ترسی به نام تشویق‌نشدن

ماهور خندانی (شاعر)

ماهور خندانی: چه‌قدر از ترس‌های خود آگاه هستیم؟ ترسِ از دست‌دادن، ترسِ رانده‌شدن، ترسِ دیده‌نشدن و انواع ترس‌هایی که ما را از انجام آن‌چه باید، باز داشته است. چند بار این جمله را با درد به زبان آوردیم که «هیچ‌کس تلاش‌های من را نمی‌بیند یا کسی هنرم را درک نمی‌کند؟» و بعد از جاری‌کردن این جملات، از تلاش برای آن مقصود دست کشیده‌ایم؟ و گاهی قبل از این‌که استارت کاری را بزنیم، این قبیل جملات را حق به‌جانب و شاید با لحنی ناامیدانه به زبان می‌آوریم و به این روش، سنگینیِ مسئولیت کار جدید را از روی دوش خود برمی‌داریم و این‌جاست که در کورترین گوشه یک اتفاق یک نوع ترس ما سر بیرون می‌آورد و خود را به ما نمایان می‌کند، و این ترس از تشویق‌نشدن است که به نظرم مبحثی جدا از ترس از دیده‌نشدن است.

این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که ما از کودکی این‌گونه آموزش دیده‌ایم که در عوض انجام هر فعالیتی پاداشی دریافت بکنیم و البته که این موضوع اصلاً بد نیست اما واقعیت این است که همیشه هم دنیا این‌گونه برای ما پاداشی در خور شایستگی کار ما تدارک ندیده است. هست زمان‌هایی که به هر نحوی، نتیجه همه تلاش‌های ما زایل می‌شود. حتی وقتی برای رسیدن به آن نتیجه مطلوب خیلی تلاش کرده‌ایم و به اصل قله نتیجه مطلوب‌مان هم رسیده‌ایم، ولی به هر دلیلی کار ما دیده نمی‌شود یا سبک شمرده می‌شود و گاهی حتی در حکم یک وظیفه مهرشده روی میز قاضی، در مقابل ما گذاشته می‌شود و باید بگویم می‌شود بدتر از این هم تصور کرد و آن زمانی‌ست که وقتی می‌خواهیم از حق خودمان هم دفاع کنیم، بدهکار میشویم در مقابل طلبکاران احتمالی که روبه‌روی ما به صف ایستاده‌اند. در این‌گونه مواقع ضرب‌المثل «بشکنه دستی که نمک نداره» به کار می‌آید اما برای این‌که از به زبان‌آوردن این ضرب‌المثل جلوگیری کنیم، بهتر است چشم دل از تشویق و تمجید دیگران سیر کنیم و بدانیم که «کوشش بیهوده به از خفتگی‌ست» و آن‌چه حائز اهمیت است رضایت خودمان از لمس تلاش‌ها و استقامت‌مان برابر ناملایمتی‌هایی‌ست که در راه رسیدن به نتیجه مطلوب یک مساله به دست می‌آوریم و چه لحظه‌ای زیباتر از آن‌که خودمان، از عملکرد خودمان رضایت کافی داشته باشیم و در پایان کار با خوردن یک فنجان چای قندپهلو، به نتیجه عملکردمان نگاه کنیم و لبخند رضایت بر چهره‌مان نقش ببندد و چه خوب است که ما انسان‌ها، از کودکی برای تلاش‌هایمان تشویق بشویم، نه برای نتیجه تلاش‌هایمان تا این‌گونه همه افراد تلاش‌گرا تربیت بشوند، نه نتیجه‌گرا!

البته درست است که برخی مواقع آدم‌ها احساس می‌کنند هیچ‌کس تلاش‌هایشان را نمی‌بیند، ولی هستند افرادی هم که فکر می‌کنند هیچ‌کس متوجه کم‌کاری‌ها و به قول خودشان گفتنی زرنگ‌بازی‌های‌شان نمی‌شود و خود را به ناتوانی و ضعف و ناراحتی‌های دروغین و ساختگی می‌زنند تا از زیر کار در بروند و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند و در این میان سعی دارند تا تنور گرم است، نان را بچسبانند و از این موقعيت که به دست آورده‌اند استفاده بکنند و تنبلی خود را زیر این جمله که «دستم نمک ندارد» بپوشانند اما این افراد شاید مطلع نیستند که حتی برای این امر نیز ضرب‌المثلی در زبان فارسی ایران کهنسال ما وجود دارد که با شیرینی می‌گوید:«آن‌قدر شور بود که خان هم فهمید!» و آن زمان از این ضرب‌المثل استفاده می‌شود که تکرار کارهای نادرست در موقعیت‌های زیادی حتی ساکت‌ترین فرد را هم به اعتراض وا می‌دارد و همه‌چیز مثل روز روشن است و نمی‌شود خود را به کوچه علی‌چپ و به ندیدن و نشنیدن زد، زیرا حتی اگر دقت افراد هم کم باشد، بالاخره ماه پشت ابر نمی‌ماند و واقعیت مثل ماهی تابان سر از پشت ابرها بیرون خواهد آورد و این‌گونه است که تاریخ اعتبار چنین آدم‌هایی شاید به انقضا می‌رسد.

پس چه خوب است که انتظار از دیگران را کم کنیم.گرچه به قولی گفتنی انتظارات مثبت نشانه شخصیت برتر است اما همان‌طور که اشاره شده، انتظارات مثبت، نه انتظارات بیهوده، چون این امر که برای انجام هر کاری مراسم تشویق برای‌مان برگزار کنند،گرچه خوب است اما گاهی امری محال است. پس برای انجام هر کاری اول به حال خوب خودمان فکر کنیم و به خودمان ایمان داشته باشیم و خودمان مشوق خودمان باشیم برای رسیدن به آن نتیجه مطلوب و بدانیم زندگی میدان مسابقه نیست که ما بازیکن‌هایش باشیم که برای انجام هر حرکت‌مان در میدان، تماشاگرانی در اطراف استادیوم به تشویق ما ایستاده باشند. قطعاً اگر شخصیتی شایسته داشته باشیم، حتی اگر کسی به تماشا و تشویق‌کردن ما نایستاده نباشد، باز هم گوهری کم‌یاب در دل صدف دنیا خواهیم بود.

3/5 - (1 امتیاز)