حکایتهایی از رنجهای زندگی نمایشگران
احمدرضا جچارزاده: اجرای نمایشهای سنتی و ایرانی با شیوههای خاص خود، نیازمند کولهباری از دانش و تجربه است تا کارگردان و دیگر عوامل گروه بتوانند در خلق آن موفق و سربلند باشند. نمایش «مجلس توبهنامهنویسی اسماعیل بزاز» به نویسندگی حسین کیانی و کارگردانی کارن کیانی،که این روزها در سالن کوچک تالار مولوی روی صحنه است،گرچه اثر کامل و بینقصی نیست اما نمونه خوب و نسبتاً موفقی از نمایشهای آیینی و سنتی است.
کارن کیانی در نخستین تجربه کارگردانی به لطف متن درخشان و راهنماییهای پدری هنرمند و کاربلد، اثری تماشایی و دلنشین پدید آورده است. برای هر تماشاگر جدی تئاتر، در جایجای اجرای «مجلس توبهنامه…»، سایه پررنگ حسین کیانی و ایدههای اجرایی او قبال تشخیص است، چراکه کیانیِ پدر در این گونة نمایشی ید طولایی دارد و پیشتر، اجراهای موفقی از ایندست روی صحنه برده بود، از جمله نمایشهایی مثل «مضحکة شبیه قتل»،«همسایه آقا»،«بیداری خانه نسوان»،«مجلس سودابهخوانی» و «مشروطهبانو». با اینحال «مجلس توبهنامه…» علاوه بر کارگردانی، دومین تجربه نویسندهاش در نگارش نمایشنامههای تکپرسوناژ (پس از نمایشنامه «زبان اموات») و اولین متنی است که با این ویژگی از حسین کیانی اجرا میشود.

در نمایش «مجلس توبهنامه…»، نظم و هماهنگی قابل توجهای میان متن، طراحی صحنه،کارگردانی و بازی بازیگر به چشم میآید. طراحی صحنه و لباس کاملاً در خدمت قصه نمایشنامه و شیوه اجراییست. در هر چهار گوشه صحنه، چهار صندلی و چوبرختی با عصا و کلاه و لباسهای متناسب با شخصیتهایی که به نوبت توسط راوی تقلید میشوند، مهیاست که پیش از کاربرد هر کدام در طول اجرا،کنجکاوی تماشاگر را برمیانگیزد و او را به انتظار وا میدارد تا این تنپوشهای تقلید را بر تن تکبازیگر صحنه ببیند. هرچند لباسها در تداعی نقشها یاریرسانند، ولی شاید بهتر بود طراح لباس (حسین کیانی)، پوشش بازیگر را به لباسهای کمتری محدود میکرد یا حتی با اکتفاکردن به یک لباسِ چندمنظوره و پشت و رو برای بازیگر، نشانهها و اِلِمانهای مختصری را در همان یک دست لباس میگنجاند تا زمانِ کمتری صرف تعویض لباس بازیگر مقابل چشم تماشاگر صرف بشود و ریتم کار در لحظههایی افت بکند.
«مجلس توبهنامه…» علاوه بر اینکه بیدلیل و ضرورت، زمانی طولانی دارد، از شروعی کُند و آهسته نیز برخوردار است که موجب شده با توجه به ظرفیت و موضوع نمایش، داستان اصلی خیلی دیر شروع بشود. واقعاً آنهمه تکرارِ جمله «نمینویسم …» و خشم و کلافگی اسماعیل بزاز لازم نیست و اگر از میزان آن کاسته میشد و نمایش زودتر به موضوع اصلی میرسید، بهتر بود اما در ادامه، بازی پرانرژی بهروز پناهنده، بر ریتم و روندِ روایت نمایش میافزاید و مخاطب را تشنة دانستنِ علت اجبار در توبهنامهنویسی میکند. این تمهید که اسماعیل بزاز ابتدا با تقلید و تمسخر و شرح گِله و شکایت از آنهایی که به ناحق او را فلک کردهاند، روایت خود را آغاز میکند تا ناگهان در لحظات پایانی نمایش، تازه به معرفی خود بپردازد و بگوید اصلاً چه شد که او از بزازی در بازار، به تقلیدبازی در دربار ناصری کشیده شد، ایده قابل توجهای است که تماشاگر را با اثر همراه میکند. پناهنده در اجرای ژستها و لحن بیان و بدن اغلب تیپ ـ شخصیتهای مختلفو متنوع (روحانی، شاه،کریمشیرهای، نمایندهی کنسولگری فرانسه و …) سربلند بوده و یکتنه تکنیک نمایشهای آیینی و سنتی، از تختهحوضی و نقالی گرفته و تعزیه و سیاهبازی و خیمهشببازی را به درستی روی صحنه زنده کرده است. او لهجهها و گویشهای قومی ایران را خیلی شیرین و بامزه اجرا میکند. هرچند که به نظرم در اجرای لهجه اصفهانی، چندان موفق نیست و غلظت لازم در این لهجه را به کار نمیبندد. همچنین در بازی با عروسک مبارک، طنازی متن و اجرا کم است و بگو مگوهای مرشد و مبارک، چنانکه انتظار میرود، تماشاگر را نمیخنداند، ولی نگاه بکنید به لحظه تقلید نمایش «طبیب اجباری» مولیر که در دو نقش موسی و همسرش چه اجرای خندهداری روی صحنه برای تماشاگر (یا شاه و درباریان) ترتیب میدهد.

ویژگی مثبت دیگر اجرا، انتخاب موسیقیهای قدیمی و خاطرهانگیز و استفادة همزمان از تنبک برای صداسازی برخی لحظههاست که ایده خلاقانهای در اجرا بوده و بر کیفیت دیداری و شنیداری نمایش، تاثیر ویژهای گذاشته است.
مضمون نمایشنامه «مجلس توبهنامه…» نیز بسیار حائز اهمیت است، چنانکه میبینیم از دیرباز تا امروز، نمایشگران نه تنها تشویق و حمایت نشدهاند، بلکه همیشه مورد ظلم و غضب و بیمهری حکومتها و دولتمردان داخلی ـ و گاهی خارجی ـ بودهاند اما به ندرت پیدا میشوند هنرمندانی نظیر اسماعیل بزاز که حبس و فلک و مُثلهشدن را ترجیح میدهند به توبهنامهنوشتن از اجرای کار هنری. چنین افرادی به مرتبهای از شعور و انسانیت و شرافت رسیدهاند که بر سر حفظ این موازین اخلاقی، جان میدهند، ولی توبه نمیکنند. یک نمونة زنده و حاضر چنین هنرمندانی در ایران، خود حسین کیانیست و بسیاری هنرمندان دیگر که در راه حفظ شرافت قلم و هنر، یا جان دادند یا مجبور به مهاجرت شدند تا مجبور به اجرای فرامین اجباری نشوند. افسوس که این حکایت تلخ و تاسفبرانگیز از عهد قجر تاکنون در این دیار باقیست.
در نهایت با توجه به اینکه کارن کیانی، برای اولینبار نمایشی را به تقلید از حرفه و هنر پدر روی صحنه آورده، میتوان نمایش «مجلس توبهنامهنویسی اسماعیل بزاز» را اثری دلنشین و تحسینبرانگیز دانست و تماشای آن را به دوستداران نمایشهای آیینی و سنتی پیشنهاد کرد.
