تئاتر یک امر سرگرمکننده نیست
احمدرضا حجارزاده: استاد بهروز غریبپور ـ پژوهشگر، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر و سینما ـ نام و چهرهای معتبر و شناختهشده در عرصه هنرهای نمایشیست. او تاکنون فعالیتهای فراوان و ارزشمندی برای اجرای نمایشهای صحنهای و عروسکی داشته اما این هنرمند پیشکسوت طی دو دهه گذشته، بیشتر به اعتبار اجرای اپراهای عروسکیاش در تالار فردوسی مطرح بوده است. آخرین اثر هنری ایشان در سال گذشته نیز اجرای اپرای عروسکی عاشورا در تالار وحدت بود که اینبار با تغییر در شیوه اجرا، غریبپور علاوه بر عروسکها، عروسکگردانان را هم روی صحنه به نمایش گذاشت تا دوستداران این گونة نمایشی، شاهد زحمت و تلاش هنرمندان در هنرِ جانبخشی به عروسکها باشند. به مناسبت سال جدید و تعطیلات نوروزی، پای حرفهای استاد بهروز غریبپور نشستیم تا مروری داشته باشیم بر مهمترین فعالیتهای ایشان در سالی که گذشت.
***
سال گذشته از نظر کار و فعالیت هنری برای شما چطور گذشت؟
در سال 1401 برای من یک اتفاق بزرگ هنری افتاد. بعد از یک دههونیم اجرای اپرا در تالار فردوسی و پنهانماندنِ بازیدهندگان و رویت عروسکهایی که به نحو عالی بازی داده میشدند، من یک فاصلهگذاری غیرمتعارف را آغاز کردم و آن اجرای اپرای عاشورا بر روی سازه سفری به صورت اکسپوز در تالار وحدت بود، یعنی شما هم بازیدهنده را میدیدید و هم عروسک را. این اتفاقی بود که من چند سال آرزو داشتم در خارج از ایران انجام بدهم. به یک فستیوالی که پیش از پاندمی کرونا دعوت شده بودم، پیشنهاد کردم به صورتی که عرض کردم، اپرای عاشورا یا هر اپرای دیگری را اجرا بکنم. خوشبختانه این ایده در عمل هم بسیار مورد استقبال قرار گرفت. در اجرای تالار وحدت، در حالی که عروسکها طبعاً نسبت به فضای تالار فردوسی کوچکتر به نظر میرسیدند، ناگهان این موضوع که سی نفر روی کل سازه قرار گرفته باشند و عروسکها را بازی بدهند، بر تماشاگر تاثیر مضاعف گذاشت. این حرکت ستایشی از عمل بازیدهندگانی بود که طی سالیان سال در اپراهای مختلف، هنرمندانه اجرا میکردند اما از چشم تماشاگر پنهان بودند، یعنی در نهایت تواضع صورت میگرفت. در عین حال برای من مفاهیم دیگری از نظر زیباییشناسی و فاصلهگذاری در اجرای یک اثر صحنهای داشت که در شناسنامه هنری من قطعاً به یادگار خواهد ماند.

شما در قالب اپرای عروسکی، به ستایش بسیاری از شعرا و ادیبان پارسی و همچنین موضوعات مذهبی و تاریخی مانند واقعه عاشورا پرداختید. پیش از این نیز سالها تئاتر صحنهای برای بزرگسالان و نمایشهای عروسکی و خیمهشببازی اجرا و پژوهش میکردید و حتا یک فیلم مستند دربارهی هنر خیمهشببازی ساختهاید. با توجه به شروع سال جدید و پیشینه هنری شما، چه پیشنهادی دارید که بتوان از طریق هنر نمایش و سینما، مردم را با آیینهای باستانی و سنتی ایران آشتی داد و آنها را به سمتوسوی ریشههای کهن و آیینیشان بازگرداند؟
ابتدا در مورد پرداختن به شاعران باید بگویم فعالیت من نه فقط درباره شاعران،که حتا در اپرای عروسکی عاشورا هم به ستایش آنچه که محتشم کاشانی به عنوان یک شاعر انجام داده، پرداختم، یعنی او را که از مریدان امامحسین (ع) بوده، از تونل زمان در قرن دهم هجری بگذرانم و در واقعه کربلا تبدیل بشود به یک انسان فعال و مدافع. بنابراین اپرای عاشورا هم در ستایش یک شاعر است، چون معتقدم من در مورد هر شاعری کار کردم، آنها با سوژهشان یکی و یگانه شدند و به همین دلیل از مرز زمان گذشتند اما در خصوص پرداختن به آیینهای باستانی و سنتی ایران، باید بگویم تنها مساله ریشههای کهن و آیینی نیست. مساله اصلی آشتی دادن مخاطب با تئاتر است. خیلیها هنوز از تئاتر میترسند و فکر میکنند تئاتر متعلق به یک قشر خاص است و این قشر خاص، روشنفکران و کتابخواندهها هستند. من با اجرای نمایشهای «بینوایان» و «کلبه عموتُم»، جمع فراوانی از مخاطبان را جذب تئاتر کردم. فراموش نکنید که «بینوایان» در فرهنگسرای بهمن (کشتارگاه سابق) اجرا شد و هفت ماه روی صحنه بود و فقط آن قشر خاص تماشاگر ما نبودند. در مورد احیای سنتها هم، من خیمهشببازی را به شیوه قاجار کار کردم، چون بر این عقیدهام مردم باید ببینند آنچه که یک زمانی به خاطر عدم اعتماد بهنفس به آن علاقهمند بودند و جراتش را نداشتند، به عنوان میراثفرهنگی ارزشمند است. در مورد تعزیه و نقالی نیز همین کار را کردم. یکی از صحنههای شما در اپراهای خیام و مولوی و حتا سعدی میبینید، عنایت به نقالی و تختهحوضی است. مثلاً در اپرای سعدی من یک تختهحوضی اجرا کردم یا در اپرای خیام، سایهبازی و نقالی دارم. در اپرای مولوی، پردهخوانی هست. از اینرو میتوانم بگویم اگر آشتیدادن مردم با میراث کهنشان در دستور کار باشد و ما مقلدهایی نباشیم که آنچه را در غرب اجرا میشود و مورد تایید قرار میگیرد، بلافاصله ترجمه و اجرا بکنیم، این شیوه مد نظر من بوده است. من همیشه از ترجمه آثار فقط به صرف اینکه ما از غرب عقب نیفتیم مخالف بودهام و معتقدم این آسانترین کاریست که میتوان کرد و تماشاگر را از دست داد. مخاطب را باید با همه جلوههای نمایشی به صورت مدرن و با مضامین مختلف آشنا کرد. الزامی ندارد که ما الان فقط تکرار مکررات بکنیم. حتا من در خیمهشببازی به شیوه قاجار، اعمال نظر کردم که آنچه غیرجذاب و غیرموثر باشد، حذف بکنم. در اجراهایی که خارج از کشور داشتیم، وقتی کارشناسان کار را دیدند،گفتند این بهترین شیوه در حفظ سنت است که گروه شما، ترکیبی از مطربها و نمایشگران سنتی و نمایشگران تحصیلکرده و آکادمیک است. بنابراین دغدغهام از چهاردهسالگی که وارد تئاتر شدم تا امروز، تغییری نکرده و آن، جذب حداکثری مخاطب بود.

آقای غریبپور، به نظرتان آیا اجرای نمایشهای مناسبتی در روزهای نوروز، میتواند موجب بشود مخاطب عام هم به سالنهای تئاتر رجوع بکند؟ آیا شما در طول اجرای اپراهای عروسکیتان، هیچوقت پژوهشی در مورد مراسم نوروز داشتهاید تا در فرصت مناسبی، نمایشی با موضوع نوروز یا حالوهوای کاملاً ایرانی برگزار بکنید؟
من تمام نمایشهایی که تاکنون کار کردهام،کاملاً ایرانیاند، ولی یک اثر موزیکال را برای کودکان به مناسبت شب یلدا کار کردم اما هنوز روی صحنه نرفته، مثل خیلی از کارهای دیگرم که در بایگانی ماندهاند. به این دلیل که تهیهکننده باشعور وجود نداشته است، یعنی باید همیشه کاری عرضه بکنید که به شما بگویند آری یا نه! ولی تهیهکننده باشعور باید به من بگوید آقای غریبپور، بیایید روی این موضوع کار بکنید. من تا به حال چنین تهیهکننده باشعوری ندیدهام. یک تصور غلطی داشتم که همای همایون را قرار بود بر اساس تفکرات خواجوی کرمانی بنویسم و اجرا بکنم و این اولین و آخرینبار بود که من توسط یک مار گزیده شدم! یک هیاتی آمدند پیش من و گفتند «خواجوی کرمانی ما به فنا رفته، شما که خیام و حافظ و سعدی را کار کردهاید، روی خواجوی کرمانی هم کار بکنید» اما از سال 96 تا امروز،کار ما هنوز به ثمر نرسیده! من خلاء بزرگ را از جانب تئاتریها نمیدانم، بلکه از جانب مدیران غیرفهیم میدانم که میز برایشان مهمتر از ریسک است.
آرزوی صنفی و مردمی شما در سال 1402 برای فرهنگ و هنر چیست؟
آرزو میکنم که صنف ما و همه هنرمندان، صاحب پیدا بکنند! ما بیصاحبترین شغل دنیا را داریم. ببینید طی سه چهار سالی که ما به خاطر عدم اجرا با مشکلات کمرشکنی روبهرو بودیم، خانواده تئاتر کاملاً به سمت مشاغل و حرفههایی رفتند که برای گذران زندگی، اندکی درآمد داشته باشند. در حالی که در همه دنیا برای هنرمندان ارزش قائل بودند و بیمه بیکاری به آنها دادند. در دوره پاندمی که ما اصلاً نمیتوانستیم اجرا بکنیم، طبیعتاً اگر جامعهای به ما نیاز دارد، باید ما را حفظ میکرد، ولی دریغ از یک ریال کمک برای چنین دوران سختی. بنابراین آرزویم اینست که دوباره مسئولان بفهمند که تئاتر یک امر سرگرمکننده نیست. تئاتر میتواند در چرخه فعالیتش همهگونه باشد اما تئاتر به معنای تئاتر موثر و اندیشمند، جزئی از عناصر ترقی و حفظ فرهنگ این جامعه است. تا حالا من نه رئیسجمهوری و نه وزیر فرهنگ و ارشادی را دیدهام که اهمیت این قضیه را درک کرده باشد.
در پایان، اگر خاطره شیرین و بامزهای از سالها فعالیت در حوزه تئاتر به یاد دارید، خوشحال میشویم بازگو بفرمایید.
من سال 1354 نمایشنامهای را نوشته بودم به نام «افسانه ترس» که این نمایش اولین و آخرین تور یک گروه تئاتری بود در سرتاسر کردستان. ما در شهرهای بانه، سقز، قروه، مریوان، بیجار نمایشمان را اجرا میکردیم. همه این شهرها کموبیش یک سالن اجتماعات مناسب داشتند، ولی به بیجار که رسیدیم، متوجه شدیم اصلاً سالن اجتماعات یا سالن تئاتر ندارند. من در ملاقاتی که با فرماندار داشتم و استقبال گرمی از من و همراهانم در دفترشان کردند،گفتم «باید زودتر جلسه را ترک بکنم که محل اجرا را ببینم». ایشان گفتند «ما یک سالن بسکتبال داریم که نمایش باید آنجا اجرا بشود».گفتم «آقا، این کار اصلاً برای آنجا طراحی نشده! ضمن اینکه در چنین سالنی با چنین جمعیتی، صدا به صدا نمیرسد». به ما گفتند «ما برای تماشای این نمایش، دعوتِ عام کردیم». گفتم «این کار غلط است». حالا تصور بکنید در یک سالن سهچهار هزار نفری باید این نمایش را اجرا میکردیم. رفتیم سالن را دیدیم و من تغییرِ طراحی صحنه دادم. بعد وقتی داشتیم برای صرف ناهار در خیابان میرفتیم و قدم میزدیم، دیدیم روی یک جیپ، بلندگویی نصب کردهاند و میگویند که:«اهالی محترم بیجار! به دلیل اینکه نمایش «افسانه ترس»، ترسناک است، لطفاً فرزندان خود را برای تماشای این اثر نیاورید!». نشان به آن نشانی که تمام مردم بیجار بعلاوه بچهقنداقیها به سالن آمدند! هنگام اجرا، سالن نه تنها روی سکوها جای کافی برای تماشاگران نداشت، بلکه در خود صحنه هم جمعیتی نشسته بودند که بازیگران ما هنگام اجرا، بین مردم گم شده بودند! آخر نمایش همه آمدند و تشویقمان کردند اما فکر نمیکنم هیچکس آن نمایش را فهمیده باشد که چه بوده است. واقعاً یک فرماندار باید خیلی کودن باشد که چنین تبلیغی برای تماشای نمایش بکند! چون وقتی شما به مردم میگویید نمایش ترسناک و هیجانانگیز است و به تماشا نیایید، اتفاقاً یعنی بیایید!