همیشه معضل تماشاگر داریم
سایت هنردستان: «مریم کاظمی»،کارگردان و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون نامی آشنا و قدیمی در عرصه هنرهای نمایشی است. او گرچه سالها در حیطه کارهای بزرگسال به ایفای نقش پرداخته بود اما چند سالیست که به شکل مستمر در زمینه تولید تئاتر برای کودکان و نوجوانان فعالیت دارد و حالا دیگر در این بخش نیز به هنرمندی سرشناس و معتبر تبدیل شده که میتوان روی کیفیت کارهایش حساب کرد و از تماشای هر نمایش او لذت برد.کاظمی این روزها درگیر تمرین نمایش جدیدش با عنوان «سیندرلا» برای اجرا در سال جدید است. به بهانه فرا رسیدن سال نو، با این هنرمند محبوب بچهها و بزرگترها گفتوگویی داشتیم.
***
سالی که گذشت از نظر کار و فعالیت هنری برای شما چگونه بود؟
میتوان گفت سال 1401 به نوعی سایه کرونا را با خود داشت، وقتی که سال نو شروع شد و به دنبال آن هنوز این ترس و تردید که آیا مجاز است دور هم جمع بشویم، تا مدتها و ماهها بعد از شروع سال بر فعالیتهای هنری حاکم بود. من سعی کردم با تشکیل کلاسهای بازیگری برای کودک و نوجوان به نوعی این خلاء تولید را که در چند سال گذشته داشتیم، پوشش بدهم. همچنین تلاش کردم از نیمهی دوم سال دو نمایشی را که قبلاً هم اجرا کرده بودیم، به صورت رپرتوار همزمان اجرا بکنم تا کمکم دوباره روی ریل مسیر اجراها برگردیم و بتوانیم آن نشاط و انرژی لازم را برای کارمان کسب بکنیم اما مسائل اجتماعی هم وجود داشت که برای همه خیلی دردناک بود و شرایطی را رقم زد که خیلیها نمیدانستیم چگونه باید برخورد بکنیم و چه کاری درست است و چه کاری درست نیست. آیا دست روی دستگذاشتن یا کارنکردن خوب است؟ هر واکنشی که همکاران ما داشتند، ممکن بود با برخوردهایی مواجه بشود که آنها را به عنوان مانعی برای ادامه حرکتشان بدانند. به همین دلیل، راحتترین کار این بود که کسی حرکتی نکند. هیچکس در سیبل ارزیابی و سنجش قرار نگیرد و همه کنار بکشیم و به کاشیهای خالی نگاه بکنیم که روزبهروز فرسودهتر میشود. در صورتی که این ماییم که داریم فرسوده میشویم. این شرایط جامعه و زندگی ماست که به همان نسبت که در روحیه و اخلاقمان تاثیر دارد، میتواند بر کارمان هم تاثیرگذار باشد؛ حالا هر کس به نوعی و با هر رنگ و بو و طعمی.
آیا پیشنهادی برای اینکه مردم در روزهای نوروز با سینما و تئاتر آشتی بکنند، دارید؟
ببینید، ما این معضل را همیشه داشتیم. همیشه بحران تماشاگر پیش میآید و فکر میکنیم چه باید کرد که مردم از تئاترهای روی صحنه یا فیلمهای روی پرده استقبال بیشتری بکنند. در نوروزِ چند سال بحث کردیم که آیا اکرانهای نوروزی مناسب هستند یا تئاترهایی که در تعطیلات نوروزی اجرا میشوند، میتواند تماشاگران را به سالنهای تئاتر بکشاند؟ خب به دلیل شرایطی که بر هنرمندان و تولیدکنندگان آثار هنری حاکم است، آنها گاهی به طور جمعی و گاهی به صورت فردی، دنبال راه حلهایی هستند تا روحیه خود را خوب و ابزار ارتباطیشان را تیز و برّان و براق نگه دارند. مثل چاقوی کُند و بشقاب لبپریده نشوند و تازگی و طراوتشان را حفظ بکنند. بنابراین طبیعیست که باید راههایی برای این استمرار پیدا بکنند. وضعیت مردم نیز همینگونه است. الان شرایطی نیست که به کسی توصیه بکنیم چه کار باید بکند یا نکند! مثلا روحیهات باید خوب باشد و حتماً باید به تماشای کارها بروی! نه، به نظرم باید اجازه بدهیم هر کسی خودش روشی را انتخاب بکند که حالش را بهتر میکند یا بهتر با اجتماع خودش ارتباط برقرار میکند؛ با همسایهها و در همان دایره معاشرتهای محدود یا گاهی گسترده خودش. طبیعتاً در مسیری که هر کس به عنوان فردی از آحاد جامعه طی میکند، همه به دنبال موزیک خوب، فیلم و تئاتر خوب، داستان و شعر خوب و راه و حال و حرکت خوب هستند. اینکه بگوییم کار خوب بیافرینیم تا تماشاگر هم خوب استقبال بکند،کمی به شعار نزدیک میشود اما این هم الان مقدور نیست، چون زیرساختهایش ناگهان به وجود نمیآید. اینکه ما ناگهان تصمیم بگیریم در نوروز چه کار بکنیم که تماشاگر با سینما و تئاتر آشتی بکند، تصمیمی نیست که بشود یکشبه یا طی یک هفته و یک ماه گرفت. سالها کار شده تا مثلاً مخاطب برای یک رویداد یا شرایطی آمادگی یافته و خودش را ساخته، رشد کرده و منتظر آن رویداد است. اگر قرار باشد همه روزنهها بسته بشود، زمان میخواهد تا دوباره اینها بازسازی بشود و راههای ارتباطی جاری بشود، خون در رگها جریان پیدا بکند، ضربان قلبها بتپد و دوباره زندگی اطراف مردم جاری بشود و این رودخانه شناور باشد. ما کار خاصی نباید بکنیم، بلکه باید مثل همیشه به مسیرمان ادامه بدهیم و بگذاریم مردم یا درستتر مخاطبان به روش خودشان تصمیم بگیرند که چه زمانی و چگونه به رودخانه زندگی هنری بپیوندند.

آرزوی صنفی و مردمی شما برای سال 1402 چیست؟
آرزوی صنفی من اینست که صنفهای شغلی و حرفهای در قالب هنری به وجود بیاید، طوری که زیربنا و خاستگاه حقوقی و قانونی داشته باشد، یعنی تعیینکننده و قدرتمند باشد، و این امکانپذیر نخواهد بود جز با حمایت تمام اعضای آن صنف، ولی شرایطی وجود دارد که ما را گاهی از حمایت صددرصد از صنف باز میدارد. به زبان اعضا انگار رویداد روشنی از نظر حمایتِ صنف، پیشِ رویمان نمیبینیم. بنابراین ترجیح میدهیم راه سادهتر را برگزینیم، چون راه درست شاید همیشه راه طولانیتر، سختتر و دیربازدهتری باشد. پس ما کار سختی در پیش داریم تا بتوانیم صنفمان را قوی بکنیم. وقتی صنف قوی بشود، ما هم قوی هستیم و به موقع میتوانیم نسبت به هم واکنشهای مناسب داشته باشیم و در شرایط خاص به یکدیگر کمک بکنیم و از همدیگر نیرو بگیریم. غیر از صنفهای هنری که به شغل ما مربوط میشود و دوست دارم بتوانم به یک خانواده هنری تکیه بکنم که از لحاظ حقوقی قدرتمند باشد، میدانم که شغل ما متکی بر ارتباط با مردمیست که مخاطب ما هستند. بنابراین دلم میخواهد آن مردم هرچه زودتر بتوانند آنچه را برای خودشان بهتر است و میپسندند، زودتر پیدا بکنند، یعنی هر کسی در مسیر ایدهآل خود قرار بگیرد. این هم آرزوی من است به عنوان یکی از افرادی که در جامعه زندگی میکنم و هم میتواند آرزوی خیلیها باشد تا بتوانند به آرامش و ثبات برسند. این ثبات میتواند به ثبات جامعه منجر بشود و ما را تبدیل به آدمهای خوشحالتری بکند تا تصمیمهای بهتری بگیریم.
چه توصیه و تذکری برای مسئولان کشور دارید؟
من در این مورد صاحبنظر نیستم که برای مسوولان کشور تعیین تکلیف بکنم یا به آنها بگویم چه کاری درست است و چه کاری نادرست اما یک چیزی را میدانم. قرار نیست هر مسوولی وقتی مسوولیتی را میپذیرد، در مورد همهچیز تخصص داشته باشد و صحبت بکند و تصمیمش تعیینکننده باشد. مسوولبودن یعنی تقسیمِ کار کردن، یعنی آن مسوول در حوزه مسوولیتهای خودش تصمیم بگیرد چه کارهایی را بهتر است انجام بدهد و سکان کشتی مسوولیتش را در مسیر درست هدایت بکند و بتواند به موقع این سکان را به نفر بعدی تحویل بدهد. طبیعیست که در این شرایط باید از مشورت سایر متخصصان، همراهان، معاونان و مشاوران بهرهمند باشد. انتخاب مشاور درست و کسی که در آن حرفه تخصص خاصی داشته باشد، مهم است. به نظرم اینکه مسوولان با چه کسی مشورت بکنند و چگونه در مسوولیتی که بر عهده گرفتهاند تاثیرگذار باشند، هم به خودشان کمک میکند که به عنوان یک مسوول احساس بهتری داشته باشند و هم به دیگران کمک میکند، چون تا زمانی که مسوولیتهای ما در جامعه با هم برخورد نداشته باشد، با هم کاری نداریم و ممکن است از کنار هم عبور بکنیم و حتا به چهرههای یکدیگر نگاه نکنیم، ولی به محض اینکه مسوولیتی را میپذیریم، یک سِمت در کنار سِمتی دیگر قرار میگیرد. اینها باید بتوانند به همدیگر خوراک بدهند و یکدیگر را کامل بکنند. اگر هر کدام از اینها فراموش بکنند که جدا از شخصیت واقعی خودشان،کجا هستند و قرار است چه کاری را انجام بدهند، مثل دو لنگة درهای اتوماتیک میشوند که هیچوقت به هم برخورد نمیکنند، تا زمانی که بادی اینها را باز یا بسته نگه دارد.

در پایان لطفاً اگر خاطرهای از فعالیت در حوزهی تئاتر کودک و بزرگسال دارید، برایمان بازگو کنید.
من هیچوقت فکر نمیکردم روزی خودم در حوزه تئاتر فعایت بکنم. از زمان کودکی همیشه نمایشهای خیمهشب بازی مخصوص نوروز که از تلویزیون پخش میشد، خیلی برایم جذاب بود.کسانی را که کار هنری میکردند، مثل الهه و ربالنوع یا خدا میدیدم، یعنی آدمهایی غیر قابل دسترس با حرفهای پیچیده و الهی، چیزی که متعلق به زمین نیست و ماوراییست. این باور هنوز هم در من وجود دارد. هنوز وقتی هنرمندان این حرفه را میبینم، احساس میکنم چیزی یا جوششی درون خودشان دارد که آنها را متفاوت میکند از آدمهای دیگر. همیشه آرزو میکنم این جوشش زنده و پویا باشد و الهامبخش باشد. این نمایشهای سنتی که هم به اعیاد دینی ما مربوط است و هم به اعیاد ملی ما و به نوعی آداب و رسوم قومیتهای ما مربوط میشود، خیلی ارزشمندند و باید ماندگار بمانند. یکی از راههای ماندگاریشان اینست که به صورت موزهای حفظ و نمایش داده بشود تا اثر و کارآیی آن به مرور زمان کمرنگ نشود. مهمترین خاطرات من برمیگردد به نشستن مقابل خیمة خیمهشببازی و شنیدن ضرب مرشد و صدای مبارک با صفیر و عروسکهایی که یکدفعه در خیمه میافتد و آن دنیای چادری را جان می دهند! من خاطرات زیبایی از این هنر دارم و دوست دارم این زندگی کوچکی را که در چادر خیمه شکل گرفته، همیشه روی صحنه بیافرینم، منتها به شکل دیگری، ولی خانه و چهارچوب و زندگی همان است. آنها در همان چهارچوب معنی دارند و به نظرم این باید حفظ بشود.