یادداشتی بر نمایش «657» به کارگردانی شهرام گیل‌آبادی

گفت‌وگوی یک کولبر با سنگ برای عبور از رویاها

 فاطمه فلاح:

 در گفت‌وگو با سنگ باید که به هیات کلمه درآمد، واژه شد و تا زمانی که فریاد بخوانندت تکرار شوی. رفتاری که در نمایش «657» با آن مواجه‌ایم دقیقاً به مثابه تئاتري است کشاف كه درهايش را براي انعكاس به روي صداهاي گوناگون و حتي متضاد باز می‌کند؛ تئاتری می‌شود که در پی کشف صداها، صدای خود را برای چیزی بیش از فریادبودن در فرکانس‌های اعداد مختلف برای بالاخره شنیده‌شدن به محک می‌گذارد و در نهایت تلاش برای رسیدن به يك تئاتر چندصدايي می‌شود.

محمد چرمشیر و شهرام گیل‌آبادی که پیش از این هم تجربه همکاری و هم‌زیستی ادبی را با یکدیگر در کارنامه خود داشته‌اند در نمایش «657» یک گام  از تجربه‌های گذشته فراتر نهاده‌اند و با یک مهندسی ساختاری سعی در به رخ‌کشیدن توانایی خود در استفاده از کلمات داشته‌اند؛کلماتی واحد، ساده و روزمره اما با کارکردها و مفاهیم متعدد اما آن‌چه از این همکاری بیش‌تر از تولید یک نمایش‌نامه جلب نظر می‌کند، رسیدن به یک شیوه‌ی تازه است. شهرام گیل‌آبادی به عنوان کارگردان شیوه‌ای را در نظر گرفته که با گرته‌برداری از نمایش‌های آیینی و حتی خرده‌نمایش‌ها و آیین‌واره‌هاست که در تجربیات گذشته‌ی این استاد دانشگاه نیز به درشتی دیده می‌شود. او این‌بار نیز قلم به دست گرفته و دوباره به سراغ محمد چرمشیری رفته که تقریباً شاخص‌ترین نمایش‌نامه‌نویس فرم و محتوا یکی دوران ماست؛ نویسنده‌ای که سال‌هاست گفت‌وگو با سنگ را آغاز کرده است اما از این جهت باید به این همکاری توجه بیش‌تری نشان داد که نمایش‌نامه پیش از ورود تماشاگر به خانه هنرمندان و مجموعه‌ی ایرانشهر آغاز می‌شود. خط اصلی داستان روی پوستر و تمام اقلام تبلیغاتی منتشر شده و نمایش‌نامه‌نویسان آگاهانه داستان را پیش از آمدن تماشاگر به سالن در اختیار او قرار داده‌اند.

چیزی که ابتدا تصور می‌شود یک بند تبلیغاتی است، بار عمده‌ی قصه اثر را به دوش کشیده و نمایش را با یک پیش‌داوری و قصاص قبل از جنایت مواجه کرده و آغاز می‌کند. به نظر می‌رسد این رفتار مهم‌ترین خصوصیت جامعه‌ی هدف این اجرا است و گروه اجرایی با این پیش‌فرض و آگاهانه به استقبال تماشاگر خود آمده‌اند، تا جایی که گویی برای کسانی هم که قصد دیدنش را ندارند پیامی ارسال می‌کند.

در ادامه شهرام گیل‌آبادی با عبور از خود به عنوان نویسنده در روش ارائه‌ی اثر بر خلاف نظر والتر ـ دي بانرد که در مقاله‌ی خود، پست‌مدرن را بي‌هدف، آنارشيستي، خودمحور و وجيه‌المل‍ّه‌بودن مي‌داند در این اجرا کاملاً هدف‌مند سعی داشته یک فضای رویاگونه برای نشان‌دادن زندگی کولبر عاشقی را که ماشین‌خواب شده، با تأکید بر خواب‌های او، ضمیر ناخودآگاه مخاطب را نشانه بگیرد. البته متن هذیان‌شکل اثر نیز می‌تواند اثبات‌کننده‌ی این ادعا باشد. هرچند که تلاش برای تعمیم نمایش به تماشاگر از برشت آغاز شده و پیش از او نیز فرانکفورتی‌ها تأثیر بسزایی در تدوین و تعریف مفهوم فاصله‌گذاری و آشنایی‌زدایی داشته‌اند و رفته‌رفته این روش به یکی مولفه‌های پیشاپست‌مدرن‌ها و پساساختارگرایان تبدیل شد که بعد از آن‌ها به کرات در آثار هنرمندانی چون گروتفسکی، بروک و بوآل و بعدتر ابراموویچ و دیگر اجرامحورها دیده می‌شود در این‌جا نیز تماشاگر و همه اجزای اجرا و همان‌طور که گفته شد از پیش از ورود به سالن حتی متن در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند تا یک سطح از آگاهی در خصوص پایان اثر به وجود آید و حال این کارگردان است که در طول اجرا نمایش را با مشارکت مخاطب و اجراگران و بازیگر پیش می‌برد تا طی یک دستورالعمل روان‌کاوانه مخاطب از انقباض عبور کرده و فضا برای پذیرش و همراهی با اثر ساخته شود.

این نمایش که با ترکیب هنرهای مختلف مهندسی‌شده مدام مخاطب را در اجرا شریک می‌کند و مدام به خود وامی‌گذارد که اندیشه‌ای بکند و دوباره در ادامه همراهی با تکیه بر یکی‌شدن سوژه و آبژه و ردشدن از هر چارچوب و قاعده‌ای، قاعده‌ای تازه را خلق و در حین اجرا با آن زیست می‌کنند.

ممکن است در طول یک ساعت و اندی از زمان نمایش که همچون زندگی شخصت اول نمایش با بازی درخشان سیما تیرانداز در نقش یک مرد کولبر کورد که بسیار سخت است، بر ما سخت بگذرد یا گاهی ساده جلوه کند اما آن‌چه بعد از شروع نمایش مدام تماشاگر را به خود و قسمتی از گذشته نمایش ارجاع می‌دهد و او را با رمز اعداد، سوار بر یک تاکسی، ایستگاه به ایستگاه با خود همراه می‌برد تا در ایستگاه پایانی و کافه‌ای که از ابتدا با هم همراه شده‌اند بازگرداند، این سیالیت و رفت و برگشت هوشمندی کارگردان در چیدمان اجزا و استفاده درست از هنرهای مختلف اجرایی در کنار یکدیگر است.

آن‌چه که خواسته‌ی کارگردان از رنج‌کشیدن مخاطب است به نظر می‌رسد تلاش سختی است که او و گروه اجرایی برای ارتباط با سنگ به جان خریده‌اند. نمایشی که چندان امیدی به شنیدن تشویق تماشاگرانش نبود حالا زیر نور صحنه و در کنار مخاطب با چندصدایی مرسوم این آثار به یک صدا بدل شده؛ انگار که تصمیمی برای گفت‌وگو با سنگ و رسیدن به فریاد باشد که شهرام گیل‌آبادی در آواز خوانندگان نمایش‌اش به صحنه کشیده است. هم‌خوانی ناخودآگاه مخاطب و بازیگر و خواننده بازیگران نمایش نشان‌دهنده موفقیت فکر اجرایی صاحب اثر است.

امتیاز دهید