یادداشت «فریبا کریمی»، به بهانه انتشار رمان باغِ کَج

بیانِ دغدغه‌های شخصی در دل داستان فولکلور

رمان «باغِ کَج» نوشته فریبا کریمی به تازگی توسط انتشارات «نفیر» چاپ شده است. این رمان اجتماعی،که به سرنوشت یکی از زنان ایرانی در روستایی دورافتاده می‌پردازد، نخستین اثر کریمی است که با استقبال خوب علاقه‌مندان به ادبیات داستانی روبه‌رو شده. در خلاصه‌داستان این کتاب آمده:«بهمن، پس از ازدواج مجدد، خانه و زندگی‌اش را ترک می‌کند و این اتفاق، شروع حوادث و مسیر تغییرات تازه در زندگی شخصی و خانوادگی همسر او، «حریرا» است». فریبا کریمی، متولد هشتم اردیبهشت‌ماه 1371 در تایباد، دارای مدرک کارشناسی هنر در رشته‌ی طراحی فرش است. او نوشتن را از هفت سال پیش با انجمن روایت در مشهد آغاز کرده و تاکنون با انجمن میعاد در شهرستان تایباد ادامه داده است. این نویسنده به بهانه چاپ رمان «باغ کج»، یادداشت کوتاهی در اختیار ما گذاشته که می‌خوانید.

ـ ـ ـ

فریبا کریمی/ نویسنده

نوشتن را هفت سال پیش با انجمن روایت در مشهد آغاز کردم و با انجمن میعاد در شهرستان تایباد ادامه دادم. نوشتن آن‌قدر نرم و آهسته و کُند پیش می‌رود که درست یادم نمی‌آید نقطه آغاز من برای نوشتن کِی و کجا بود! فقط یادم می‌آید که در خیابان هاشمیه مشهد قدم می‌زدم به حوزه هنری که رسیدم مکث کردم. وارد آن‌جا شدم و راجع به کلاس‌های داستان‌نویسی سوال کردم و بعد شماره تماسم را برای دریافت اخبار مربوط به کلاس، در اختیار مسئول آن‌جا قرار دادم. همین که پایم را از حوزه هنری بیرون گذاشتم، دنیای داستان برایم تمام شد و به هیچ وجه، تصمیم جدی برای رفتن به آن کلاس نداشتم. حدود یک ماه پس از آن تاریخ، تماس‌های مکرر مسئول حوزه مرا به سمت این کلاس کشاند و آغاز جدی برای شروع نوشتنم رقم خورد. اوایل داستان کوتاه می‌نوشتم و خواندن داستان کوتاه را به رمان ترجیح می‌دادم. چند سال به همین روال گذشت. داستان کوتاه‌های دست‌وپاشکسته، نیمه‌کاره یا حتی کامل‌شده‌ای را فقط می‌نوشتم و رهایشان می‌کردم. یکی از این داستان‌ها مرا مجذوب خود کرد و روز به روز در ذهنم پرورش یافت. ابتدا تصمیم داشتم که آن را به یک داستان حدوداً بیست یا سی صفحه‌ای تبدیل بکنم اما هر چه‌قدر پیش می‌رفتم، توانایی عجیبی را در نوشتن رمان بیش‌تر از پیش در خودم می‌دیدم. بنابراین تصمیم گرفتم آن داستان کوتاه را به یک رمان تبدیل و طرح کلی آن را تنظیم بکنم. اولویت در نویسندگی برای من همیشه داستان کوتاه بود، هنوز هم همین‌طور است. سعی می‌کردم و می‌کنم بیش‌تر بنویسم تا به یک ساختار منسجم‌تر از نسخه قبلی خودم برسم.«باغ کج» با همه تردیدهایی که در شروع نگارش آن داشتم، آغاز شد. یک داستان فولکلور که دغدغه مردم آن، دغدغه‌های من هم بود؛ مردمی که سنت‌ها در زندگی آنها نقش پررنگی دارد.گرچه زمان داستان در گذشته است و با زمانه حال ما شکل و شمایل متفاوتی دارد اما به صرف علاقه شخصی من به فضای فولکلور و سنتی، دغدغه‌های من در این فضا نوشته شد. مسائلی که در هر دوره و زمانی دست‌وپاگیر انسان بوده، است و خواهد بود. زندگی من لابه‌لای کلمات و سطرهای «باغ کج» حدود چهار سال طول کشید. بارها و بارها چه به لحاظ فنی و چه به لحاظ محتوایی داستانم را ویرایش کردم و در نهایت آن‌چه را از ابتدا در ذهنم تصور می‌کردم، ساخته و پرداخته شد. امیدوارم «باغ کج» راه خود را بین مخاطبان پیدا بکند و جای خود را در میان علاقه‌مندان به کتاب باز بکند و از خواندن آن لذت ببرند.

5/5 - (1 امتیاز)