درباره سه فیلم خوش ساختی که در سال 2017 اکران شدند

به گزارش هنردستان: در این مقاله به سراغ معرفی سه فیلم خوش ساخت و دیدنی سال 2017 رفتیم که هر كدام از این فیلم‌ها را احتمالا یك طیف از مخاطبان سینما‌دوست تماشا خواهند كرد،ولی به ‌احتمال زیاد پس از پایان هر كدام احساس دیدن یك فیلم درست و حسابی را خواهید داشت.


جنگ برای سیاره میمون‌ها (War for the Planet of the Apes)

 

میمون‌های صلح‌طلب

شاید كمتر كسی فكر می‌كرد سه گانه جدید «سیاره میمون‌ها» كه براساس رمانی به همین نام اثر پیتر بول ساخته شده، بتواند اثر موفقی از كار درآید اما با اكران سومین فیلم از این مجموعه با نام «جنگ برای سیاره میمون ها» این سه‌گانه هم جزو بهترین سه‌گانه‌های تاریخ سینما شده و هم جزو پرفروش‌ترین آنها. قسمت سوم این مجموعه را باز هم‌ مت ریوز‌ كارگردانی كرده‌است؛ كارگردانی كه قسمت قبلی یعنی «سقوط سیاره میمون‌ها» را هم كارگردانی كرده بود تا جانشین بسیار خوبی برای روپرت وایات‌ كارگردان قسمت اول؛ «ظهور سیاره میمون‌ها» لقب بگیرد.

 

 

ماجرا از چه قرار است؟

چند سال پس از آنكه ویروس خطرناكی باعث كشته شدن بسیاری از انسان‌ها و ظهور میمون‌هایی هوشمند روی كره زمین شد، یكی از میمون‌ها به نام «كوبا» تصمیم می‌گیرد علیه میمون‌ها قیام كند. در این میان میمون صلح‌طلبی به نام «سزار» كه حامی زندگی مسالمت‌آمیز با انسان‌هاست با همكاری مردی به نام سرهنگ، شورش «كوبا» را در نطفه خفه می‌كند‌‌ اما در قسمت سوم مرد خشن و بی‌رحمی به نام «كلنل» كه سرپرستی عده‌ای از ارتشی‌های باقیمانده را بر عهده گرفته تصمیم می‌گیرد میمون‌ها را نابود كند و صلح به‌وجود آمده را از بین ببرد. «سزار» كه همچنان معتقد است باید صلح پابرجا بماند تلاش می‌كند تا انسان‌ها را از این انتقام‌جویی منصرف كند، اما كلنل در عملیاتی به مخفیگاه سزار و میمون‌های دیگر حمله می‌كند و در اثر این حمله همسر و فرزند سزار كشته می‌شوند. سزار كه به نوعی رهبر میمون‌هاست از این حادثه جان سالم به در می‌برد اما به قدری خشمگین می‌شود كه تصمیم می‌گیرد هرطور شده انتقامش را از كلنل بگیرد. او برای اینكه به همنوعانش آسیب بیشتری وارد نشود آنها را به سمت جایی دور دست می‌فرستد و خودش به همراه یكی، دو یار همیشگی‌اش به سمت مقر كلنل می‌رود. سزار در راه با یك كودك كر و لال و یك میمون خل و چل هم آشنا می‌شود. او در مسیر خود اسیر سربازان كلنل می‌شود و زمانی كه به اردوگاه ارتشی‌ها برده می‌شود و صدها میمون دیگر را در بند می‌بیند، تازه می‌فهمد چه اتفاقات هولناك دیگری در راه است.

 

 

ویژگی‌های فیلم

 

«جنگ برای سیاره میمون‌ها» به بهترین شكل ممكن تكمیل‌كننده دو قسمت قبلی و پایان این داستان است. هر چند پایان داستان به‌گونه‌ای است كه می‌توان برای آن، ادامه‌های دیگری را هم متصور شد، البته بدون شخصیت اصلی‌اش «سزار». برخلاف دو قسمت قبلی كه صحنه‌های اكشن، نقش عمده‌ای در پیشبرد داستان داشتند، این بار ماجرای انتقام‌جویی سزار بیشتر جنبه درونی پیدا كرده و به همین دلیل داستان تاریك و تلخ‌تر است تا اكشن‌تر و مهیج‌تر. این بار هم فیلمنامه پر از نمادهایی است كه به‌نظر، مخاطب اصلی و مستقیم آن خود انسان‌هایی هستند كه به‌عنوان تماشاگر فیلم را نگاه می‌كنند. تأكید بر این نكته كه انسان تنها موجود روی كره خاكی است كه علاوه بر كشتن دیگر موجودات دست به كشتن همنوع خودش هم می‌زند، در قسمت سوم بسیار پررنگ‌تر از دو قسمت قبلی است و این را به راحتی می‌توان از دیالوگ‌هایی كه برای شخصیت سزار نوشته شده فهمید.

 

پیشرفت جلوه‌های ویژه از سال 2014 كه قسمت دوم ساخته شد تا به امروز، باعث شده طبیعی بودن در جزئی‌ترین رفتارها و حركات میمون‌ها هم وجود داشته باشد. این ویژگی بسیار مهمی است كه باورپذیری داستان و شخصیت‌هایش را چند صد برابر می‌كند. اگر قبول كنید كه یك میمون جهش یافته می‌تواند رفتاری كاملا شبیه ‌ انسان‌ها داشته باشد آن وقت ‌ سه‌گانه «سیاره میمون‌ها» جذابیت بسیاری برای‌تان خواهد داشت. در «جنگ برای سیاره میمون‌ها» باز هم «اندی سركیس» در نقش «سزار» بازی كرده و «وودی هارلسون» در قالب نقش «كلنل» فرو رفته است. هر چند فیلم به اندازه قسمت دوم نفروخت اما با فروشی 490میلیون دلاری گلیم خودش را از آب بیرون كشید.

 

بیبی راننده (Baby Driver)

 

ماشین‌سواری با طعم موسیقی و اكشن

با اینكه تعداد فیلم‌های‌ با محوریت ماشین‌سواری و رانندگی در جهان كم نیستند، اما نمونه‌هایی كه یا گیشه داشته باشند یا نظر منتقدان را به‌خود جلب كنند پرشمار نیستند. در گیشه، سری فیلم‌های «سریع و خشمگین» موفق‌ترین نمونه در این زمینه به شمار می‌روند و با اكران قسمت هشتم آنها عملا تبدیل به یكی از پرفروش‌ترین سری فیلم‌های تاریخ شده‌اند. نكته مهم در مورد «سریع و خشمگین» قصه‌های آبكی و صحنه‌های اكشن تماشایی آن است. از آن طرف فیلم‌هایی مثل «راندن» یا «راش» چندان در گیشه به فروش نمی‌رسند‌ اما به‌دلیل داستان قرص و محكمی كه دارند مورد توجه زیادی قرار می‌گیرند. «بیبی راننده» به كارگردانی ادگار رایت و محصول مشترك انگلیس و آمریكا از آن معدود فیلم‌هایی است كه هم داستان جذابی دارد و هم فروش قابل ‌قبولی به‌دست آورده است.

 

 

ماجرا از چه قرار است؟

 

«بیبی» پسر نوجوانی است كه دست به فرمانش حرف ندارد و با اینكه سن و سالش پایین است اما در رانندگی بیش از حد تصور حرفه‌ای است. او چند سال پیش و در یك اشتباه بچگانه با سرقت ماشین مرد قدرتمند و پرنفوذی به نام داك بدهی بزرگی به او پیدا می‌كند. یكی از كارهای داك سرقت مسلحانه از بانك یا مكان‌هایی است كه اشیای قیمتی دارند‌ اما در این كار بسیار گزیده كار و محتاط است. او با پی بردن به توانایی «بیبی» تصمیم می‌گیرد به جای اینكه به‌خاطر دزدیدن ماشین و بدهی بالایی كه دارد نابودش كند از او برای به نتیجه رسیدن سرقت‌هایش استفاده كند. داك برای هر سرقت از تیم متفاوتی استفاده می‌كند تا امكان شناسایی‌اش كمتر شود و تنها عضو ثابت تیم او «بیبی» است؛ چون به قول خودش جایگزین بهتری برایش وجود ندارد. هر كدام از تیم‌های او وقتی برای نخستین بار با «بیبی» مواجه می‌شوند كمی جا می‌خورند؛ چرا كه انتظار ندارند با پسری كه مدام هدفون در گوش می‌گذارد و عینك دودی می‌زند و لام تا كام حرف نمی‌زند بتوانند از سرقتی كه انجام می‌دهند، جان سالم به در ببرند اما «بیبی» هر بار همه آنها را غافلگیر می‌كند. در این بین او دشمنانی هم پیدا می‌كند. «بیبی» پس از انجام چند سرقت بدهی‌اش با داك صاف می‌شود و تصمیم می‌گیرد این كار را كنار بگذارد، اما داك از او می‌خواهد فقط در یك عملیات به او كمك كند و بعد هر جا كه دلش خواست برود.

 

 

ویژگی‌های فیلم

 

فیلم واقعا در زمینه موسیقی و اكشن درجه یك است. ادگار رایت كه چندین فیلم اكشن- كمدی با حضور «سایمون پگ»، بازیگر سرشناس انگلیسی ساخته تبحر زیادی در ساخت صحنه‌های اكشن دارد و این را به خوبی از صحنه‌های تعقیب و گریز فیلم می‌توان فهمید. برای فیلمبرداری این صحنه‌ها بیل پاپ كه سابقه فیلمبرداری فیلم‌های مهمی چون «ماتریكس» و «مرد عنكبوتی» را در كارنامه‌اش دارد بهترین انتخاب ممكن بوده است. ضمن اینكه «بیبی راننده» بسیار خوش رنگ و لعاب است و این به جذاب شدن صحنه‌های سرقت كمك زیادی كرده. از طرفی شخصیت «بیبی» همیشه هدفون در گوش دارد. او برای این كار دلیل جالبی دارد. معنای این كار او این است كه در هر لحظه از زندگی موزیك متفاوت و مخصوص آن لحظه را گوش می‌كند و به همین دلیل كارگردان، كار دشواری برای گردآوری درست موسیقی‌هایی كه به حال و هوای فیلم بخورد، در پیش داشته و انصافا هم به خوبی از عهده انتخاب این حجم زیاد موسیقی برآمده است. داستان‌های فرعی فیلم هم آنقدر منطقی و پركشش هستند كه بخش دراماتیك ماجرا را به خوبی پوشش دهند.‌ آنسل ایلگورت‌ جوان نقش بیبی را بازی می‌كند و‌ كوین اسپیسی‌، ‌جیمی فاكس‌، ‌ لیلی جیمز‌، ‌ جان هام‌ و ‌‌جان برنسال‌ دیگر بازیگران فیلم هستند. «بیبی راننده» با بودجه‌ای 30 میلیون دلاری بیش از 240 میلیون دلار فروخت.

 

 

اوكجا (Okja)

 

دختر و حیوان گوشتالوی بامزه‌اش

http://www.naghdefarsi.com/media/kunena/attachments/8299/Okja20175.jpg

اگر خاطرتان باشد در پرونده سینمای كره‌جنوبی (اینجا) كارگردانی را معرفی كردیم كه یكی از مهم‌ترین چهره‌های سینمای این كشور طی یك دهه گذشته بود. كارگردانی كه كارنامه سینمایی متنوعی دارد؛ از سینمای معمایی‌-جنایی مثل «خاطرات یك قتل» تا سینمای وحشت و هیولایی مثل «میزبان» یا سینمای علمی- تخیلی مثل «برف شكن». هو بونگ جون كارگردان 48 ساله كره‌ای امسال فیلمی مشترك با آمریكایی‌ها ساخته كه با تحسین زیادی مواجه شده و حتی یكی از فیلم‌هایی شد كه می‌توانست نخل طلای جشنواره «كن» را به‌دست آورد. هر چند به‌علت حاشیه‌های شركت تولید‌كننده‌اش؛ «نتفلیكس» مورد بی‌مهری‌های زیادی قرار گرفت. «نتفلیكس» مدتی است تصمیم گرفته فیلم‌هایی تولید كند كه به جای پخش در سالن‌های سینما از طریق سایت‌های اینترنتی عرضه شود كه این موضوع حسابی داد اهالی و علاقه‌مندان سینما را در آورده است. «اوكجا» را می‌توان به نوعی در ژانر كودك دسته‌بندی كرد‌ اما در لایه‌های فیلم نكات بسیار مهمی وجود دارد كه خیلی ربطی به دنیای فیلم‌های كودكانه ندارد.

 

 

ماجرا از چه قرار است؟

 

«اوكجا» نام موجود غول‌پیكر و بامزه‌ای است كه توسط پیرمردی به نام هیبونگ و نوه‌اش میجا در جنگل‌های كره‌جنوبی پرورش داده شده است. «اوكجا» یك نمونه از حیوانات آزمایشگاهی است كه شركت آمریكایی میراندا با دستكاری ژنتیك توله‌های آن را متولد كرده و قرار است زمانی كه تعداد مردم زمین از یك حدی بالاتر رفتند و كره زمین با كمبود مواد خوراكی مواجه شد از گوشت آنها به‌عنوان جایگزین مواد گوشتی فعلی استفاده شود. شركت میراندا در یك فرآیند 10 ساله تعدادی از این موجودات غول پیكر را به نقاط مختلف جهان فرستاده تا ببیند در كدام مناطق این حیوان رشد بهتری پیدا می‌كند و براساس آن سرمایه‌گذاری خود را برای افزایش تعداد آنها انجام دهد. بعد از گذشت 10 سال «اوكجا» با مراقبت اصولی پدربزرگ و نوه‌اش تبدیل به بهترین نمونه از این حیوان شده است. میجا كه اصلا خبر ندارد ماجرای حضور «اوكجا» در خانه آنها چیست، در این 10 سال به‌شدت با آن خو گرفته و این حیوان غول‌پیكر عملا ‌ تبدیل به بهترین رفیق این دختر نوجوان شده است. با پایان مهلت 10 ساله نمایندگان شركت میراندا به سراغ «اوكجا» می‌روند تا او را به جشنی كه قرار است در نیویورك و برای رسمی شدن ماجرای پرورش این حیوانات برگزار شود ببرند. پدربزرگ میجا كه از شدت علاقه او به «اوكجا» خبر دارد می‌داند كه میجا به راحتی حاضر به جدا شدن از «اوكجا» نمی‌شود. پس طی برنامه‌ای از پیش تعیین شده او را از خانه دور می‌كند تا نمایندگان شركت به راحتی بتوانند حیوان را به آمریكا منتقل كنند. میجا پس از اینكه خبردار می‌شود قرار است چه بلایی سر اوكجا بیاید خانه را ترك می‌كند و با كمك گروهی كه خود را حافظ منافع حیوانات و مخالف دستكاری ژنتیك آنها می‌دانند تلاش می‌كند راهی آمریكا شود و «اوكجا» را نجات دهد. كاری كه اصلا به راحتی آنچه فكر می‌كند نیست.

 

 

ویژگی‌های فیلم

 

شاید مهم‌ترین برگ برنده فیلم خود «اوكجا» باشد. تیم جلوه‌های ویژه این فیلم كارشان را در خلق این حیوان غول پیكر درجه یك انجام داده‌اند. «اوكجا» آنقدر طبیعی از كار درآمده كه خیلی زود مخاطب با او به‌عنوان یك حیوان عجیب ولی واقعی ارتباط برقرار می‌كند. فیلم كنایه‌های سیاسی فراوانی به پروژه تولید حیوانات آزمایشگاهی برای تأمین خوراك و بقای نسل بشر دارد و البته داستان به‌گونه‌ای است كه اگر قرار به تحلیل نشانه‌ها و لایه‌های زیرین آن باشد می‌توان به خوبی دریافت قربانی شدن «اوكجا» و نمونه‌های مشابه آن صرفا كنایه‌ای است به مسیری كه بشر با اتكا به تكنولوژی در حال پیمودن آن است. مسیری كه افق آن بسیاری از اندیشمندان دنیا را به هراس وادار كرده است. البته خیلی نیازی نیست برای لذت بردن از فیلم به‌دنبال لایه‌های زیرین آن بگردیم. فیلمنامه هم تركیب درستی از لحظات دراماتیك، اكشن و كمدی دارد كه لذت دیدن فیلم را چند برابر كرده است.در این فیلم تركیبی از بازیگران كره‌ای و آمریكایی بازی می‌كنند كه انصافا همگی توانسته‌اند به خوبی از عهده نقش‌های‌شان برآیند. «سئو هیون آن » در نقش میجا، «هی بوگ بیون» در نقش هیبونگ، «تیلدا سوئینتن» در نقش خواهران دوقلوی میراندا، «جیك جیلنهال» در نقش جانی ویل كاكس و «پاول دانو» در نقش جی بازیگران اصلی این فیلم سینمایی هستند. «اوكجا» با بودجه‌ای 50میلیون دلاری ساخته شده است.

امتیاز دهید