تا بهشت رکاب بزن!
انسانها ممکن است در زمان و شرایط مختلف زندگی به دلایل گوناگون دچار ناامیدی بشوند. برخی افراد میتوانند به راحتی از غم و اندوه خود بگذرند و زندگی را ادامه بدهند و گروهی دیگر از این توانمندی برخوردار نیستند و مدتها با رنج و گرفتاریهای خود درگیرند. یکی از مسائل عمده میان آدمها، پدیدهی غمبار و دردناک مرگ است. طبیعیست که کنارآمدن با مرگ عزیزانی که تا همین دیروز سالم و سرِ حال کنار ما زندگی میکردند، ساده نیست. آموزش و توانِ مقابله با مرگ دیگران راههای متفاوتی دارد. یکی از آنها، مطالعهی کتابهای روانشناسی یا داستانهای انگیزشی و آموزشی در اینباره است. امروز به معرفی کتابی پرداختیم که در مورد مسالهی مرگ و پذیرش آن حرف میزند و میتواند برای خانوادههایی که عضو عزیزی را از دست دادهاند، مفید و کاربردی باشد.
* میک هارته اینجا بود
نوشتهی: باربارا پارک
ترجمهی: زندهیاد نازنین دیهیمی
نشر: ماهی
این کتاب در واقع برای نوجوانان نوشته شده اما فرقی ندارد در چه سنوسالی هستید یا عزیزی را از دست دادهاید یا نه. شک نکنید با داستان «میک هارته اینجا بود» ارتباط خوبی میگیرید و از خوانش آن لذت میبرید. بارابارا پارک، نویسندهی آمریکایی، از بهترین نویسندههای داستانهای کودکونوجوان است که تا امروز داستانهای زیادی برای بچهها نوشته و جوایز زیادی برده. او که در زمینهی علوم تربیتی تحصیل کرده، در کتاب «میک…» با عنوان اصلی «mick harte was here» از زبان فیبی، دختر سیزدهسالهای ماجرای مرگ برادرش را،که با دوچرخه و در یک تصادف جانش را از دست داده، روایت میکند و میکوشد با مرگ او کنار بیاید. در توصیفهای بینظیر نویسنده، عمق درد و رنج خانوادهای که با مرگ یکی از عزیزانش روبهرو شده، نشان داده میشود. برای نمونه، وقتی پدر پس از مرگ میک از بیمارستان به خانه برمیگردد و در اتاق پسرش را میبندد، از زیباترین لحظههای داستان است.کتاب «میک…» برای بچهها بسیار آموزنده است. نوجوانان در این کتاب با دو مفهوم کنارآمدن با مرگ و تبعات آن مواجه خواهند شد. داستان در مورد سوگواری نکتههای خوبی به مخاطب میآموزد. همینطور دربارهی ایمنی هنگام دوچرخهسواری راهنمای مفیدی برای بچههاست تا یاد بگیرند چگونه از خود مراقبت بکنند. با وجودی که کتاب، فضایی غمگین و سنگین دارد، ولی راوی داستان همان ابتدای کار میگوید قرار نیست با شرح این ماجرا، اشک خواننده را دربیاورد. با اینحال، خواننده با داستان او همراه میشود و با خانوادهی میک به خوبی همدلی میکند. تحمل فقدان میک برای خانوادهاش سخت و دردناک است اما فیبی با مرور خاطرههای برادرش در روز حادثه تا وقوع آن، خود و دیگر اعضای خانواده را آرامش میبخشد. در مسیر داستان، روشهایی را میبینیم که ممکن است استیصال و اندوه بازماندگان را پایان بدهد و آنها را به زندگی عادی برگرداند. فیبی یاد میگیرد چگونه خود را تخلیه و با گریه، بار سنگین غم مرگ برادر را سبک بکند. داستان با رویکردی روانشناسانه برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. نکتهی قابلتوجه آنکه وقتی خانواده نمیتواند با مرگ عزیز از دسترفته کنار بیاید، تجربههای یک فرد سنوسالدار به کار میآید و موثر واقع میشود. مادربزرگ از راه میرسد و زندگی را دوباره به جریان میاندازد، چراکه معتقد است گرچه میک از دنیا رفته اما دیگران هنوز زندهاند و باید زندگی بکنند. از این منظر، داستان «میک…» بیشباهت به فیلم «استخوانهای دوستداشتنی» ساختهی پیتر جکسون با همین موضوع نیست. آنجا هم مادربزرگ در نبودِ سوزی سالمون به کمک خانواده میآید و زندگی غمگین آنها را دوباره شاد و احیا میکند. خواندن این رمان کمحجم، میتواند دل و ذهن اعضای خانواده را برای مقابله با رویدادهای تلخ و ناگهانی ـ مثل مرگ بر اثر کرونا ـ آماده بکند، هرچند که امیدواریم هیچکس عزاداران عزیزانش نشود.
بخشی از داستان:
بگذارید از همین اول بگویم که تصادف کرد.کل ماجرا نمیشد از این تصادفیتر هم باشد، یعنی میک نه داشت خلبازی درمیآورد، نه لایی میکشید. هر دو دستش روی دستههای دوچرخه بود و همهچیز هم بهقاعده. فقط چرخش به یک سنگ گیر کرد و پرت شد و خورد به پشت کامیونی که داشت رد میشد. حتی یک خراش هم برنداشته بود ضربهمغزی. تمام.