یادداشتی پیرامون تابوشکنی؛ سر به بیابان نگذار، خودت را تغییر بده

لینک کوتاه :

به اشتراک بگذارید:

امتیاز دهید
ماهور خندانی/ شاعر

ماهور خندانی: گاهی در زندگی همه ما آدم‌ها، مسائلی پیش می‌آید که از حل مسائل ریاضی سخت‌تر است و از حرص بلدنبودن راه حل این مسائل دوست داریم که سر به بیابان بگذاریم. حالا همین ضرب‌المثل ساده، چندین معانی مختلف را در خود جای داده است که اگر بخواهم دو مورد از آن را به عنوان مثال در این مطلب بگنجانم که از یک نظر به این تعبیر می‌شود که:«یعنی آدمی از آوارشدن بلاها بر سرش طاقت نیاورد و سر به بیابان گذاشت»، یعنی اوضاع را تحمل نکرده یا مسیر زندگی‌اش را عوض کرده است» و معنی دیگری که از بین همه معانی دیگر با شنیدن این ضرب‌المثل بیش‌تر در ذهن ما خطور می‌کند اینست که «مثلاً چند روزی از دوستی خبری نیست و وقتی بقیه دوستان جویای حالش می‌شوند به حالت مزاح می‌گویم شاید سر به بیابان گذاشته است».

همان‌طور که گفته شد، معانی دیگری هم دارد اما اگر به معنی اولی که در این مطلب ذکر کردم توجه کنیم. همین یک معنی هم، خیلی معانی دیگر را در خود داراست، زیرا تغییر مسیر زندگی می‌تواند مثل یک درخت پر از شاخه باشد که هر کدام مسیر و مقصد ما را به مکان و جایگاهی متفاوتی سوق می‌دهند. حالا خیلی‌ها شاخه قوی‌تر را انتخاب می‌کنند و برخی به شاخه سست و بی‌بنیادی تکیه می‌کنند اما به هر حال همه ما آدم‌ها در این لحظات قصدمان شکستن دیواری است که سدِ راه عبور ما بوده است. برخی از ما باتوجه به شرایطی که در آن هستیم احتیاجی به تغییرات آن‌چنانی در کوراسیون زندگی و شخصیت خودمان نداریم و همه‌چیز با یک جابه‌جایی کوچک حل و فصل پیدا می‌کند و به ادامه مسیرمان ادامه می‌دهیم اما برای برخی از ما آدم‌ها همه‌چیز با یک حرکت، مثل حرکت‌دادن یکی از مهره‌های شطرنج فیصله پیدا نمی‌کند و این‌جاست که می‌خواهیم یک تغییر اساسی در مسیر جریان زندگی‌مان ایجاد کنیم. حتی به قیمت در دست‌گرفتن دریل و چکش و خراب‌کردن دیوار بتنی که دور تا دور ما را محاصره کرده باشد و گاهی اوقات دقیقاً در این مرحله است که چون می‌خواهیم یک تحول عظیم در خودمان و روابطمان و زندگی شخصی و اجتماعی‌مان به وجود آوریم، زیر شلاق انتقادها قرار می‌گیریم و اگر از حد و مرزی تعیین‌شده بخواهیم عبور کنیم، نام تابوشکن را باید با خود به یدک بکشیم که البته چنان که اهل دانش این مبحث گفته‌اند:گاهی اوقات تشخیص‌دادن تابو از یک هنجار خوب چندان هم ساده نیست.

به حدی که انگار تابو شکسته‌ایم و در نوع روابط خودمان با دیگران هنجار شکنی کرده‌ایم و این‌جاست که ضرب‌المثل «خر بیار و باقالی بار کن» به کارمان می‌آید. البته باید به این نکته اشاره کرد که با توجه به فرهنگ و آداب و رسوم هر کشوری بالاخره قواعدی وجود دارد که ریشه در اصالت مردمان یک کشور دارد و از ریشهدر آوردن این ریشه‌ها مانند از ریشه‌کندن درخت‌های یک جنگل است که اگر همچنان به ریشه‌کنی درختان یک جنگل ادامه دهیم، جنگلی باقی نخواهد ماند و این اصل تابوشکنی و ناهنجاری است اما گاهی تغییر و به قولی گفتنی تابوشکنی اگر برای قدم‌گذاشتن در مسیر درست و تحول آرامش‌بخش زندگی خودمان باشد بد نیست. مثلاً چه عیبی دارد اگر تا به الان در مقابل دیگران فقط برای اینکه تاییدمان کنند از کلمه نه استفاده نکرده‌ایم یاد بگیریم که از این پس در مواقع لزوم با یک نه بزرگ به خواسته‌های دیگران جواب بدهیم؟ یا چه عیبی دارد گاهی بخواهیم که فقط برای خودمان زندگی کنیم؟

مدتی پیش جمله‌ای خواندم که به نظرم در این رابطه کاملا لُبّ مطلب را ادا می‌کند و آن جمله این‌که:«تابو فقط منع اجتماعی یا رفتاری خلاف عرف نیست، بلکه تابو می‌تواند هر چیزی باشد که شما را از حرکت باز می‌دارد و یا به انزوا می‌کشاند» که تابوها شامل انواع ترس‌ها می‌شود و قدیمی‌ها چه خوب گفته‌اند که: ترس برادر مرگ است و افرادی که از هر چیزی می‌ترسند به نوعی این عادت ترس به شکل تنها هنرشان در زندگی‌شان درآمده است. پس باید بدانیم که نابرده‌رنج گنج میسر نمی‌شود و به ترتیب برای شکستن تابوهای زندگی‌مان باید با عقل و درایت و با پشتکار لباس آهنین بپوشیم و به جان همه ترس‌های غیرمعمول‌مان بیافتیم. تا بتوانیم در مسیر موفقیت گام برداریم و قله‌های موفقیت را فتح کنیم.