تئاتر رسیدن به فهم مشترک از منافع ملی است
سایت هنردستان: امیر دژاکام، نمایشنامهنویس، بازیگر و کارگردان تئاتر، سینما و تلویزیون، با بیش از چهل سال سابقه و تجربة فعالیت در عرصه تئاتر، از دو سال پیش تاکنون نمایشی روی صحنه نبرده اما همچنان در تکاپو و تلاش برای اجرای نمایشی تازه است. او که در ژانرها و سبکهای مختلف تئاتر تولید میکند، از مناسبت آیینی نوروز نیز غافل نبوده و در فروردینماه سال90، نمایشی مناسبتی را به نام «نصرتخانم، مادرم و نوروز» در سالن اصلی تئاترشهر اجرا کرده بود که با استقبال خوب تماشاگران روبهرو شد. با دژاکام دربارهی حالوهوای تئاتر در این روزها و نمایشهای نوروزی گپ زدیم.
***
شما جزو معدود کارگردانهایی هستید که از بدو ورود به عرصهی هنرهای نمایشی، تقریباً هر سال اثری روی صحنه بردهاید. به ویژه در مناسبتهای خاص از جمله فرارسیدن نوروز باستانی، نمایش خوبی مثل «نصرتخانم، مادرم و نوروز» را نوشتید و اجرا کردید اما این روند طی چند سال گذشته با وقفه روبهرو بوده است. دلیل آن چه بوده؟
بله، من کارگردانی هستم که از سال 1357 تا 1399 به صورت مرتب کار روی صحنه بردهام؛ در سالنهای بزرگ با بودجههای کم یا در سالنهای کوچک، و حتا در محوطههای باز! من کنار تئاترشهر،که به من سالن ندادند، نمایش یادگاری را اجرا کردم و بعداً موفق شدم در سالن چهارسو آن را اجرا بکنم. همچنین در جشنوارههای داخلی و خارجی فعال بودم. من بیشترین سالهای عمرم را تئاتر کار میکردم، به این دلیل که تئاتر بخشی از زندگی من بوده. برایم فرقی نمیکرد چه مدیری با چه دیدگاهی در رأس کار قرار بگیرد و بخواهد ایدههایش را پیاده بکند یا نکند. من کار خودم را میکردم. برای حالوهوای نوروز چه بهتر از اینکه ما تئاتر داشته باشیم، مشروط بر اینکه اساساً تئاتر داشته باشیم! سال گذشته برای تئاتر و خانواده تئاتر سال سختی بود، به خاطر بیدقتی مرکز هنرهای نمایشی و مدیرش نسبت به شرایط و اقتصاد بچههای تئاتر! ایشان جایی گفته بودند «خودشان باید به فکر اقتصادشان باشند». وقتی مدیر مرکز هنرهای نمایشی چنین حرفی میزند، نتیجهاش این میشود که دیگر تمام کارگردانهای مطرح تئاتر، روی صحنه نیستند! تمام نویسندگان و بازیگران مطرح تئاتر روی صحنه نیستند! سالنهای تئاتر خالی میشود و حتا وقتی تحریمی شکل میگیرد برای اجرا و تماشای تئاتر، عقل خردمندانهای وجود ندارد که برای مثال بیاید بگوید «فرانسه در جنگ جهانی تحت اشغال آلمان نازی بود اما تئاترها روی صحنه بودند و اجرا میشدند». تئاتر ربطی به سیاست هیچ دولتی ندارد، بلکه یک فعالیت جنبی فرهنگی است و باید اجرا بشود.
آیا شما نمایش تازهای برای اجرا دارید که موفق به روی صحنهبردن آن نشده باشید؟
بله، امسال نمایش «احمد شمس» را داشتم که یک نمایشنامه بسیار مفرح، خانوادگی و اجتماعی بود راجع به مشکلات و درد و گرفتاریهای مردم، قشر تحصیلکرده و قشر متوسط. حتا میتوانم بگویم اولین نمایشنامهای است که کاملاً مستقیم به موضوعات اجتماعی روز میپردازد. منتها شورای نظارت بر نمایش، عملاً نمایش را رد کرد و هیچ حرف و نظری ارائه نمیدهد. میگوید اصلاحیه دارم! اما نه من را برای اصلاحیه صدا میزنند، نه کسی به من اطلاعی میدهد! حدود ده ماه رفتم پیش معاون محترم وزیر و همینطور مدیرکل محترم مرکز، خواهش کردم دلایلشان یا اشکالات کار را بگویند اما هیچکس با من حرف نزد! یعنی بعد از چهار ماه تمرین، نمایشنامة من تعطیل شد. سپس نمایشنامة دیگری ارائه دادم که آن هم الان در گیر و دار اصلاحیه است. یک بار هم تماس گرفتم و با مسوول مربوطه صحبت کردم، ولی هنوز اتفاقی نیفتاده. بنابراین من عملاً خانهنشین شدم، با اینکه من در همان شرایط حاضر بودم، چون عقل و ایمانم این بود که میبایست تئاتر کار بکنیم، آماده بودم تئاتر کار بکنم، ولی عزیزان به من اجازه ندادند بروم روی صحنه!

برای سال جدید چه پیشنهاد یا توصیههایی به مسوولان امر یا همکاران خودتان در فضای هنرهای نمایشی دارید که موجب بشود سالنهای تئاتر رونق دوباره بگیرد؟
ببینید، تئاتر یعنی خردمندی و فهم مشترک. مشکل زندگی ما، عدمِ داشتنِ فهم مشترک از موضوعات است. اگر شما از چراغقرمز فهم مشترک نداشته باشید، سر هر چهارراهی درگیری به وجود میآید. این فهم مشترک است که ما را پشت خطوط نگه میدارد تا زمانی حرکت بکنیم و زمانی دیگر باستیم. تئاتر یک هنر استراتژیک است اما وقتی مدیران ما فکر میکنند تئاتر مثل پیتزافروشی است که باید درآمد داشته باشد، خب ما اگر سالن اصلی تئاترشهر یا تالار وحدت را تبدیل به سالن عروسی بکنیم، درآمد بسیاری زیادی گیرمان میآید! شما فکر کنید همة سالنهای تئاتر تبدیل بشوند به سالن عروسی. میدانید چند میلیارد پول نصیب ما میشود؟! آخر این چه حرفیست که بگوییم «تئاتر باید درآمدزایی داشته باشد؟!». این غلطترین گزارة ممکن است اما در مغز مدیران ما وجود دارد. ببینید، شاه فردوسی،که آدم متمولی بود، تمام زندگیاش را صرف کرد و سالها زجر و سختی کشید تا بعد از سی سال اثرش شد شاهنامه. تئاتر مثل درخت گردوست. درآمد تئاتر را من الان خدمتتان عرض میکنم. وقتی تئاتر در اجتماع شکوفا باشد، در حقیقت ناهنجاری کم میشود، چون جامعه به فهم مشترک میرسد. زن و شوهر، پدر و فرزند، دولتمرد و کارگردان به فهم مشترک میرسند. این فهم مشترک میرود روی سن تئاتر. تبلیغات نیست. تئاتر اندیشهورزی است. تئاتر رسیدن به فهم مشترک از منافع ملی است! آن وقت بِزه کم میشود. بزه که کم شد،کار پلیس کم میشود.کار پلیس که کم شد،کار دادگستری و دادگاه و زندان کم میشود و بعد سرانة ملی ما بالا میرود.
چطور چنین اتفاقی میافتد؟
چون افراد هنر نمایش را دیدهاند و تجربه پیدا کردهاند. یک تجربة خیالی را دیدهاند. میفهمند که وقتی مواد مخدر مصرف میکنند، فلانمسائل را برایش به وجود میآورد، یا رفتارهای پرخطر، یا تصادف و زدن و فرارکردن، چه مسائلی را به وجود میآورد. این یک تجربة مشترک است. بعد این تبدیل میشود به درآمدش و در طول مدت برای ملت درآمدزایی میکند و فرهنگ و دانش ملت را بالاتر میبرد. وقتی فرهنگ و دانش یک ملت بالا رفت، طبیعتاً کارآیی ملت بیشتر است. این خیلی حقیرانه است که فکر کنیم گیشه تئاتر، مثل پیتزافروشی و شکلاتفروشی و کفشفروشی، شب به شب باید دخلش را حساب کرد! من ده سال است دارم استدلال میکنم. البته آنچه به جایی نمیرسد، استدلال است. من حتا یک مرتبه عصبانی نشدم، یا ناراحت نشدم، یا حرف نامربوط نگفتم اما آقایان مدیر، آقایان نمایندگان مجلس، وقتی تئاتر آزاد باشد، همراه با آزادیاش رشد به وجود میآورد. همهجا اشتباه وجود دارد. شما نگاه کنید پرونده اشتباهاتی که در سطح ملی مطرح شده، چهقدر زیاد است. اگر هم گاهی در یک تئاتر اشتباهی پیش میآید، برای یک دستمال که نمیآیند قیصریه را آتش بزنند! کل تئاتر را تحریم کنند و بودجهاش را ندهند! چهقدر نگاه بدبینانهای الان بین مدیران وجود دارد؟! خب شرایط سیاسی هم به این ماجرا شدت بخشید. بله، اعتراض وجود دارد اما تئاتر میتوانست محل اعتراضات باشد. مگر ما نگفتیم کُرسیهای آزاداندیشی و گفتوگو؟! خب آنجا میتوانستند در یک قالبی بدون توهین به کسی، اعتراض بکنند! و بعد آن اعتراضها در جای خودش قرار میگرفت.
در این رابطه میتوانید به نمونههایی از فضای تئاتر اشاره بکنید؟
شما نگاه بکنید، در نمایشنامة «ایرانیان» اثر «آشیل»، یک درامنویس میآید درباره جنگ یونان با ایران، نمایشنامهای مینویسد و نامش را میگذارد «ایرانیان» و شخصیتهای ایرانی در آن صاحب ارزش و اهمیت انسانی هستند، یا «آنتیگونه» را نگاه کنید، یا «چرخدنده» اثر «ژان پل سارتر» یا آثار شکسپیر. هر کدام را که نگاه میکنید، میبینید تئاتر محل نقد خردمندانه است. محل گفتوگوست، نه محل تبلیغ. شما الان نگاه کنید، سالن تئاترهای با موضوعات خاص خالی است.کسی نمیرود ببینید، بازیگران کار نمیکنند. نویسندگان و کارگردانان کار نمیکنند، چون دلشان با این تئاتر نیست، ولی این مملکت، مملکت ماست. باید دلسوزانه با آن برخورد بکنیم. باید رفتار خردمندانهای داشته باشیم که در بلندمدت بتوانیم جواب فرزندانمان را بدهیم و هیچچیز زیباتر از دیدنِ تئاتر نیست.
آقای دژاکام، در پایان خواهش میکنیم خاطرهی شیرینی از سالها حضور و فعالیتتان در عرصه تئاتر بفرمایید.
من سال دوم راهنمایی بودم که جایزه اول بازیگری کشور را گرفتم و از آن موقع همیشه تئاتر کار کردم، یعنی آنقدر خاطره دارم که نمیدانم چطور یک خاطره را برای بیانکردن پیدا و انتخاب بکنم اما یک خاطره دارم که در سالن اصلی تئاترشهر اتفاق افتاد و شاید کمتر کسی باور بکند. یک دوره زمانی بود که به سالن اصلی رسیدگی نمیشد، یعنی سِن و امکانات سالن کمی درب و داغان شده بود. ما نمایش «شهرزاد» را در سالن اصلی اجرا میکردیم که تیم خیلی بزرگی در آن نمایش با ما همکاری و بازی میکردند. همیشه هم سالن پر بود. شب آخر اجرا، درب اصلی سالن نمایش از ازدحام جمعیت شکسته شد. همان شب «وحید فارسی» داشت روی سن سالن اصلی بازی میکرد. سن سالن اصلی، از جنس تختهچوب بود و مستهلک شده بود. وحید فارسی در یک لحظه احساسی و عاطفی نمایش داشت دیالوگ میگفت، ناگهان روی سِن رفت پایین! سِن سوراخ شد و وحید داد زد و رفت پایین. زیر سن اصلی کارگاه بچههای صحنه بود. من رفتم روی صحنه و وحید را از چاله درآوردم. بعد به مسوولان امر نقد کردیم که ببینید، این نقد ما به وضعیت سالن است. اینهمه که میگوییم برسید به تئاترشهر و شما توجه نمیکنید، این هم نتیجهاش! سن سوراخ شد و بازیگر جلوِ چشم تماشاگر رفت پایین!