نوستالژی خلسه

علی رزمآرای: یک/ ماریو بارگاس یوسا در باب گستره و خاصیت ادبیات در قیاس با تکنولوژی و علم چنین نظرگاهی دارد:«اما ادبیات از آغاز تاکنون و تا زمانی که وجود داشته باشد فصل مشترک تجربیات آدمی بوده و خواهد بود و به واسطه آن انسانها میتوانند یکدیگر را باز شناسند و با یکدیگر گفتوگو کنند و در این میان تفاوت مشاغل، شیوه زندگی و موقعیت جغرافیایی و فرهنگی و احوالات شخصی دیگر تاثیری ندارد. ادبیات به تکتک افراد با همه ویژگی فردیشان امکان داده از تاریخ فراتر بروند. برای ایمنداشتن انسان از حماقت، تعصب، نژادپرستی، تفرقه مذهبی سیاسی و ناسیونالیسم انحصارطلبانه، هیچچیز ار این حقیقت که در آثار ادبی بزرگ آشکار میشود موثرتر نیست: مردان و زنان ملتها در هر کجا که هستند در اصل برابرند و تنها بیعدالتی است که در میان آنان بذر تبعیض و ترس و استثمار میپراکند». (چرا ادبیات، عبدالله کوثری، چاپ دوم، لوح فکر، 1385)
با در نظرگرفتن چنین عمق و گسترهای برای ادبیات، خواندن آثار ادبی به ویژه آثار داستانی دو نتیجه ممکن دارد: شناخت و لذت.
شناختن و لذتبردن از شناخت، لذتبردن از خواندن و شناختن به واسطه خواندن.
در داستان یا قصه کوتاه فرصت ساخت و بازگویی و ارائه بسیار کم و در حد یک برش از کیک است که هم باید مزه لذتبخش کیک را باز نماید و نیز ترکیب مواد و ساختمان داخلی و خارجی کیک را. داستان یا قصه کوتاه پل است و نقش اتصال را دارد اما داستان بلند یا رمان راه و جاده هستند و مسافر و مسیر را توامان دارند اما قصه کوتاه فرصت ردشدن را به مسافر میدهد. اهمیت آن نیز در همین است. بیملاحظه و بیدقت ردنشدن و …
همین دقت در آثار داستانی جمنژاد، مخاطب را از پس کد و رمزینههای موجود در روایت، به پس جهان داستانی آثار راه میبرد. نگاهی به نام و عناوین داستانها در دو مجموعه «برایم از بادبادکها بگو» و «پازلی از سایهها»، بخشی از این رمزینههای معنا شناختی را آشکار و در دسترس قرار میدهد.
در مجموعه «برایم از بادبادکها بگو»: خاکستری، پنهان، بیضوی شکل، قوطی،گم، افرا، تلخ، عادت، آب و طلوع.
در ارگانیسم روایی این مجموعهداستان، میتوان ترکیب، امید و نوستالژی را در هالهای از یک خلسه و خیال دور که در حوالی مخاطب و داستان حضور مستقیم دارند، دید. تمامی رمزینههای مورد اشاره در مقام نشانههای دلالتی معناشناختی بر نوستالژی زمان و مکان و نیز کشاکش امید و یادمانِ امید قابل تحلیل هستند. نام مجموعه نیز حکایت از چنین فرایندی میکند. برایم از بادبادکها بگو، بادبادک یادمانی از امید و نوستالژی است. نوستالژی گذشته،گذشته انسانی، نه گذشته فردی.در مجموعه «پازلی از سایهها» نیز این روند قابل دید و بررسی است: همیشه، دریا، قدیس، غروب، برهوت، فردا، هیچچیز و واقعی، آرزو،گردباد، قفس، ماه و بهشت. نام مجموعه نیز متشکل از سایه و پازل، محور معناشناختیِ مرتبط با نوشتالژی و امید را بر قرار میسازد. پازل صورت معمایی دارد و به شکل مادی در پی تکمیل صورت اصلی خود است اما قید سایه، این صورت مادی را در ابهام نگه میدارد. پازل داستانی، هر داستان یک قطعه از پازل و سایهای از حقیقت که این قطعات را به شکل مستقل دور از هم و در پیوند با یکدیگر تعریف میکند.

دو/ اساساً در جهان ادبیات داستانی، صورتبندی امر نوشتن و حرکتیافتن به جهات مختلف داستانی سه سطح مشخص دارد: نوشتن به شکل تفنن، نوشتن برای تجربه، نوشتن از سر دغدغه و اندیشه.
سطح اول شامل بخش قابل توجهی از جامعه انسانی میشود که در آن اغلب قلم و ردپای نوشتن، رنگ و بوی شخصی دارد و نوعی شخصینویسی به شمار میرود. در این سطح حس و حال و محتوا تقریباً تمامی سطح نوشتن را در بر میگیرد.
در سطح دوم تجربهمندی و شروع کار با صورتهای تمرینی و الگومحور همراه است که در بیشتر موارد در حد تجربهورزی باقی میماند. این سطح با تمرین بافتسازی زبانی و تکنیکپذیری ادبی و داستانی همراه است. این سطح همچون الک و صافی عمل میکند. عبور از این سطح سختترین مرحله کنش داستانی و ادبی است.
اما در سطح سوم چیزی فراتر از تفنن و تجربه، قلمفرسایی را به سمت و سوی هنر و داستان میکشاند. داشتن دغدغه و دیدگاه فکری روشن. مهمترین رکن این سطح هدفمندی و نیتمندی مولف است. جهانبینی شخصی و جمعی مولف و شناخت او از فعل نوشتن و فرایند عملی نوشتن. نظریه و تئوری در این مرحله کاملاً محو میشود و همچون ساختن یک بنا بعد از نقشهکشی را میماند. ساختن بنا و معماری آن اصل مطلب میشود. این سطح، در یک پارادایم دایمی در حال گذر از تجربه و همواره دستخوش تغییر و نوشدن است.
آثار نوشین جمنژاد، بینابین سطح تجربه و هنر در حرکتند. دغدغه و اضطراباندیشی و حرکت مدام به سمت طلبهای انسانی، قلم جمنژاد را از بند تفنن رها میکند.گرچه این رهایی بسیار شکننده است اما در سطح تجربهورزی موفق عمل میکند و هرچه بیشتر خود را به سمت هنریت میکشاند.
سه/ مجموعه «بیست» با نام فرعی «بیست یادداشت از بیست برداشت»، نگاهی تحلیلی برداشت محور از بیست عنوان داستان از نویسندگان ایرانی و خارجی در قالبهای کوتاه، بلند و رمان است. این مجموعه تجربهای از بازخوانی این متون داستانی است که تلاش میکند قرائتی تحلیلی بر اساس نوع گرایش روایی هر اثر داستانی بر مبنای نوعشناسی، سبکشناسی، عناصرشناسی و کشف روابط بین عناصر، تحلیل زمینههای روانشناختی، بررسی زمینههای زبان شناختی و ارتباط آن با فرم داستان، قرائت پستمدرنسیتی، موقعیتشناسی اجتماعی و بررسی زمینههای جامعهشناختی روایتهای داستانی، شناختشناسی آثار مدرن و نیز موج نوفرانسوی (با تاکید بر داستان ساحل از آلن ربگریه)، تحلیل زاویه دید و نظرگاه راوی و در نهایت تحلیل محتوا، به دست بدهد.
سخن آخر اینکه در یک دیدگاه فشرده و کلی، آثار ادبی نوشین جمنژاد مخاطب را با گزارشی از گذشته در حال جریان (ایرانیت) و زمان حال عاریتی (از جنس غربت) به جهان یادمانها، اضطرابها، آروزها و دغدغه دور و نزدیک انسانی میکشاند و انسان را فرا از همه وابستگیها و بایستگیها در خلسهای نوستالوژیک به پرسش میگیرد: زندگی یا زندهماندن؛ مساله کدام است؟