نگاهی به نمایش ” درخت ” به دراماتورژی و کارگردانی “یوجینو باربا”

هنردستان: نمایش “درخت” از لحاظ نوع تفسیر و استفاده خاص از برخی قابلیت‌های نو تئاتر، که آن را تمثیلی، انتزاعی و در کل مدرن جلوه داده، نسبتا تجربی است.

 

به گزارش هنردستان، تلاش برای بی‌واسطگی تئاتر از دیالوگ‌های معمولی و استفاده از موسیقی‌ها و آوازهای  گوناگون  به عنوان “دیالوگ” و نیز بهره‌گیری بیشتر از حرکات موزون و غیرموزون و تأکید بر کاربری داشته‌های صحنه  برای هرچه متجانس‌تر و همگن‌تر شدن “بیان بصری” و نهایتا ارتقاء‌دادن جنبه‌های  بصری و دراماتیک نمایش، از ویژگی‌های قابل تأمل یک تئاتر خوب است که گرچه کاملا رویکردی تجربی به این مدیوم محسوب نمی‌شود، اما نگره‌هایی ولو محدود از تئاتر تجربی را در خود دارد.

 

آنچه معمولا برخی از این نمایش‌ها را تجربی‌تر می‌کند، نوع نگرش خاص و کاملا بدیع به معنی و مفهوم تئاتر است که در عمل بر شیوه اجرای آن تأثیری غیرقابل انتظار می‌گذارد، اما این مقوله شرطی هم دارد که بدون رعایت آن معنی تئاتر تجربی ناقص و ابتر می‌ماند: باید الزاما داده‌ها و داشته‌های موضوعی و تکنیکی تازه و هنوز تجربه نشده‌ای به داشته‌های تئاتر بیفزاید و افق‌های تازه‌ای بگشاید که به نقض خود تئاتر نینجامد و الزاما آن را به طور برجسته، خاص و تأویل‌زائی ارتقاء دهد.

 

نمایش “درخت” به نویسندگی (متن نوشتاری یا متن نانوشته) و دراماتورژی و کارگردانی “یوجینو باربا ” که چندی پیش در تالار حافظ  اجرا شد، به خشک شدن درخت “تاریخ” و تلاش  چند ملیتی (نماینده هرملیت با زبان، لباس، آداب، آئین و رسوم خود) برای برگرداندن سرسبزی و باروری به درخت که تمثیل و نمادی از حیات دیرینه، ملی، جهانی و انسانی این ملت‌هاست، می‌پردازد که اگر تحقق یابد، پرندگان هم که تمثیلی از زیست فرهنگی، هنری و مکمل حیات تاریخی ملت‌های مورد نظرند، بازمی‌گردند و دنیا به زندگی، زیبائی، آرامش و همبستگی ایده‌آل می‌رسد. ملت‌های مورد تأکید که در حقیقت نمایندگان سمبولیک همه بشریت بشمار می‌روند و به زبان‌های انگلیسی، ایتالیایی، اسپانیایی، دانمارکی، هندی، مالایی و آفریقایی حرف می‌زنند، تلاش‌شان به نتیجه نمی‌رسد؛ منازعات و جنگ‌های داخلی و غیر داخلی، عملا نماد “معصومیت زندگی”، یعنی کودکان  را تهدید می‌کنند و بخش قابل توجهی از این معصومیت از بین می‌رود. در این میان فقط “امید” به آینده تاریخ، که تمثیل و نمادی کلی، عمومی و حیات‌بخش است و عمده‌تا شاخصه‌های فرهنگی همه ملت‌ها را شامل می‌شود، باقی می‌ماند.

 

اجرای نمایش “درخت” به دراماتورژی “یوجینو باربا” به این علت که در پس آن یک روایت و داستان‌گونگی وجود دارد و به موسیقی کاملا وابسته است، اساسا یک “درام موزیکال” به شمار می‌رود. آنچه در این درام، “دیالوگ” محسوب می‌شود، همانا “موسیقی” و ” آواز”هایی است که همگی روایی و در ارتباط با مضمون و محتوای نمایش‌اند. در این نمایش چنین وانمود شده که همه موسیقی‌ها و آوازهای متفاوت که با زبان‌های گوناگون بیان و اجرا می‌شوند، به علت هم سویی با هم، برای هرکدام از ملیت‌هایی که اقلیم، لباس، زبان و آیین‌های متفاوت دارند، قابل فهم و ادراک است و همه در چنین زبانی (زبان فرهنگی هنر) دارای اشتراک‌اند. همه این مقوله‌ها نشان می‌دهد که تعابیر و برداشت‌های “باربا” انتزاعی، تمثیلی و تأویل دارند.

 

در پایان نمایش، چیزی عوض نمی‌شود، اما اجرا با امید دائمی به سرسبزی و باروری  تمثیل‌وار و نمادین تاریخ و فرهنگ و با آرزوی بازگشت پرندگانی که آن‌ها هم موسیقی بیانی متفاوت، اما قابل فهم برای خود و دیگران دارند (اساسا اشاره‌ای  قرینه‌وار به  همان  موقعیت  ملیت‌ها و بیان آن‌ها و تلاش برای همبستگی و حضور هر یک و نهایتا محو جنگ‌ها، دشمنی‌ها و جلوگیری از تخریب حیات فرهنگی و انسانی مشترک  بشری  است) به پایان می‌رسد.

 

پرده سفید سقف پائین می‌افتد و نهایتأ بر سر و روی تماشاگران آویخته می‌شود تا آن‌ها از طریق سوراخ‌های معینی به نمایش بنگرند. این پرده در اصل برای وارد کردن تماشاگران به ساحت اجرای نمایش به مثابه ملتی افزون بر ملت‌های مورد نظر نمایش است تا در شمول قرار بگیرند.

 

نمایش “درخت” از لحاظ نوع تفسیر و استفاده خاص از برخی قابلیت‌های نو تئاتر، که آن را تمثیلی، انتزاعی و در کل مدرن جلوه داده، نسبتا تجربی است. دراین اجرا از لباس، چهره‌پردازی، ماسک، عروسک (با استفاده ابزاری و تمثیلی) موسیقی و ادوات آن، آواز، نور، رنگ و سازه درخت و نهایتا به طور محوری و اساسی از بازیگران استفاده دراماتیک ابزاری شده است تا یک “درام موزیکال” شکل بگیرد که کاملا بر “وانموده سازی” متکی است. اکثر بازیگران دماغ قرمز و مصنوعی دلقک‌ها را دارند که تاویلی نسبتا کمیک و همزمان دلقک‌وار و شوخی محور از انسان معاصر است.

 

بازیگران کارکرد عملی و هم سو شده‌ای با موضوع دارند و فقط به سبب مهارت‌های‌شان در اجرای موسیقی، آوازخوانی و تقلید صدای پرندگان قابل تامل‌اند. کارگردانی “یوجینو باربا” هم دقیقا در طراحی‌ها و شکل‌دهی حرکت‌ها به تناسب ابعاد  و فضای سالن  خاص و تدارک دیده شده نمایش است و البته نوع نگاه او هم به کارکرد “بازیگر”، “دیالوگ” و “موضوع” در تئاتر تا حدی متفاوت است. باید یادآور شد که گرچه استفاده “باربا” از موسیقی، حرکات موزون و مخصوصا “آواز” به عنوان “دیالوگ” در تئاتر قابل تقدیر است، اما از این امکان و با همین کارکرد در اپرا و حتی در سینمای هند (بالیوود) و سینمای  موزیکال آمریکا (هالیوود) همواره استفاده شده است.

 

تنها ضعف نمایش “درخت” به  کارگردانی “یوجینو باربا”، کلی‌گرایی موضوعی آن است که سبب شده “پرسوناژ” از نمایش به معنای فردی آن حذف شود و جایش را خود بازیگر با یک کارکرد ابزاری به عنوان نماینده و تمثیل فرهنگی و هنری یک ملت بگیرد و نشود برای هر کدام آن‌ها خصوصیات روحی و روانی یا سیاسی و تاریخی تعریف شده فردی قائل شد. آنچه برهمه اجرا سیطره پیدا کرده، همانا “کلی‌گرایی موضوعی” آن و نوع سلایق، ابتکارات و مخصوصا نوع  برداشت کارگردان از مقوله مورد نظر است، که به خودی خود عملا بن‌مایه‌های واقعی حوادث اشاره شده را از خود واقعیت‌ها دور و به واقعیت‌های انتزاعی، تمثیلی و نمادین تبدیل کرده است تا یک بیان و شیوه اجرایی خاصی تدارک ببیند که در اجرا بسیار زیباست، اما فقط در مقیاس محدودی می‌توان آن را تجربی تلقی نمود.

 

منبع: هنرآنلاین

امتیاز دهید