یادداشت «کامیار محبی»، بازیگر و مدرس بازیگری و گویندگی

ما مثل پدرژپتو خالقیم!

کامیار محبی/ بازیگر تئاتر

سایت هنردستان: کامیار محبی، بازیگر تئاتر از اواخر دهه هفتاد با اخذ مدرک مدرسه عالی بازیگری و در ادامه کسب دیپلم درجه 1 و درجه 2 بازیگری از هنرستان سوره پسران و همچنین مدرک کاردانی فیلمسازی از دانشکده کاربردی 48 فعالیت هنری خود را در عرصه هنر آغاز کرده است. او که سابقه همکاری با بسیار از هنرمندان مطرح هنر نمایش را دارد، تاکنون در نمایش‌هایی نظیر «کلبه عموتم»،«پرسپکتیو»،«پنگوئن‌های افسرده»،«مردی به نام اوهه»،«ریچارد سوم اجرا نمی‌شود»،«گل و قداره»،«خون و گل سرخ» و «پروانه‌های مفرغی» بازی داشته است. محبی این‌روزها اقدام به برگزاری سه کارگاه آموزشی با عناوین «گویندگی برای کودک و نوجوان»،«بازیگری و شناخت میکروفن» و «بازیگر یا خالق» کرده است. به این بهانه یادداشت کوتاهی در اختیار ما قرار داده که می‌خوانید.

***

کامیار محبی در صحنه‌ای از نمایش پنگوئن‌های افسرده

من به جای بسیاری از کاراکترها زیسته‌ام، تجارب آنها را تجربه کرده‌ام. جای آنها نشسته‌ام، خوابیده‌ام، راه رفته‌ام و نفس کشیده‌ام. هنگامی که از آنها فاصله گرفتم و از دور به نظاره‌شان نشستم،گاه دوست‌شان داشتم و گاه انزجار را در من بیدار کردند.

زمانی با توجه به متدهای بازیگری در پی ارائه بازی صحیح بودم و جمله‌ای از «استلا آدلر» ذهنم را مشغول می‌کرد: زمانی که تماشاگر گفت چقدر خوب بازی کردی، بدان که اشتباه کرده‌ای!

اکنون پس از دو دهه فعالیت در این رشته و تعمق در شیوه‌های بازیگری به ویژه «شیوه متد» و پس از آن شیوه مایزنر دریافتم که باید خلق کنم، نه بازی، و هنگامی که به این مهم دست یازیدم، پنداری گم‌کردة سالیان دراز در این حرفه را ملاقات کرده‌ام.

خلق به معنای غائی کلمه. من و ما خالقیم در مواجهه با کاراکتر. ما در دوره‌ای زیست می‌کنیم که تخصص حرف اول را می‌زند. در دوره‌ای که اگر بر منصبی تکیه کردی باید متخصص آن باشی (که اگر این تخصص‌محوری در همه امور جاری بود، اکنون به ترکستان نرسیده بودیم در این ملک). بازیگری، این حرفه عزیز و شریف را غالباً دوست می‌دارند و اکثریت بر این باورند که بسیار سهل است رسیدن به نقش و ایفای آن. در تمام این سال‌ها در دوره‌هایی که برگزار می‌کنم تلاش کرده‌ام متخصص تربیت بکنم و سهولت رسیدن به نقش را از شاگردانم طلب بکنم که پس از چند جلسه متوجه می‌شوند که مسیر ساده‌ای برای رسیدن به کاراکتر وجود ندارد.کاراکتر را خلق باید کرد، برای سرگشتگی‌هایش پریشان شد، برای شادی‌هایش به رقص آمد، در غم‌هایش اشک ریخت، و در طول رسیدن به آن، جای او زیست و در برابر آینه قرارش داد  و به او گفت:«تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زيسته‌ام، دوست می‌دارم»، چراکه ما همچون پدرژپتو خالقیم.

5/5 - (1 امتیاز)