نگاهی به نمایش شنیداری «غم‌نومه‌ی فریدون» به کارگردانی پیمان قدیمی

مراسم به دارآویختنِ خورشید

مهرو ماهر/ خبرنگار و منتقد

کارگردان نمایشی: نیما دهقانی

بازیگران: صابر ابر/ فرهاد اصلانی/ امیر جعفری/ حبیب رضایی/ سیامک صفری/ فاطمه معتمدآریا/ ژاله علو/ آیدا شاملو/ زنده‌یاد مرتضا احمدی.

مهرو ماهر: نمایش‌های شنیداری یا به تعبیری دیگر رادیویی، از سال‌های دور در کشور ما جایگاه معتبری میان دوست‌داران هنرهای نمایشی دارند و تاکنون آثار ارزشمندی در این زمینه تولید و پخش شده‌اند اما از میان همه‌ی آثار تولیدشده، فقط چند نمونه توانسته‌اند به موفقیت و شهرتی عمومی دست پیدا بکنند. یکی از آنها، نمایش شنیداری «غم‌نومه‌ی فریدون» است که نخستین‌بار در مردادماه سال 96 به نویسندگی و کارگردانی «پیمان قدیمی» منتشر شد؛ اثری به غایت ارزشمند، مهم و ماندگار که می‌توان ـ و باید ـ بارها آن را شنید و شنیدنش را به نسل‌های بعد نیز پیشنهاد کرد.

این نمایش، روایتی موسیقایی و فولکلوریک است از یک آبادی که مردمان آن در شادی روزگار می‌گذرانند، ولی روزی یکی از اهالی زورگو و قلچماق آبادی به نام میرزا قَشَمشَم،که قصد ربودن و تعرض به دختر زیبای آبادی «هیچا» را داشته، توسط جوانی به نام فریدون در اجرای نقشه‌اش ناکام می‌مانَد و به دست مردم تحقیر و ریشخند می‌شود. آمیزقشمشم از آن‌پس کینه‌ی خنده و شادی را به دل می‌گیرد و با کمکِ بالادستی‌های حکومت، بر زندگی مردم آبادی تسلط می‌یابد و مانع از خوشی و شادی برای مردم آبادی می‌شود. او خندیدن را ممنوع می‌کند و نافرمانان این امر را بر سرِ دار می‌آویزد.

پیمان قدیمی، نویسنده و کارگردان «غم‌نومه…» در داستانی تمثیلی، حکایت شادی از دست‌رفته‌ی یک ملت را باز می‌گوید. نمایش‌نامه استخوان‌بندی محکم و درستی دارد. دیالوگ‌ها علاوه بر توصیف فضا، پُرند از تصاویر شنیدنی و دیدنی، طوری که اگر نمایش را با چشمان بسته بشنوید و قوه‌ی تخیل را به کار بگیرید، هر آن‌چه را از زبان راویان و اجراگران می‌شنوید، به چشم می‌بینید. دیالوگ‌نویسی‌های شعرگونه و ریتمیک نمایش،گرچه یادآور نمونه‌های موفقی مانند فیلم «حسن‌کچل» یا نمایش شنیداری «شهر قصه» هستند، ولی در بستری مدرن و تازه، به زبانی بکر و شیرین نوشته و اجرا شده‌اند. در این میان، صداگذاری فوق‌العاده‌ی نمایش و موسیقی بی‌نظیر حسین علیزاده نیز به تصویرسازی ذهنی شنونده کمک می‌کند. ضمن این‌که نویسنده در طول نمایش، علاوه بر روایت داستان اصلی، یعنی دل‌دادگی فریدون به هیچا و مبارزه‌اش با آمیزقشمشم و تفکر سیاه‌اندیش او، به ترسیم و تشریح مشاغل و زندگی اجتماعی مردم پرداخته. همچنین متن نمایش، سرشار از اشاره‌های بجا و خلاقانه به آثار ادبی و سیاسی معروف ایران است؛ از «ماهی‌سیاه کوچولو»ی صمد بهرنگی گرفته تا «سگ ولگرد»،«زنده‌به‌گور» و «بوف کور» صادق هدایت و «حسین‌قلی، مردی که لب نداشت» احمد شاملو. با این‌همه، مهم‌ترین ویژگی «غم‌نومه…»، متن کنایی و انتقادی آن‌ست. شاید پُربی‌راه نباشد اگر این اثر را نسخه نمایشیِ فیلم «باز هم سیب داری؟» ساخته‌ی بایرام فضلی بدانیم، با این تفاوت که آن‌جا،کچلِ قهرمان هرگز موفق به آزادی عشقش نمی‌شود اما در «غم‌نومه…»، فریدون با مقاومت و مرگ خود، غصه و سیاهی را از آبادی دور می‌کند و با دعوت به امیدواری، شادی را به لب‌های هیچا و سایر اهالی بازمی‌گرداند.

کارگردان موفق شده فضای سرد و سیاه آبادی را در لحظه‌ی حمله‌ی سپاه آمیزقشم به خوبی بازسازی بکند.گوش بدهید به فصلی که یک روز صبح سرد پاییزی، خوفِ جهنم بر سر آبادی سایه می‌اندازد:

ـ یاالله پاشین بیدار شین/ هرچی ایشون می‌گن شین/ تالاپ تالاپ غم اومد/ آمیزقَشَم‌شَم اومد.

ـ هیشکی نباس بخنده/ خوشی باهاس بِگَنده/ خنده که ایمون نمی‌شه/ بنده که خندون نمی‌شه/ هر کی که ایمون نیاره/ آخرتش جهنمه.

غیر از متن و کارگردانی، اجرای نقش‌خوانان به‌یادماندنی و عالی‌ست. سیامک صفری و فاطمه معتمدآریا در نقش راویان قصه، شاید بهترین روایانی هستند که تا امروز در آثار نمایشی دیده یا شنیده‌ایم. دقت بکنید به بیان و صدای پُرسوز و گداز سیامک صفری که با چه حسرت و اندوهی از غمِ مردم می‌گوید یا به خاطر بیاورید صحنه پرشور ورودِ گاری‌چی‌ها و آوردنِ شادی را که معتمدآریا با لحنی سرخوش و پُرانرژی و ریتمی تند و فوری می‌خواند:«فریدون از تو میدون/ قاطیِ ماجرا شد/ دوییدو با گاری‌چی‌ها/ همون‌جا هم‌صدا شد».

و همین‌طور خوانش و صدای گرم ژاله علو در نقش «بی‌بی»، چنان‌که باید، روح‌نواز و غم‌بار است.

گویش و خوانش صابر ابر در نقش فریدون، جذاب و ستایش‌برانگیز است. به یاد بیاورید صحنه‌ی بازجویی از فریدون را در زندان و لحن و گفتار درست صابر ابر و امیر جعفری را در نقش‌های فریدون و میرغضب. چه‌قدر دیالوگ و بیان ابر در پاسخ به میرغضب،که می‌کوشد او را با مسیر ناپاک خود همراه بکند، دل‌نشین و تاثیرگذار است:

فریدون: مَشتی، اون‌جا بَده، بفرما توی هشتی/ لیچارِ صدمن گزِتو، چاخانای محرزِتو/ باهاس که باور بکنم؟/ خر بشم و با میزقشم زندگی‌مو سر بکنم؟/ مَشتی کجای کاری؟ سربه‌سرم می‌ذاری؟/ شرف بدم پالونِ خر بگیرم؟/ رِندی بدم آقابالاسر بگیرم؟/ برم پیِ نخودسیاه، قِل بخورم، سِما کنم!/ تو چشمه‌ی دوغ و دروغ/ وول بخورم، شنا کنم؟!/ روزگارو باش خدا/ افتادیم گیرِ کیا …

شنیدن صدای گرم و عزیز زنده‌یاد مرتضا احمدی در نقش کدخدا نیز خالی از لطف نیست. تنها نکته نه‌چندان دل‌چسب این نمایش شنیداری، استفاده از صدای آیدا شاملو است که میان آن‌همه بازیگر حرفه‌یی، وصله‌ی ناجوری‌ست و انگار کارگردان به خاطر استفاده از برخی سروده‌های احمد شاملو، در تعارف و معذوریت نقش کوتاهی را به او سپرده است.

«غم‌نومه‌ی فریدون» نمایشی‌ست برای نسل امروز و نسل‌های آینده تا بدانند و بیاموزند برای حفظ شادی، باید به سینه غم تاخت و جنگید، حتا اگر بهای آن بر دارشدنِ خورشیدِ حقیقت باشد. بی‌شک در تاریخ امروز ایران‌زمین، شاید چندان بی‌ربط و بی‌راه نباشد نشستن و گوش‌سپردن به «غم‌نومه‌ی فریدون».

امتیاز دهید
گپ و گفتگو

گپ‌وگفتی با مهندس «احمد توحیدلو»، به بهانه حضور در بیست‌وسومین نمایشگاه بین‌المللی تاسیسات تهویه

اقلیم جغرافیایی بر کاربرد دستگاه تهویه تاثیرگذار است بیست‌وسومین نمایشگاه بین‌المللی «تاسیسات و سیستم‌های سرمایشی و گرمایشی تهویه مطبوع» در محل دائمی نمایشگاه‌های بین‌المللی تهران

ادامه مطلب »