کشتی به دریا میزند
از بندرش دل میکند
موجی تکانش میدهد
راهی نشانش میدهد
با باد همپا میشود
بیترس و لنگر میرود
امید دارد در نگاه
خورشید دارد در پگاه
پا روی رعدی مینهد
در قلب طوفان میجهد
بر عرشهاش خرچنگها
محمولهاش از سنگها
اما سبکبال است و شاد
جنگندهای دریانهاد
پیروز میدان اوست او
با جنبش و با جستوجو
جاریست او مانند نهر
ساکن نمیماند چو شهر
5/5 - (1 امتیاز)