محمدرضا مالکی را بیش از کارگردانی، به عنوان بازیگر تئاتر و سینما میشناسند اما اتفاقاً او کارگردان خلاق و کاربلدی است که پیش از این، نمایشهای خوب و ارزشمندی مانند «پریماه در آسمان» و «پینوکیو» را روی صحنه برده و تماشاگران کودک و نوجوان ـ و حتا بزرگترها ـ را شگفتزده کرده بود. مالکی که جزو کارگردانان گزیدهکار است، حالا با نمایش «شکلاتفرنگی» به نویسندگی «کاظم پورمهدی»، دوباره به خانه و حیطهی مورد علاقهی خود ـ کارگردانی تئاتر ـ برگشته؛ نمایشی که به نظر میرسد تماشاگر نوجوان و بزرگسال را هدف قرار داده است.
نمایش «شکلاتفرنگی» داستان ساده و سرراستی دارد. سارا دختربچهی 11 سالهای است که گاهی به دلایل شرایط کاری پدر و مادرش، در خانهی مادربزرگ و پدربزرگش و کنار آنها زندگی میکند. روزی در مدرسهی سارا، فراخوان شرکت در مسابقهی کیکپزی برای بچهها منتشر میشود و او اصرار دارد حتماً در این مسابقه شرکت بکند، ولی سارا پختنِ کیک را بلد نیست و پدربزرگ و مادربزرگ او،که سالها پیش قنادی معتبری داشتهاند و در کیکپختن ماهرند، نه تنها حاضر نیستند به او کمک بکنند،که حتا با پختنِ کیک مخالفند! که البته دلیلِ مخالفتشان در طول داستان بازگو و مشخص میشود.
شخصیتهای نمایش از همان ابتدا به ترتیب و با دقت و وسواس معرفی میشوند. سارا به عنوان شخصیت اصلی،که نوجوانی باهوش و البته کمی بازیگوش است، داییفرخ (که پُستچی محله و برادرِ مادربزرگِ ساراست)، بابا هوشنگ (پدربزرگ سارا که دوست دارد همیشه حرف خودش عملی بشود و بهنظر همه از او حساب میبرند) و مامانگُلی (مادربزرگ سارا،که لهجهی شیرینِ آذری دارد و در عینِ مطیعبودن، یکدنده و لجباز است).
فضاسازی نمایش به لحاظ دکور، رنگآمیزی و تزیینات، چندان پیچیده نیست اما باسلیقه، زیبا و دوستداشتنی است. طراحی دکور سینا ییلاقبیگی و کارگردان،گویای محله و خانهای نوستالژیک و صمیمی است که برای مخاب خود خاطراتی خوشایندی را از روزگار رونق زندگی و کسبوکار و حس خوب انتظار برای دریافت نامه از دستت پستچی تداعی میکند. محیط آشپزخانه بهعنوان اصلیترین محل رویداد قصه، محل برخی از دیدنیترین لحظههای نمایش است، مثل فوتکردنِ آرد به صورت داییفرخ حین پختوپزِ کیک یا کیکپختنِ ناشیانهی سارا و پنهانشدنش زیر میز و بهتر از همه، رقابت موازی باباهوشنگ و مامانگُلی برای آمادهکردن کیک مورد علاقهشان. طراحی لباس شخصیتها با هنرمندی «زیبا موسوی»، خیلی دقیق و باورپذیر و منطبق بر مبنای فضای رئالیستی و البته باسلیقه و متکی بر زیباییشناسی نمایشی انجام شده. برای نمونه، دقت بکنید به شکلِ مقنعه سرکردنِ سارا در مسیر بازگشت از مدرسه به خانه که شاید بسیاری از تماشاگران یا خود تجربه کردهاند یا در جمع خانواده و اطرافیانشان دیدهاند، یا لباسهای مرتب و شیک مامانگُلی و باباهوشنگ و حتا لباس کادرِ آقای نامهرسان.
موقعیتهای رفتاری و گفتاری آمیخته با طنز در نمایشنامه، به خوبی تماشاگرِ هدف خود را سرگرم میکند. از دیگر امتیازهای خوب نمایشنامهای که کاظم پورمهدی نوشته، اشاره به کتاب «مستطاب آشپزی» اثر زندهیاد نجف دریابندری و معرفی آن به عنوان مرجعی کامل و معتبر برای آشپزی و استفادهی سارا در پختنِ کیک است. علاوه بر آن، فضاسازی شخصیتها برای روایت بعضی از خاطرهها و رساندن منظورشان نیز خلاقانه و جذاب است، ولی کافی نیست و شاید تنها نقطهضعف نمایش در کمبود فانتزی و موقعیتهای نمایشی است تا تماشاگر خاص این تئاتر، چیزی متفاوت از زندگی واقعی ببیند. در نمایش «شکلاتفرنگی»، رویدادها خیلی مرتب و منطقی شکل میگیرند. راهکارها برای حل بحران کسی را هیجانزده و غافلگیر نمیکند. مثلاً اگر نامهی مدرسه پاره میشود، داییفرخ فوری یک نوارچسب از جیبش بیرون میکِشد و سعی میکند نامه را طوری بچسباند که باباهوشنگ متوجهی بازشدن آن نشود، ولی میبینیم که پدربزرگ سارا خیلی زود موضوع را حدس میزند و عامل خرابکاری را تشخیص میدهد. منطقیبودنِ لحظههای زندگی سارا و پدربزرگ و مادربزرگش، فاصلهی عمیقی میان مخاطب و دنیای شگفتانگیز تئاتر ایجاد کرده است.
با اینوجود، نباید بازیهای بسیار خوب بازیگران نمایش را از یاد برد. محمدعلی حسینعلیپور نقش داییفرخ را دلنشین و مهربان ایفا کرده. سارینا رزاق در نقش سارا راحت و صمیمی است و تماشاگر را با خود همراه میکند. سعید ابک و مریم آشوری بهعنوان دو بازیگر حرفهای تئاتر کودک و نوجوان در نقش پدربزرگ و مادربزرگ، درخشان و بهیادماندنیاند. هرچند به اندازهی کافی سالخورده نیستند تا پدربزرگ و مادربزرگبودن آنها همراستا با داستان نمایش، منطقی باشد.
نمایش «شکلاتفرنگی»، در مجموع اثری گرم، شریف، قابلقبول و خوشمزه مثل شکلاتفرنگیِ مامانگُلی و باباهوشنگ است که علاوه بر روایت یک داستان همهپسند، پیام اخلاقی خود را با تاکید بر همکاری، تفاهم و دوستداشتن یکدیگر برای رسیدن به نتیجهی بهتر و موفقیتهای بزرگتر، دور از هرگونه شعارزدگی و رکگویی به گوش تماشاگر میرساند.