گفت‌وگو با «سحر غیاثوند»، هنرمند نقاش به بهانه برگزاری نمایشگاه «هوژین» در گالری زرنا

در سرم فکر کاشتنِ درخت دارم،گرچه باغ من از درخت تهی‌ست

مهرو ماهر: نمایشگاه نقاشی‌های «سحر غیاثوند» با عنوان «هوژین»، روز 4 اسفندماه در گالری زرنا افتتاح و با استقبال نسبتاً خوب مخاطبان روبه‌رو شد. در این نمایشگاه که با اجرای پرفورمنسی توسط این هنرمند و طراحی سارینا شاد همراه بود، آثار غیاثوند در دو بخش «هوژین» با 13 تابلو و بخش مجزای با 20 تابلو نقاشی به نمایش درآمدند که همه آثار با تکنیک آبرنگ اجرا شده‌اند. سحر غیاثوند متولد 1365 و دارای مدرک لیسانس نقاشی است. او نقاشی را به صورت حرفه‌ای از سال ۸۷ با رشته نقاشی ایرانی شروع کرده و علاوه بر نقاشی، در رشته تئاتر نیز فعالیت دارد. این هنرمند تاکنون در نمایشگاه‌های گروهی داخلی و خارجی بسیاری نظیر بخش نقاشی نمایشگاه قرآن و نمایشگاه‌هایی در ترکیه و هلند شرکت داشته است. به بهانه تازه‌ترین نمایشگاه سحر غیاثوند در گالری زرنا، با او به گفت‌وگو نشستیم.

***

  • نمایشگاه نقاشی‌های شما در گالری زرنا، چندمین نمایشگاه‌تان است و با چه موضوع و هدفی شکل گرفته؟

نمایشگاه «هوژین» دومین نمایشگاه انفرادی من است و تاکنون حدود شش نمایشگاه داشته‌ام. ماجرای نمایشگاه هوژین از اینجا شروع شد که حالی غمگین را در خودم حس می‌کردم اما شادی قلب آدم‌ها را می‌خواستم، آن شادی که همة نه تنها انسان‌ها، بلکه تمام جاندارانی که روی زمین نفس می‌کشند، تجربه‌اش کنند. من به دنبال زندگی می‌گشتم و سعی داشتم نور و عشق در هر انسان بیش‌تر دیده بشود تا حال زمین با مهربانی زیبا بشود. به نظر من هنرمندبودن فقط یک کلمه نیست. هنرمندبودن این نیست که فقط هنرمندان بر کارهای شما نظری بیندازند، همان‌طور که برای درخت فرقی ندارد سایه‌اش را تقدیم انسان می‌کند یا حیوان. یک هنرمند در آغاز خود را خوب می‌شناسد و بعد خالق آن‌چه می‌شود که پیرامونش از آن تهی است. به عقیده من، تصویر و صدای آن‌چه که ما می‌بینیم، از قبل مشخص و قابل لمس است، ولی آیا می‌توان تصویری خلق کرد که نویدی از نوری جدید باشد؟

  • در تمام آثار شما، درخت در شکل‌های مختلف نمود بارزی دارد اما نشانه‌ای از چهره‌ی مرگ نیز در نقاشی‌های‌تان پیداست. فکر می‌کنم نام «هوژین» به معنای «آفرینش دوباره» نیز از تصویر درخت در آثارتان الهام گرفته شده! آیا با این دو اِلمان قصد داشتید تقابل زندگی و مرگ را به نمایش بگذارید؟

هوژین (زندگی‌بخش) برای من یک کلمه نبود؛ بلکه تکه‌زمین غمگینی‌ست که هر درخت (یا انسان) می‌تواند او را شاد بکند. در حقیقت آن بهانه‌ای است که شما بدانید خودتان می‌توانید این زمین و هرچه را که هست، نجات بدهید. در حقیقت از هوژین باز هم می‌رسیم به خود. خود یک باور می‌شود برای عشق، محبت و صلح. به نظر من، بین زنده‌مانی و زندگانی فاصله‌ای زیادی‌ست. با این‌حال، من تو را دعوت می‌کنم به زندگانی، چون تو را دوست دارم. زندگی‌بخشیدن از بخشش خود و باور خود شما آغاز می‌شود. مرگ، بخشی از زندگی و چرخش و سفر ماست. همان‌طور که احمد شاملو می‌گوید «مردگان این سال عاشق‌ترینِ زندگان بودند». در دل خاک، آن‌چه پاک است یا پاک شده، مانند راز و گنجی در دل خاک است. جسم به خاک می‌رسد. مرگ نه ترسناک است و نه غمگین اما از دل همان خاک، درختی سبز می‌شود. اگر تو بدانی در سفر هستی و فقط باید زندگی کنی و از خود عشق به جا بگذاری، زندگی دوباره از تولد یک جسم دیگر ظهور می‌کند. زندگی و مرگ هم‌مسیر یکدیگرند و جدا نیستند، در تقابل با یکدیگر نیستند. آنها سفر تو را کامل می‌کنند. هر سفر انتهایی دارد. به همین دلیل، زمان تمام می‌شود، پس باید لحظه را دریافت کرد. می‌توان از زندگی به مرگ و از مرگ به زندگی سفر کرد. هوژین همان زمینی است که مرگ را تداعی می‌کند تا تو با زندگی آن را از غم برهانی. زندگی‌بخش هوژین خود تو هستی.

سحر غیاثوند
  • منظورتان از تاکید بر جمله «هر درخت یک انسان است و هر انسان یک درخت» در استیتمنت نمایشگاه چیست؟ چرا جز در یک تابلو، در باقی نقاشی‌ها، اثری از انسان نمی‌بینیم؟

انسان پیچیدگی را دوست دارد اما درخت همانی است که تو آن را می‌بینی. بدون هیچ پیچیدگی، مِهر می‌دهد، سایه می‌دهد، میوه می‌دهد، بی‌دریغ. انسان بنا بر عادت‌ها، اتفاق‌ها و هر آن‌چه برایش اتفاق می‌افتد و عدم آگاهی از خود، گاهی بی‌مهر می‌شود و پر از خشم. من او (انسان) را همچون درختی ترسیم می‌کنم که خود را به یاد بیاورد که تا چه حد زیباست. درخت خشم و نفرت ندارد.

  • معمولاً برای ترسیم تابلوها، از چه منابع و موضوعاتی در زندگی و جهان پیرامون، ایده و الهام می‌گیرید؟

درباره منابعی که از آن‌ها الهام گرفتم، باید بگویم دیوید لینچ از رنج به زیبایی یاد می‌کند. اگر آن را رنج ننامیم، من ابتدا از خود و قلبم آغاز کردم، ما آینه یکدیگریم. دوم، خیابان و سوم سگ‌ها که به آنها خیلی علاقه‌مندم. من عشق را از موجودی آموختم که زبان نداشت و فقط با نگاه و قلبش زندگی‌کردن را به من آموخت و همچنین زمان را که گاهی شاید برای زندگی‌کردن کوتاه باشد. چهارم، سفرکردن بین آدم‌ها و طبیعت و در انتها کتاب‌هایم که از شعر و ادبیات آغاز می‌شوند و مرا به یونگ و فروید و شوپنهاور و فلسفه زیبای خودم می‌رسانند.

  • ماجرای پرفورمنسی که در افتتاحیه نمایشگاه اجرا شد چه بود؟ ایده آن از کجا آمد و قرار است چه مفهومی را به تماشاگران منتقل بکند؟

پرفورمنس من، برگرفته از شعر «عشق عمومی» شاملو است؛ جنون درخت پیری که دلش جوانه می‌خواهد و رقص جوانه‌هایش در باد. درخت عشق و گذرکردن را به خود یادآوری می‌کند.

  • انتخاب اشعاری از شاعران معاصر و مطرح ایران برای هر تابلو، ایده‌ی نو، جالب و تاثیرگذاری‌ست، بخصوص که شما از بازدیدکنندگان می‌پرسید با کدام تابلو ارتباط بیش‌تری گرفته‌‌اند و شعر آن اثر را تفسیری از انتخاب و روحیه تماشاگر می‌دانید. خودتان هم اهل شعر و ادبیات هستید؟ درباره افزودن اشعار و گزینش آنها برای هر تابلو توضیح بدهید.
  • شعر به نظر من، به طور هنرمندانه‌ای شما را به هر زمان و مکان و دیاری که بخواهید می‌برد. بله، من علاقه زیادی به شعر دارم، از شکسپیر تا فاضل نظری، از شاملو تا مولانا. من با این ایده که اشعاری در کنار کارهایم به نمایش دربیایند، دوست داشتم صاحب درخت، با شعری که متناسب به تصویر خلق‌شدة من است، خود را بیش‌تر لمس بکند.
  • در پایان، نکته یا حرف ناگفته‌ای اگر مانده، بفرمایید.

دوست دارم به این نکته اشاره بکنم که ما در نمایشگاه «هوژین»، مجموعی از تمام هنرها بودیم. روز اول تئاتر را داشتیم، بعد نقاشی و شعر هم داشتیم و روز آخر با موسیقی نمایشگاه را به پایان بردیم. سعی کردیم بگوییم حتی همه هنرها هم می‌توانند با هم در صلح باشند و به صورت نمایش زیبایی دربیایند.

امتیاز دهید