یادداشتی بر نمایش «حقایقی درباره‌ی سگ‌ها و گربه‌ها» اثر محمدهادی عطایی

رازهای یک زوج ظاهراً خوشبخت

پیمان شیخی: محمدهادی عطایی گرچه تجربه‌های پراکنده‌ای در عرصه کارگردانی تئاتر داشته اما بیش‌تر به عنوان بازیگر تئاتر شناخته می‌شود تا کارگردان. او که اغلب در نمایش‌هایی با رویکرد سنتی و ایرانی به ایفای نقش پرداخته، اکنون با کارگردانی نمایشی کاملاً مدرن و معاصر به صحنه برگشته است.

نمایش «حقایقی درباره‌ی سگ‌ها و گربه‌ها»، یک کمدی‌درام خوش‌ساخت و دوست‌داشتنی است که تماشاگران خود را با هر نوع تفکر و سلیقه‌ای، راضی از سالن بیرون می‌فرستد. مساله این نمایش، مهاجرت است اما در خلال پرداختنِ به آن، مباحث دیگری نیز در زندگی مشترک شخصیت‌ها مطرح و بررسی می‌شود. دست‌کم طی یک دهه گذشته، شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور بسیاری از خانواده‌ها را نگران و مجاب به مهاجرت کرده است. در نمایش «حقایقی…» نیز با زوج «شیده» (ویدا جوان) و «پیام» (محمدهادی عطایی) طرفیم که ظاهراً زندگی روبه‌راهی دارند. پیام عکاس ـ خبرنگار است و شیده هنرمند مجسمه‌ساز اما حالا که هر دو تولد نخستین فرزندشان را انتظار می‌کشند، شیده اصرار دارد که مهاجرت بکنند و نزد پدرش به سرزمینی دور بروند. پیام با رفتن مخالف است و تمام تلاشش را می‌کند شیده و زندگی مشترک‌شان را حفظ بکند.

این موقعیت گرچه به خودی خود تراژیک است، ولی به لطف طنازی‌های عطایی، بیش از آن‌که مخاطب را غمگین و متاثر بکند، در فضایی مفرح و کمیک می‌خنداند. نمایش «حقایقی…» شروع گرم و شادابی دارد. شیده و پیام روی بالکن نشسته‌اند و حین گفت‌وگو، برای صرف ناهار سالاد اولویه آماده می‌کنند. پرده اول نمایش که به معرفی شخصیت‌ها و مشکل‌شان بر سر رفتن یا نرفتن می‌گذرد، هرچند حاوی لحظه‌ها و دیالوگ‌های بانمک و خنده‌داری است اما بی‌آن‌که اتفاق خاص و عجیبی بیفتد، زیادی طول می‌کشد و کم‌کم حوصله تماشاگر را از این‌همه پرحرفی و تکرار موضوع سر می‌برد. البته این اتفاق، معضل اغلب نمایش‌های طنز ایرانی‌ست که بیش‌ترین بار کمدی‌شان را دیالوگ‌های کلامی نمایش به دوش می‌کشد، نه موقعیت یا رفتار آدم‌ها. از این منظر، شیرین‌زبانی‌های بی‌وقفه محمدهادی عطایی،گاهی به از چارچوب تئاتر خارج شده و استندآپ‌کمدی نزدیک می‌شود، بخصوص وقتی قصد دارد وضعیت نابسامانی را در زندگی خود یا جامعه فعلی نقد یا تقلید بکند. با این‌وجود حتا وقتی شوخی و طنزی در کار نیست یا اگر هست، خیلی کم‌رنگ و ظریف است، دیالوگ‌ها در روند قصه به قدری خوب و درست نوشته شده‌اند که تمام هوش و حواسش تماشاگر را به خود جلب می‌کنند. مثلاً وقتی شیده سعی می‌کند با دلیل و استدلال‌های فریبنده، پیام را راضی به همراهی او در مهاجرت بکند، پیام (به قول شیده) فقط یکسری پیش‌فرض ثابت دارد که موجب می‌شود او بی‌دلیل و منطق با مهاجرت مخالف باشد. ابتدا نداشتنِ پول کافی را بهانه می‌کند و بعد که می‌بیند پول سفر جور شده، فوراً عرق وطن را پیش می‌کشد و دم از میهن‌پرستی می‌زند و همچنین وضعیت بارداری شیده را بهانه می‌کند که نیاز به حضور و مراقبت پیام دارد، ولی مرغ شیده یک پا دارد و می‌خواهد هر طور شده خود را به پدرش برساند تا فرزندش با شناسنامه خارجی متولد بشود! این‌جا اشاره زیبا و بجایی در گفت‌وگوی زن و شوهر برای رفتن یا ماندن وجود دارد که محمدهادی عطایی و ویدا جوان هم خیلی خوب از پس اجرای آن برآمده‌اند. پیام می‌گوید:«امید رو یادته؟» و شیده پاسخ می‌دهد «امید کیه؟!».

پیام: اِ … امید، اون درناهه!

شیده: آهان، چه عکس‌هایی هم ازش گرفتی!

پیام: تو اصلاً می‌دونی پرنده‌ها چرا کوچ می‌کنن؟

شیده: برای این‌که برن یک جای بهتر!

پیام: نه، پرنده‌ها کوچ می‌کنند، چون فکر می‌کنن اون‌جا که زندگی می‌کنن غذای کافی نیست، آب و هوا هم به‌شون سازگار نیست. خدا رو شکر (این‌جا) غذا که هست، هوا هم … بگم برات از هوای تهرون! هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون برمی‌آید، یک جدول مندلیف!

شیده: آخ گفتی! همین آب‌وهوایی که به خاطرش دو هفته دو هفته تعطیل می‌کنن، می‌گن بچه‌ها رو نیارین بیرون هوا کثیفه! جنوب می‌خوای بری، می‌گن گرد و غباره، شمال می‌خوای بری، می‌گن سیل داره می‌بَره، اون‌ور دریاچه خشک شده. زباله هم که کلاً داره ازمون می‌ره بالا!

پیام: من عاشق همین آب‌وهوام. می‌میرم واسه مردمش. پشت چراغ‌قرمز فحش بدیم به هم، بخندیم!

نمایش «حقایقی…» سرشار از چنین انتقادات سیاسی و اجتماعی درستی‌ست که با لحن طنز عطایی، متاسفانه یا خوش‌بختانه از تلخی زهر آن کم شده و به شیرینی بر دل می‌نشیند. برای نمونه ببینید لحظه‌ای را که شیده خبر جورشدن پول مهاجرت را می‌دهد اما پیام فوری اشاره می‌کند:«اگر پول باشه کارهای واجب‌تر داریم» و بعد فهرستی از مشکلات ناتمام زندگی مشترک‌شان رو می‌کند، بلکه شیده از رفتن منصرف بشود. پیام در تلاش برای انصراف همسرش از مهاجرت، باز هم از فرزندی که در راه است، مایه می‌گذارد:«من نمی‌خوام بزرگ‌شدن بچه رو توی تلگرام و واتساپ و اینستا ببینم. تازه، بری اون‌ور همه‌چی فیلتره. باید بله و ایتا نصب کنی».

ولی پرده دوم در نمایش‌نامه «محمد منعم»،کاملاً جدی و غم‌بار است. این‌جا دیگر زن و شوهر فارغ از جغرافیا، فقط درباره بچه‌ای حرف می‌زنند که سد راه مهاجرت بوده و حالا دیگر نیست! در این صحنه،کارگردانی خوب عطایی و بازی‌های حسی و بی‌نقص بازیگران، تماشاگر را در هم‌دلی و اندوه صحنه شریک می‌کند و حتا شاید اشک او را دربیاورد. تماشاگر فکر می‌کند چرا ساکنان یک سرزمین باید برای یک زندگی عادی چنان در تنگنا باشند که از فرزندشان بگذرند تا خود را برای یک زندگی بهتر به جایی دور از وطن برسانند؟ آیا طعم زندگی در غربت، مثل همان سالاد اولویه با سُس قرمز نیست که پیام آماده می‌کند و وقتی برای زنش لقمه می‌گیرد و به دست او می‌دهد، شیده لقمه را با اکراه می‌خورد و اعتراف می‌کند مزه‌اش را دوست نداشت؟!

محمد منعم که پیش از این نمایش‌نامه مستند «ویران/ سال 91» را از او دیده بودیم، در نمایش‌نامه «حقایقی درباره سگ‌ها و گربه‌ها»، هرچند می‌کوشند یک قصه شهری سرراست روایت بکند اما ارجاعات مستند فراوانی را در متن خود به کار گرفته. نامگذاری نمایش گرچه نمادین است اما به سختی منظور نویسنده را منتقل می‌کند. نام نمایش به نظر کنایه‌ای است به وفاداری مرد در ماندن (سگ‌ها) و بی‌حیایی زن در رفتن (گربه‌ها).

بازی هر دو بازیگر نمایش خوب است اما محمدهادی عطایی نقش خود را چنان پرشور و درشت بازی کرده که در برخی لحظه‌ها، بخصوص پرده اول، بازی ویدا جوان را کاور کرده و او را به سایه برده. البته نباید از یاد برد که ویدا جوان قبلاً در نمایش‌هایی مثل مضحکه شبیه قتل (حسین کیانی) و جان‌گز (نیما دهقان) بازی‌های خوبی ارائه کرده و درخشیده بود. طراحی صحنه و لباس،کار «شهاب ‌شریفی» بد نیست، ولی از معضل همیشگی تئاتر، یعنی تعویض صحنه‌های طولانی رنج می‌برد. تغییر دکور در فاصله هر صحنه، باعث افت ریتم نمایش می‌شود، در حالی که اصلاً نیازی به چنین تغییراتی نبود، چون به سادگی می‌شد صحنه را به دو قسمت بالکن و پذیرایی خانه تقسیم کرد و بازیگران هر صحنه را با تغییر محل خود در صحنه مربوطه بازی بکنند. طراحی لباس نمایش، ساده است و ویژگی خاصی ندارد اما به شخصیت‌ها بی‌ربط هم نیست و می‌توان آن‌ها را در همین لباس‌ها باور کرد.

در مجموع باید گفت نمایش «حقایقی درباره سگ‌ها و گربه‌ها» اثری دل‌نشین و دوست‌داشتنی است که می‌توان از تماشای آن لذت برد و پشیمان نشد.

امتیاز دهید