نگاهی به کتاب «عاشقانه‌هایی برای مایا» اثر مهسا خسروپرویز/ یادگاری از مادر

احمدرضا حجارزاده:

طی سال‌های گذشته موج گسترده‌ای از نگارش و چاپ دل‌نوشته‌های ادبی توسط برخی اقشار جامعه در بازار نشر کشور راه افتاده که بعضاً با اقبال عمومی همراه بوده است. دل‌نوشته‌های ادبی،گونه‌یی بیان احساسات در قالب نثر و گاه جمله‌بندی‌های موزون است که معمولاً جوانان کم‌سن‌وسال یا زنان خانه‌دار و بیش از آن‌ها، مادران به سراغش می‌روند تا آن‌چه را در دل و ذهن‌شان همراه با چاشنی احساس و عواطف تلنبار می‌شود، روی کاغذ بیاورند و با علاقه‌مندانِ این سبک ادبی به اشتراک بگذارند. یکی از تازه‌ترین مجموعه دل‌نوشته‌های ادبی که این روزها از سوی نشر «نویسندگان پارس» چاپ و راهی بازار کتاب شده و توانسته مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد، یادداشت‌های کوتاه و منثور مهسا خسروپرویز خطاب به دختر خردسالش مایاست؛ فرزندی که به زعم نویسنده، تک‌ستاره‌ی قلب مادر و نور امید اوست.گرچه این احساس مادری نسبت به فرزند، در غالب مادران همه‌گیر است و چیز چندان عجیب و تازه‌ای نیست اما آن‌چه نوشته‌های خسروپرویز را از دیگر گونه‌های مشابه متمایز می‌کند، شکل و شیوه‌ی بیان عواطف مادرانه‌ی او نسبت به مایاست. نخستین ویژگی کتاب «عاشقانه‌ها…»، پرهیز خالق آن از پیچیده‌نویسی و اطناب کلام است. او عشق و دل‌تنگی و رویاها و آرزوهای خود را برای فرزندش در ساده‌ترین جمله‌های ممکن به نمایش گذاشته و تلاش کرده هر قطعه‌ی ادبی کوتاه،کامل و تاثیرگذار باشد که تا حدود زیادی این اتفاق افتاده است. برای نمونه به قطعه‌ی «به جاده بزنیم!» نگاه بکنید:«دخترم مایا! بیا بزنیم به جاده! آه! دلم چه‌قدر دریا می‌خواهد! جنگل، رودخانه و کوه…! بیا دستان کوچکت را به من بده و برویم هرجا که دل‌مان بخواهد …! رها شویم در دریا، جنگل،کوه و دشت و بیایان …! کاش زیر درختان دراز بکشیم و صدای گنجشک‌های عاشق ما را نوازش دهد. با پاهای برهنه روی ماسه‌ها قدم بزنیم و موج‌ها پاهای‌مان را بپوشانند».

در این قطعه عناصر طبیعی و تجلی احساسات به زیبایی و سادگی درهم آمیخته و تصاویری از حسرت‌های راوی برای رفتن و بودن با دخترش در ذهن خواننده نقش می‌بندد. سایر قطعه‌های ادبی نیز از این قاعده مستثنا نیستند. خسروپرویز تمام هنرش را در بازی و چینش دقیق واژه‌ها به کار گرفته تا نمایان‌گر عشق و علاقه‌ی حقیقی‌اش به مایای کوچک باشد و البته که در این امر موفق شده است. نکته‌ی ویژه‌ی دیگری که در دل‌نوشته‌های خسروپرویز خودنمایی می‌کند و موجب تعجب خواننده‌ی اثر می‌شود، چندپارگی موضوعی میان دل‌نوشته‌هاست. در حالی‌که کتاب، عنوان «عاشقانه‌هایی برای مایا» را بر خود دارد و در همین عبارت کوتاه روی «برای مایا» تاکید می‌کند که البته بیش‌ترِ قطعه‌ها هم برای مایاست،لابه‌لای قطعه‌های ادبی کتاب با نمونه‌هایی برخورد می‌کنیم نه برای مایا،که برای افراد دیگر نوشته شده‌اند؛کسانی که خسروپرویز دل‌بسته یا دل‌تنگ آن‌هاست، مثل مادربزرگ یا عزیز از دست‌رفته‌ای یا عشقی که با «تو» از آن سخن گفته می‌شود و نمی‌دانیم کیست! حتا گاهی نوشته‌ها، خطاب به شخص خاصی نیست و تنها یک فصل ـ اغلب پاییز ـ یا عناصر طبیعی و محیطی دیگر را مد نظر دارند، از جمله جاده‌ها،کوچه‌ها، یک بو، شالِ سرخابی،کوله‌پشتی و مواردی نظیر این‌ها.

«عاشقانه‌ها…» یادگار جمع‌وجور و ارزش‌مندی است برای آینده‌ی فرزندی که باید با بازخوانی این دل‌نوشته‌ها به عشق خالص و بی‌دریغ یک مادر مهربان پی ببرد اما این مجموعه‌ی فشرده، اگر از منظر محتوا و احساسِ نویسنده قابل‌تحسین است، در تکنیک و نوشتار ادبی چند ضعف مهم و اساسی دارد. نمونه این‌که بعضی از قطعه‌ها، هم در شکل نگارش و هم مضمون به یکدیگر بسیار نزدیک و شبیه‌اند و انگار نویسنده ناخواسته یا نادانسته به تکرار حرف‌های خود افتاده است. نگاه بکنید به آغاز دو نوشته‌ی «شال سرخابی» و «مثل پیراهنت» در همین کتاب که با جملاتی مشابه شروع می‌شوند:«تابستان آهسته‌آهسته غزل وداع می‌خواند. به زودی فصل کوچ پرستوها فرا می‌رسد» و «تابستان کوله‌پشتی خود را بسته است تا برود. پاییز در راه است. به زودی همه‌جا پر از برگ‌های زرد و نارنجی می‌شود».

هم‌چنین نویسنده در تمام متون خود، استفاده‌ای بی‌مورد و افراطی از علامت تعجب (!) و سه نقطه (…) داشته است. غیر از این، وقتی در اثری با مجموعه‌قطعه‌های ادبی طرفیم، انتظار می‌رود گفتاری وزین و ادیبانه را شامل واژه‌های اصیل و درست پارسی در کتاب ببینیم و بخوانیم. این‌جا خبری از یک قصه‌ی عامیانه با لحن محاوره نیست. بنابراین کاربرد برخی عبارت‌های عامیانه، ساختار و هدف متن را به هم می‌ریزد. مثلاً رجوع بکنید به صفحه‌ی32 کتاب و بخوانید:«شاید چند سال پیش خیلی خوشگل‌تر بودم». چرا نویسنده این‌جا از کلمه‌ی «زیبا» به جای «خوشگل» استفاده نکرده؟ با وجودی که درست در صفحه‌ی بعد می‌خوانیم:«از چشمان تو می‌نویسم. از روزهایی که شال سرخابی را برایم خریدی و گفتی: خیلی تو را زیباتر می‌کند …!».

در نهایت باید گفت نگارش چنین دل‌نوشته‌هایی علاوه بر این‌که تسکینی است بر زخم‌ها و دل‌تنگی‌های نویسنده، می‌تواند مخاطب خاص خود را در همراهی با دردها شریک بکند و چشم او را به نوعی دیگر از احساسات یک انسان باز بکند.

4.3/5 - (17 امتیاز)