زیست فرهنگی در کنار شاعر مورد علاقه
این روزها در تماشاخانه ملک تهران روی صحنه هستم با اجرای پروژه نمایشی موسیقایی «و تو هم برنگشتی» به کارگردانی مهیار علیزاده؛ پروژهای که علاوه بر نویسندگی اثر، افتخار حضور در کنار هنرمندان ارزنده پروژه به عنوان بازیگر را نیز پیدا کردهام.
سوژه اصلی این پروژه «آلزایمر» و فراموشی است؛ موضوعی که مهیار علیزاده سه سال پیش ایدهاش را با من مطرح کرد و گفت مایل است پروژهای را با این مضمون و محتوا به سرانجام برساند. مسیری که بعد از ارائه طرح، روی آن تمرکز زیادی داشتم تا بتوانم این بار در قالبی متفاوت مانند «فیلم کوتاه» یا«فیلم بلند» به تجربه متفاوتی برسم. خیلی هم درباره این موضوع فکر کردم اما از پس عبور این تفکرات بود که به ذهنم رسید چرا این سوژه را در قاب صحنه تجربه نکنیم؟ پرسشی که پاسخ به آن نمایشنامهای شد به نام «و تو هم برنگشتی» با محوریت «فراموشی».
در ابتدای نگارش متن، رویکردی که برای شکلگرفتن نمایش به ذهنم رسید، مواجهه شخصیت مورد نظر نمایشنامه با مقولهای به نام «آلزایمر» و سیر خاطرات و اندیشه او در دوران بیماری با خود و دوران کودکیاش بود. مسیری رویاگونه که انگار یک بازگشتِ به خود است. مسیری که خود میتواند شروعکننده داستانی باشد که برایم جذاب بود. حضور در پروسهای که مهیار علیزاده به عنوان ایدهپرداز، آهنگساز و کارگردان این پروژه با همراهی فرزین محدث نقش بسیار موثری برای تکامل در نگارش ایفا کردند و اگر نبودند شاید این متن به سرانجام نمیرسید.
جالب اینکه مهیار علیزاده هم از همان ابتدا گفت میخواهد نقش اصلی پروژه را بر عهده استاد شمس لنگروی بگذارد و این کار من را سخت کرد، چون شمس لنگرودی یکی از مهمترین شاعران زندگی من است و من همیشه و همیشه آرزو داشتم در کنار او حضور داشته باشم و چه خوب که ایشان پذیرفت تا ما در کنار این شاعر ارزنده، زیست در کنار هنرمندی را تجربه کنیم که یکی از مهمترین و موثرترین شاعران و پژوهشگران عرصه ادبیات معاصر ایران است. مسیری که ایشان در طول پروسه نگارش متن و تمرین با فراغ بال از هیچ حمایت و راهنمایی دریغ نکرده و بهترین همراه بود. البته محتوای نمایشنامه دربرگیرنده فضایی است که اصلاً ربطی به زندگی شخصی استاد ندارد اما این هنرمند به قدری برای ادبیات ایران اهمیت دارد که ما میخواستیم ایشان ایفاگر نقش اصلی باشند.
نکته دیگری که لازم میدانم درباره پروژه «و تو هم برنگشتی» به آن اشاره داشته باشم، فضای نمایش است؛ مسیری که هم بنده و هم مهیار علیزاده نمیخواستیم در مسیر یک ارائه واقعگرایانه پیش روی مخاطبان قرار بگیرد.«و تو هم برنگشتی» یک عاشقانه آرام است،«و تو هم برنگشتی» تجربه تماشای فرآیند حضور انسان امروزی در یک دنیای غیرواقعی بوده که مدام در آن سیر و سفر میکند، فرآیندی که موجب ظهور و بروز ایدههای متفاوتی شد اما در مشورت با فرزین محدث که در کنار بازیگری به عنوان مشاور هم همراه ما بود، مدام تغییر کرد. او با نگاه خلاقانه خود ذهن ما را پرورش میداد که ایدههای ذهنی و متنی خود را چگونه روی صحنه اجرایی کنیم.
به هر ترتیب آنچه به عنوان نویسنده پروژه «و تو هم برنگشتی» تجربه کردم، زیست در فضای بسیار ارزشمندی بود که بسیاری از دیالوگها و اتفاقاتش برخاسته از زندگی شخصی و ارتباطاتم با افراد مختلف بود. این کار برای من و مهیار علیزاده یک تم شخصی دارد که شاید لحظه لحظه آن را تجربه کرده و برایمان پرسش ایجاد کرده بود؛ پرسشهایی که تلاش کردیم آنها را روی صحنه صادقانه مطرح کنیم و بسیار خوشحالم این زیست فرهنگی روی صحنه با کلیدواژه «فراموشی» که برای من به واسطه قرارگرفتن در کنار هنرمندان ارزشمند این گروه اجرایی، هم به عنوان بازیگر و هم به عنوان خواننده افتخار بزرگی را رقم زد؛ پروژهای که توانسته تاکنون مورد رضایت مخاطبان هم قرار بگیرد. مسیری که کاش در آینده نیز ادامه پیدا بکند و هنرمندان جوان بتوانند در کنار انسانهای باتجربه بیشتر بیاموزند، چون این اتفاق انگیزه آنها را برای حضور موثر و کارهای خلاقانه بیشتر میکند.