مواردی شاید یک دیالوگ کم یا اضافه شده باشد، ولی اینکه بتوان گفت متن را تغییر دادیم، نه، اینگونه نبوده است.
با اشاره به اینکه متن را برای اجرا کوتاه کردهاید، اجرای فعلی نمایش ریتم و تمپوِ خیلی خوبی دارد و با وجود 80 دقیقه زمان اجرا، تماشاگر خسته نمیشود. مدام در لحظه غافلگیر میشود و خنده مورد نظر متن را بروز میدهد. در پروسه تمرینها این ریتم جذاب نمایش چگونه شکل گرفت؟
ببینید، یکی از مشکلترین بخشهای کارگردانی در آثاری که زمانی بیش از 50 دقیقه دارند، حفظ ریتم است. این نکته خیلی مهم است. فرقی هم ندارد کار کمدی باشد یا نباشد. در آثار کمدی، برای اینکه ریتم نمایش را نگه دارند و تماشاگر را با اجرا همراه بکنند، بعضاً رو میآورند به شوخیهای سخیف یا کارهای عجیبوغریبی که شاید در شأن مثلاً سالن ایرانشهر یا تئاتر ما نباشد و برود به سمت کمدی آزاد! بنای ما این بود که برای حفظ ریتم مطلقاً به سمت سخیفشدن یا انداختنِ تکههای جنسی و انجام حرکات جلف نرویم و خدا را شکر موفق هم بودیم. من سعی کردم در شیوه اجرا و میزانسنهایی که به کار میبرم، آن حفظ ریتم را داشته باشم، یعنی با ورود و خروجهایی که از طرفین صحنه انجام میشود و اتمسفری که شکل میگیرد، سعی بکنیم ریتم حفظ بشود.
چه میزان از حفظ ریتم، حاصل حضور شما به عنوان کارگردان و چهقدر نتیجه همراهی و تلاش بازیگران بود؟ با توجه به طنز موقعیت در کار، آیا دست بازیگران برای خلق لحظههای بداهه باز بود؟
همه بازیگران ما خدا را شکر همراه بودند. جنس کار را شناخته بودند. البته ما تمرینهای طولانی، یعنی چندین ماه تمرین برای این کار داشتیم. از این نظر که بچهها بتوانند از خلاقیتشان استفاده بکنند و آوردهای در اجرا داشته باشند، بله، دستشان باز بود. در مجموع گروه هماهنگی داشتیم و بچهها خیلی همراهی کردند؛ هم گروه بازیگران و هم بچههای پشت صحنه.
شما علاوه بر کارگردانی، نقش «کاستیا گالوچین»/ همسر «کلاوا» را هم ایفا کردید و بازی خیلی خوبی هم دارید اما معمولاً حضور کارگردان به عنوان بازیگر، اجرای نمایش را کمی دشوار میکند. اغلب کارگردانان تئاتر ترجیح میدهند خودشان بیرون از گود بنشینند و نقشها را به بازیگران دیگر بسپارند. چه شد که تصمیم گرفتید در نقش کاستیا بازی بکنید؟
دو نکته وجود دارد. نخست اینکه بازیگران کار، هنرجویان خودم بودند و اینکه در کنار هنرجویان خودم باشم، برایم یک لذت مضاعفی داشت. دوم اینکه باید بگویم حضور کارگردان در مقام بازیگر،کار را کمی نه، بلکه خیلی سخت میکند. ضمن اینکه من تهیهکنندگی کار را هم بر عهده داشتم. واقعاً تولید این نمایش، برایم پروژهی پرفشاری بود، ولی خوشبختانه با همراهی بچهها و هماهنگیهایی که انجام شد، از پسِ کار برآمدیم. بازیکردن یک کارگردان در نمایش خیلی کار را سخت میکند. حالا بحث هماهنگی و پشت صحنه و غیره به کنار، شمای کارگردان باید تمرکزتان هم روی بچههای بازیگر باشد، هم روی بازی خودتان باشد و هم سایر عناصر کارگردانی مثل حفظ ریتم و میزانسنها و موارد دیگر. مجموع اینها کار را دشوار میکند اما بالاخره عشق ما تئاتر است. بازیگری و کارگردانی برای ما یک اتفاق عجیب و لذتبخش است. با همه سختیهایی که دارد، ولی من کِیف کردم از حضورم در این نقش و اجرا.
آقای حبیبی، نمایش «میخواهم…»، از داستان و فضای رئالیستی برخوردار است. طراحی صحنه و دکور هم کاملاً رئالیستی بوده و فضای استراحتگاه گل آفتابگردان با تمام جزییات لازم آماده شده اما از آنهمه دکور استفاده خاصی نمیشود و فقط جنبه تزیینی و فضاسازی دارند. بیشترین بازی بازیگران کار، روی کاناپه و میز پذیرش است. چه نیازی باعث شد به اجرای این صحنه رئالیستی برسید؟ چرا از طراحی مینیمال و تخیل تماشاگر در صحنه استفاده نکردید؟
ببینید، واقعیت اینست که برای این نمایش سلیقه خودم هم این بود که دکورمان رئال نباشد. اتفاقاً با طراح صحنه هم که ابتدای کار جلسه داشتیم، به یک طرح و ایده خیلی خوب رسیده بودیم و طراحی هم شد. منتها مشکل اصلی بحث هزینه بود که در توان من نبود که آن هزینه را برای دکور پرداخت بکنم. در دور قبلی این نمایش هم که در سالن دیگری اجرا کردیم، دکورمان رئال بود. نمیخواهم بگویم چون نتوانستیم آن دکور اولیه را اجرا بکنیم، با دکور رئال اجرا رفتیم، نه! ما دو گزینه داشتیم؛ یکی دکور رئال، یکی هم سوررئال یا مینیمال باشد، ولی خودم دوست داشتم صحنه نمایشم،کمی باشکوهتر از حالت مینیمال باشد. چنین فضایی با این شلوغی و اکسسوریهای مختلف، سلیقه من است. اینکه از دکور استفاده نمیشود، ما مثلاً در میزانسنها تا حدودی در آن بخش نظافتکردن، سعی کردیم از اکسسوریها استفاده بکنیم اما نکتهای هم که شما اشاره کردید، درست است و شاید باید بیشتر از دکورمان استفاده بکنیم.
در پایان اگر نکتهی ناگفتهای مانده، بفرمایید.
نکتهای را باید بگویم درباره عرصهی تئاتر در بهمن و اسفندماه 1401. بخشی از جامعه تئاتری ما در چند ماه گذشته به تاثیر از اتفاقات اخیر کشور، شروع کردند به یکسری عدم فعالیت و مثلاً تئاتر را تحریم یا به نشانه اعتراض تعطیل کردند. این کار به شدت غلط است، به دو دلیل: اول اینکه اساساً ماهیت هنر تئاتر، اگر نگوییم تمام آن، حداقل بخشی از ذات آن اعتراض است؛ اعتراض به هر چیزی که سازنده اثر فکر میکند باید به آن اعتراض بکند و تعطیلکردن تئاتر عملاً ضربهای است به مفهوم اعتراض. دوم اینکه وقتی تئاتر چند ماه تعطیل میشود، تئاتریها باید چه کار بکنند؟ از کجا پول دربیاورند و نان بخورند؟ ما با هر کدام از دوستانی که سالها سابقه کار دارند، صحبت میکردیم، میگفت «ما هم مخالفیم اما چه کار کنیم دیگه؟!». بعد همان آدم هم در این تنور جَو کاذب میدمد که «تئاتر باید تعطیل بشود»!. هیچکجا تعطیل نشد، فقط باید تئاتر تعطیل بشود؟! و یک جراتی وجود ندارد که کسی بگوید آقای تماشاگر، آقای سازنده تئاتر، این کار غلط است. وقتی هم کسی میخواهد حرفش را بزند و کارش را بکند، یک هجمهای به او وارد میشود که «وای! شما از مردم جدا هستید». نخیر، چنین خبری نیست. حداقل تئاتریها که همیشه با مردم و کف جامعه بودهاند. هنر همیشه منعکسکننده مسائل جامعه بوده است. هجمهای که به تئاتر وارد شد، دقیقاً نقض همان حرفیست که به خاطرش اعتراض کردند. یک نفر میخواهد برود تئاتر کار بکند، یک نفر میخواهد تئاتر ببیند، خب به نظرش احترام بگذاریم. چرا به او حمله میکنیم؟! چرا تحریم میکنیم؟!